«پوست شیر»، دل روباه

«دیگر نه هنرمندان دل و دماغ ارائه آثار هنری دارند نه مردم می‌توانند در این اوضاع و احوال به سینما بروند یا پای تلویزیون بنشینند»

«پوست شیر» به نویسندگی و کارگردانی جمشید محمودی- Salamcinama

«قیصر»، ساخته مسعود کیمیایی، شاید نخستین فیلم مطرحی بود که پای «غیرت و ناموس» را به میان کشید. درست در زمانه‌ای که حکومت پهلوی داشت موضوع آموزش دختران و پلیس و دادگاه را جایگزین فرهنگ سنتی انتقام شخصی می‌کرد، «قیصر» در جهتی معکوس گام برمی‌داشت. در روایت این فیلم، فاطی که در مدرسه مدرن درس می‌خواند، برای انجام تکالیف مدرسه‌اش به خانه‌ دوستش می‌رود و با برادر او آشنا می‌شود، و با وعده و وعید او خام، و با او همخوابه می‌شود، اما او به وعده خود عمل نمی‌کند و فاطی از ترس برادران غیورش! فرمان (با بازی ناصر ملک‌مطیعی و دوبله ایرج ناظریان) و قیصر (با بازی بهروز وثوقی و دوبله منوچهر اسماعیلی)، خودکشی می‌کند و وقتی فرمان برای صحبت کردن با برادران آب‌منگل می‌رود، او را هم می‌کشند. وقتی قیصر از سفر آبادان می‌آید، به‌ جای اینکه به دادگاه شکایت برد و به پلیس رجوع کند، به انتقام شخصی رو می‌آورد و هر سه برادر آب‌منگل را می‌کشد. 

فیلم «قیصر» در آخرین سال‌های دهه ۱۳۴۰ که ایران نه جمعیت زیادی داشت و نه سینماهای‌ پرشمار، به فروش رویایی دست یافت و بیش از شش میلیون نفر به دیدن آن رفتند. امیر شفقی در کتاب ارزشمند خود، «نقش سینما در انقلاب ایران» (که در مقاله «زن‌کشی در جامعه، سینما و تلویزیون» به آن پرداختیم)، شرح دقیق و مفصلی از آن می‌دهد. 

هرچند در موفقیت «قیصر»، فیلمنامه قوی و بازی‌های درست و بجای آن و دوبله‌ فوق‌العاده‌اش سهم بسزایی داشت، اما این همه اقبال بینندگان، باید جامعه‌شناسان را متوجه می‌کرد که زیر پوست شهر، جریانی در حرکت است که با ظاهر آن متفاوت است و به جهتی مخالف می‌رود. اگر جامعه‌شناسان به این پدیده توجه می‌کردند و حکومت و دستگاه‌های امنیتی‌اش حرف آن‌ها را می‌خواندند و راه چاره‌ای در پیش می‌گرفتند، کمتر از یک دهه بعد، مردمی که برای «قیصر» کف و سوت می‌زدند، همه‌کاره مملکت نمی‌شدند و آنچه قبلا غیرقانونی تلقی می‌شد، حالا قانون نمی‌شد و فراتر از قانون، حکم به آتش‌به‌اختیاری داده نمی‌شد تا هرکس به تشخیص خودش عمل کند و جای پلیس و دادگاه و قاضی و محکمه را بگیرد. اما دریغ، کسی چنین پیش‌بینی نکرد یا اگر کرد، شنیده نشد، و نظام جمهوری اسلامی چون غولی از بطری بیرون آمد و کشوری که داشت در مسیر ترقی و مدرنیته اقتصادی جلو می‌رفت و تنها اشکالش، انسداد سیاسی و نامتناسب بودن رشد اقتصادی با رشد سیاسی و فرهنگی بود، به قهقرا رفت و هم رشد اقتصادی را از دست داد، هم اسیر یکی از بدترین انواع دیکتاتوری شد. 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

اکنون که پس از چهل و چند سال، جنبش و خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» شروع شده است و مردم به درجه‌ای از بلوغ رسیده‌اند که شمار بیننده‌های تلویزیون، به صفر متمایل شده است و پلتفرم‌ها و بسترهای نمایش ‌خانگی هم در حال ورشکستگی‌اند و اشتراک‌ها تمدید نمی‌شود، چند مجموعه تلویزیونی پرهزینه در حال پخش است که پیش از خیزش انقلابی اخیر ساخته شده‌اند، و جالب این است که دست‌کم سه تای‌ آن‌ها مستقیم و غیرمستقیم به موضوع زنان می‌پردازند، اما هر سه مجموعه را نویسندگان و کارگردانان مرد نوشته و ساخته‌اند. در دو تا از این مجموعه‌ها موضوع اذیت و آزار زنان مطرح است و در هر دو، فعالیت پلیس از یک سو و انتقام شخصی از سوی دیگر، در جریان است.

«پوست شیر» به نویسندگی و کارگردانی جمشید محمودی، یکی از این فیلم‌ها است. محمودی در افغانستان به دنیا آمده است، اما در ایران با کمک نوید، برادرش، فیلم می‌سازد. نخستین فیلم‌ آن‌ها، «چند متر مکعب عشق»، هم اقبال و توجه بینندگان را در پی داشت و هم منتقدان آن را پسندیدند. پس از ساختن چند فیلم، او اینک به بستر‌های نمایش ‌خانگی رو آورده است و با به‌کارگیری بازیگران گرانقیمت و حکومتی، مانند شهاب حسینی و هادی حجازی‌فر، فیلم پرهزینه‌ای ساخته است و از پانته‌آ بهرام و پردیس احمدیه هم در نقش‌های کم‌اهمیت‌تری بهره برده است.

