زخم آبادان؛ روایت شهری که از رکس تا متروپل زیر آوار بی‌عدالتی ماند

سه سال پس از فاجعه مرگبار فروریختن متروپل، زخم این حادثه هنوز بر پیکر شهر تازه است- شهری که همچنان در انتظار حقیقت، عدالت و التیام ایستاده است

فرو ریختن برج متروپل در دوم خرداد ۱۴۰۱، یکی از تلخ‌ترین و پرحاشیه‌ترین حوادث عمرانی در تاریخ معاصر ایران بود، فاجعه‌ای که جان ۴۳ تن از شهروندان آبادانی را گرفت و بیش از ۳۷ نفر را مجروح کرد، و از فساد ساختاری در نظام نظارت شهری، ناکارآمدی مدیریت محلی و ملی و بی‌توجهی به هشدارهای کارشناسی پرده برداشت.

حادثه متروپل در قلب خیابان امیری، خیابانی تاریخی و نمادین در آبادان، رخ داد- جایی که پیش‌تر نیز آتش‌سوزی مرگبار سینما رکس، یکی از فاجعه‌بارترین حوادث دهه ۱۳۵۰، در آن رقم خورده بود.

تلاقی دو فاجعه بزرگ در حافظه جمعی شهروندان، خیابان امیری را از نماد زندگی و رونق، به یادمان ظلم و بی‌عدالتی بدل کرده است، یادگاری که حاصل تبانی و فسادی ساختاری در بالاترین سطوح نظام اجرایی و اداری جمهوری اسلامی است.

آبادان، شهری که تاب رنج بیشتر را ندارد

آبادان، که زمانی یکی از قطب‌های اقتصادی، فرهنگی و صنعتی ایران به شمار می‌رفت، سال‌ها است زیر فشار فرسودگی زیرساخت‌ها، مهاجرت گسترده نخبگان، رکود و سوءمدیریت مزمن قرار دارد.

ریزش برج متروپل نه‌تنها بازتاب یک فاجعه مهندسی، که نشان‌دهنده فروپاشی نظام اعتماد اجتماعی در شهری است که از نظر مردم آن و حتی مسافران دهه‌ها است که فراموش شده است.

به باور بسیاری از ساکنان، متروپل نه‌تنها نماد بی‌تدبیری، که نماد شکاف عمیق میان مردم و حاکمیت بود. سال‌ها بی‌توجهی به نیازهای شهری، کمبود منابع توسعه‌ای و نبود شفافیت در تصمیم‌گیری، زمینه‌ساز بی‌اعتمادی مردم به مدیران شده بود، بی‌اعتمادی‌ای که با فاجعه متروپل به اوج رسید.

نتیجه کار مدیریت فامیلی و رانتی در سازمان منطقه آزاد اروند، بی‌کفایتی و فساد در شهرداری آبادان و باز بودن دست گرو‌های مختلف با عناوین متعدد در ساختار اداری و سیاسی این شهر برای بهره گیری از منابع موجود، نشانه شرایطی است که در طول چهار دهه زیباترین و مدرن‌ترین شهر ایران را به ویرانه بدل کرد.

خیابان امیری، مرکز تجارت یا محور سوگ؟

خیابان امیری آبادان که روزی قلب تجاری و اجتماعی شهر آبادان بود، با فاجعه متروپل به منطقه‌ای بحران‌زده تبدیل شد. پس از وقوع حادثه، خیابان بیش از هفت ماه بسته ماند و عملیات آواربرداری و ایمن‌سازی باقی‌مانده سازه، جریان زندگی روزمره را مختل کرد. کسب‌وکارهای محلی با زیان‌های مالی قابل‌توجهی مواجه شدند و کاهش تردد و بی‌اعتمادی به ایمنی عمومی بازار را به سمت رکود برد.

اما مسئله فراتر از خسارت اقتصادی است. خیابان امیری حالا برای شهروندان یادآور مرگ، غفلت و ناتوانی مسئولان است. بسیاری از بازماندگان و خانواده‌های قربانیان می‌گویند عبور از این خیابان برایشان معادل بازگشت به لحظه مرگ عزیزانشان است. جای خالی یک یادمان مناسب یا بازسازی هدفمند شهری نیز بر رنج روحی آنان افزوده است.

حالا آن‌جا خیابانی است که یک سمت آن یادآور آتش‌سوزی سینما رکس به دست عوامل وابسته به جریان‌های تندرو اسلام‌گرا برای شعله‌ور کردن آتش خشم مردم علیه حکومت وقت، و سر دیگر آن با فرو ریختن متروپل نماد بی‌کفایتی و فساد در ساختار مدیریتی شهر محسوب می‌شود.

فساد نظام‌مند و چرایی ریزش

ساخت برج متروپل از همان ابتدا با تخلفاتی متعدد همراه بود. بنابر گزارش‌ها، مجوز ساخت اولیه برای پنج طبقه صادر شده بود، اما به‌مرور و با زدوبندهای متعدد ارتفاع برج تا ۱۰ طبقه توسعه یافت. استفاده از مصالح غیراستاندارد، طراحی ناقص، رعایت نکردن اصول مهندسی سازه و فقدان نظارت دقیق، تنها بخشی از زنجیره عوامل منجر به فاجعه بود.

نام حسین عبدالباقی، مالک پروژه، در کنار شماری از مدیران وقت شهرداری و سازمان منطقه آزاد اروند به‌عنوان متهمان اصلی مطرح شد، بی‌آنکه به عوامل اصلی که هیئت‌مدیره وقت این سازمان بودند توجهی شود، ازجمله محمد مخبر، علی شمخانی و محمد فروزنده که هرکدام از ارکان سیاسی و اداری نظام محسوب می‌شوند.

به این ترتیب، روند رسیدگی قضایی به این پرونده نیز با شبهات گسترده‌ای همراه بود. افراد رده‌بالای تصمیم‌گیرنده یا احضار نشدند یا از پاسخگویی معاف شدند. این اتفاق نمونه‌ای آشکار از فساد نهادینه‌شده در روندهای نظارتی در مناطق آزاد ایران است- مناطقی که به بهانه جذب سرمایه‌گذار عملا به حیاط‌خلوتی برای دور زدن قانون بدل شده‌اند.

فراتر از اعداد؛ جامعه‌ای در سوگ

اگرچه در آمار رسمی اعلام شد که ۴۳ نفر جان باخته و ۳۰ نفر زخمی شده‌اند، فاجعه متروپل برای شهروندان آبادان چیزی فراتر از عدد بود. این فاجعه ضربه‌ای سهمگین به حس تعلق، امنیت روانی و امید به آینده وارد کرد. بسیاری از خانواده‌ها هنوز در سوگ، در خشم، و در سردرگمی به سر می‌برند.

فضای امنیتی حاکم بر شهر، برخورد با فعالان اجتماعی، بازداشت و تهدید روزنامه‌نگاران و جلوگیری از پوشش آزاد اخبار مربوط به متروپل، خود به‌نوعی ادامه همان بحران است. سکوت رسانه‌های رسمی و پررنگ شدن نقش رسانه‌های شهروندی و رسانه‌های اجتماعی، نشانه شکاف عمیق میان روایت رسمی و واقعیت اجتماعی است.

در بسیاری از کشورها، وقوع فاجعه‌ای مشابه آنچه در آبادان رخ داد به استعفای وزرا، تغییر در مقررات ساخت‌وساز، و تشکیل کمیسیون‌های حقیقت‌یاب مستقل منجر می‌شود. درمورد متروپل اما نه‌تنها هیچ یک از مقام‌های ارشد مرتبط استعفا نکردند، که روند رسیدگی قضایی نیز با نوعی مماشات و مصلحت‌اندیشی همراه شد و مردم عادی سرکوب شدند.

چنین رویه‌ای تنها به تعمیق بی‌اعتمادی ‌انجامید و بازسازی اعتماد عمومی، تنها از مسیر شفافیت، پاسخگویی و تنبیه واقعی مسببان قابل‌تحقق است.

سالگردهای بدون عدالت

در سومین سالگرد این فاجعه، خانواده‌های قربانیان بار دیگر با برگزاری مراسمی در محل حادثه، خواستار شفاف‌سازی کامل، محاکمه عاملان و ثبت رسمی مکان حادثه به‌عنوان «یادمان ملی رنج و مقاومت» شدند. با این حال، نهادهای محلی تاکنون هیچ اقدام مشخصی برای تغییر وضعیت موجود نکرده‌اند.

در حالی که شهروندان انتظار داشتند پس از سه سال حداقل وعده فروش اموال هلدینگ عبدالباقی برای پرداخت غرامت به نتیجه برسد، گزارش‌ها از ابهام در اجرای این حکم حکایت دارند. برخی خانواده‌ها اعلام کرده‌اند که مسئولان حاضر حتی به‌شکل نمادین هم از آنان دلجویی نکرده‌اند.

بازسازی اعتماد عمومی در آبادان نیازمند اقدامی فراتر از بازسازی فیزیکی است. ساخت یادمانی رسمی در محل فاجعه با مشارکت خانواده‌های قربانیان و جامعه مدنی می‌تواند التیام‌بخش زخم‌ها باشد. تشکیل کمیته‌ای مستقل از نهادهای رسمی، شامل کارشناسان مستقل، فعالان محلی و نمایندگان مردم برای ارزیابی ابعاد مختلف فاجعه نیز ضرورتی فوری دارد.

همچنین، بازخواست عوامل رده‌بالای اصلی، بازنگری در فرایند صدور مجوزهای ساخت‌وساز، اعمال نظارت سختگیرانه بر پروژه‌های عمرانی و شفاف‌سازی دارایی‌ها و مسئولیت مدیران دخیل در این فاجعه، از گام‌های ضروری برای احیای حداقلی اعتماد عمومی است.

رسانه‌ها، حافظه تاریخی و وظیفه روشنگری

در این میان نقش رسانه‌ها در زنده نگه داشتن یاد فاجعه متروپل بی‌بدیل است. در غیاب رسانه‌های مستقل و آزاد، روایت رسمی و حکومتی واقعیت را بازتاب نمی‌دهد. رسانه‌های شهروندی و خبرنگاران مستقل، به‌رغم تهدید و بازداشت، توانسته‌اند بخشی از حقایق را به جامعه منتقل کنند.

نگه داشتن خاطره متروپل در حافظه جمعی، نه برای تکرار رنج، بلکه برای جلوگیری از تکرار فاجعه ضروری است.

متروپل، صرفا یک برج نبود که فروریخت، ستون‌های اعتماد، امنیت و عزت‌نفس مردم در هم فروپاشید. اکنون، سه سال پس از آن فاجعه، زخم آن هنوز باز است و هر روز که می‌گذرد، نبود پاسخگویی و بی‌تفاوتی مسئولان این زخم را ناسورتر می‌کند.

تاریخ فراموش نخواهد کرد، همان‌گونه که سینما رکس به حافظه تاریخی ملت پیوست، متروپل نیز به نماد بی‌عدالتی ساختاری و فساد مزمن بدل شده است.