ماجرای این فیلم از این قرار است که نعیم (با بازی هادی حجازی‌فر) پس از ۱۵ سال از زندان آزاد می‌شود و به دیدار همسر سابقش (با بازی پانته‌آ بهرام) می‌رود و سراغ دخترش (با بازی پردیس احمدیه) را می‌گیرد. پس از کش‌و‌قوس‌های زیاد، سرانجام نعیم بدون اینکه به همسر سابقش و همسر متمول جدید او (با بازی بابک کریمی) بگوید، با دخترش صحبت می‌کند و پدر و دختر زود با هم اخت می‌شوند و ‌به سفر شمال می‌روند و در راه برگشت، دختر به دست افرادی دزدیده و کشته می‌شود. خشم نعیم برافروخته می‌شود و خود او قیصروار، به جست‌وجو قاتل دخترش می‌رود تا او را بکشد. از سوی دیگر، شهاب حسینی هم در نقش افسر پلیسی که دختر کوچکش را کشته‌اند و منزوی است و نمی‌خواهد به اداره پلیس برود، با دیدن حال و روز نعیم و اینکه حدس زده می‌شود که پشت پرده قتل هر دو دختر، یک نفر است، چون قهرمان وارد می‌شود. البته همه این‌ها فرمول‌های «ژانری» در روایت به‌شمار می‌روند و از «سفر قهرمان روایت» حکایت دارد که نخست منزوی است و بعد به دلیل عاملی شخصی، فعال می‌شود. 

تمام قسمت‌های فصل اول مجموعه، همین‌گونه است. از یک سو شهاب حسینی است و تیم همراهش، و از سوی دیگر، نعیم و رضا (با بازی علیرضا کمالی). هر دو سو غیرواقعی است و با ایران واقعی در اشغال نظام جمهوری اسلامی، نسبتی ندارد. پلیس بسیار باهوش و مودب است و از شکنجه‌هایی که در کلانتری‌ها، از جمله کلانتری شاپور، می‌شود، خبری نیست؛ حتی در حد یک سیلی. سوی دیگر ماجرا هم نعیم است که قیصروار دارودسته خودش را دارد و به خشن‌ترین شکل ممکن، دنبال قاتل می‌گردد، و ناموس‌پرستی و مردسالاری در فیلم بیداد می‌کند. نه فقط نعیم، که رضا نیز، لمپن‌های مقدس‌اند؛ لمپن‌های دوست‌داشتنی، درست مانند «قیصر». اگر از حق نگذریم، بازی علیرضا کمالی و همسر صیغه‌ای‌اش (با بازی ژیلا شاهی) بهترین بازی‌های این مجموعه را ارائه می‌دهند و اگر تمام بی‌منطقی‌ها و کش‌دادن‌ها را تحمل کنیم می‌توانیم، از بازی کمالی و شاهی لذت ببریم. البته نشان دادن وضعیت رقت‌انگیز و تاسف‌برانگیز زنان بی‌پناه طبقه‌ تهیدست که هم باید با فقر دست‌وپنجه نرم کنند هم با قوانین واپسگرای جمهوری اسلامی، نیز از نکات جالب است.

مجموعه نمایش ‌خانگی دیگر، «خونسرد» است. چکیده روایت خونسرد این است: سرگرد امیرعلی طلوعی (شهرام حقیقت‌دوست) در حال پیگیری پرونده گروهی از قاچاقچیان اعضای بدن است که به اسم امیر شهسواری (امیررضا دلاوری) می‌رسد و از دوستش، دکتر کسری کیا (امیر آقایی)، که در پزشکی قانونی کار می‌کند، کمک می‌گیرد. اما دکتر کیا روش خاص خود را برای برخورد با جنایتکاران دارد. او خودش قانون است و به دلیل گیروگرفتاری‌های کودکی‌اش و عذابی که مادرش دیده است، به آزار دیدن زنان بسیار حساس است و خودش حکم صادر می‌کند و خودش اجرا می‌کند. راستش را بخواهید، این سریال که البته فصل اولش تمام شد و با توجه به شرایط انقلابی فعلی، بعید است فصل بعدی آن ساخته شود، ارزش دیدن ندارد و بیشتر تکرار جنایت به شیوه‌ها و دلایل یکسان است. به نظر می‌رسد که امیرحسین ترابی، کارگردان مجموعه، و چهار نویسنده آن، علیرضا عطاالله تبریزی، محمدمهدی عزیزمحمدی، احسان ابراهیمی و امین فرشادمهر، همه مرد، خواسته‌اند فیلمی بسازند درباره زن‌آزاری، اما شاید از جمله به همین دلیل، فیلم در سطح می‌ماند و اساسا عمیق نمی‌شود. تنها نکته‌ مثبت این مجموعه، بازی درخشان شهرام حقیقت‌دوست است و نشان می‌دهد این بازیگر بااستعداد چون در مافیای سینما قرار نگرفته، کمتر دیده می‌شود.

به هر حال، موضوع خیلی ساده است؛ دیگر نه هنرمندان دل و دماغ ارائه آثار هنری دارند، نه مردم می‌توانند در این اوضاع و احوال به سینما بروند یا پای تلویزیون بنشینند. هر کس که عقلی دارد، باید بداند که کار تمام است و از سر میز بلند شود.

بیشتر از فیلم