نسخه‌ای از منشور کوروش؛ یادگار جشن‌های ۲۵۰۰ ساله به میهمانان بین‌المللی

«کوروش با این متن زمینه را برای آنچه که امروز اعلامیه حقوق بشر نامیده می‌شود، آماده کرد»

فصل پانزدهم کتاب «کهن دیارا» که در آن شهبانو فرح پهلوی خاطرات خود را نوشته است، به بزرگداشت ۲۵۰۰ سال تاریخ شاهنشاهی ایران در شیراز و گرامیداشت کوروش کبیر، اولین پادشاه هخامنشی اختصاص دارد.

در آغاز این فصل چنین آمده است: «در آغاز دهه شصت، پادشاه با پیشنهاد شجاع‌الدین شفا، مشاور فرهنگی دربار که از مورخین برجسته ایران است، درباره بزرگداشت ۲۵۰۰ سال تاریخ شاهنشاهی ایران موافقت نکرده و گفته بود: «هنوز خیلی زود است، بعدا خواهیم دید.» شهبانو فرح می‌نویسد که دلیل مخالفت شاه آن بود که وی در آن هنگام در فکر انقلاب سفید بود و نمی‌خواست رویداد دیگری بر روند این انقلاب خدشه وارد کند. او می‌نویسد: «اما ده سال بعد که ایران مرحله عقب‌ماندگی اقتصادی را پشت سر گذاشته بود، آمادگی کامل برای برگزاری چنین جشنی وجود داشت.

او می‌نویسد که در آن زمان بسیاری از اندیشمندان و روزنامه‌نگاران غربی از پیشرفت ایران در یک دهه گذشته، از جمله رشد صنعتی و بهبود سیاست خارجی بر اساس استقلال ملی کشور و روابط خوب ایران با آمریکا، اتحاد جماهیر شوروی و چین ستایش کرده و نوشته بودند که ایران اعتماد از دست رفته خود را در صحنه بین‌المللی بازیافته و می‌تواند نقش مهمی در امور جهانی داشته باشد.

شهبانو فرح پهلوی می‌نویسد: «مقاومت روحانیون و بزرگ‌مالکان، و بی‌صبری دانشجویان و روشنفکرانی که از سال ۱۳۵۵-۵۶ نارضایتی‌های روزافزون مردم را دامن زدند و به رفتن ما از ایران و استقرار جمهوری اسلامی منجر شد، در سال ۱۳۵۰ پادشاه را نگران نکرده بود.» چنان که در این کتاب آمده است، این نارضایتی‌ها از نظر پادشاه فقید ایران در یک کشور در حال جهش «طبیعی» بود و «او امیدوار بود که با بهره‌گیری از نتایج ترقی مملکت، اشكالات اجتماعی را از میان بردارد، به انتظارات مردم پاسخ دهد و گروه‌های افراطی را با دیگران آشتی دهد.»

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

در چنین فضایی بود که محمدرضا شاه پهلوی، موافقت خود را با برگزاری جشن‌ها اعلام داشت و تخت جمشید، نخستین پایتخت امپراتوری هخامنشی به عنوان محل برگزاری انتخاب شد.

شهبانو فرح پهلوی در آن زمان در انتظار تولد فرزند چهارم خود بود و از همین رو از حدود یک سال قبل از آغاز جشن‌ها و با اندکی تاخیر، ریاست کمیته برگزاری مراسم را پذیرفت. او می‌نویسد که هدفش از قبول این مسئولیت این بود که «باید متحد شد و نشان داد که عصر پهلوی، مرحله نوزایی تمدن ایرانی است.»

او ضمن ابراز تاسف از این که تدارکات برگزاری به جای آن که به ایرانیان سپرده شود، به شرکت‌های خارجی محول شده بود، نوشته است «موسسات ایرانی تازه‌کار تر از آن بودند که در زمانی کوتاه بتوانند به بهترین وجه از عهده کار برآیند» و چون زمان تنگ بود، استفاده از مهارت‌های اروپایی‌ها ناگزیر می‌نمود.‌ او در عین حال نوشته است «با آشنایی که به روحیه روزنامه‌نویسان داشتم، مطمئن بودم که از این فرصت برای انتقاد استفاده خواهند کرد… و نتایج سودمند جشن‌ها را در داخل و خارج تحت‌الشعاع قرار خواهند داد.»

او سپس به سیل انتقادها در رسانه‌های غرب علیه «هزینه‌های تجملی» جشن‌ها اشاره کرده و نوشته است که روزنامه‌های غربی به گزاف می‌گفتند وقتی فقر و بی‌سوادی در کشور است چه نیازی به چنین جشن‌هایی است؛ نکته‌ای که مورد استفاده مخالفان ایرانی نیز قرار گرفت.

شهبانو فرح پهلوی می‌گوید آنچه که منتقدان نمی‌دیدند، چشم‌انداز اقتصادی بود که این مراسم داشت و می‌نویسد:‌‌ «بیشتر این هزینه‌ها برای ایجاد تاسیساتی به مصرف می‌رسید که پس از اتمام جشن‌ها در کشور می‌ماند: ۲۵۰۰ مدرسه، برق روستاها، میهمان‌خانه‌ها، جاده‌های آسفالت‌شده، و استفاده وسیع و رایگان از خدمات تاسیس کمیته‌های تدارکاتی در پایتخت‌های مهم دنیا، نمایشگاه‌‌های معرفی فرهنگ و هنر ایرانی در شهرهای جهان، کنفرانس‌ها و کنسرت‌های موسیقی، و برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی که اگر قرار بود ایران هزینه‌اش را بدهد، میلیون‌ها دلار برای دولت خرج برمی‌داشت.»

شهبانو فرح پهلوی می‌نویسد که به فاصله کوتاهی پس از ارسال دعوت‌نامه‌ها برای پادشاهان و روسای دولت‌ها، سیل پاسخ‌های مثبت روی میز وزیر دربار، اسدالله علم، انباشته شد؛ از امپراتور اتیوپی تا پادشاهان و روسای بلژیک، دانمارک، نروژ، اتریش، فنلاند و یوگسلاوی، لهستان، بلغارستان، اتحاد جماهیر شوروی، اردن، عمان، ترکیه، تا همسر ملکه انگلستان و همسر ملکه هلند و ولعیهد سوئد و شاهزاده‌های موناکو، اسپانیا و افغانستان.

کمیته برگزاری برای هر یک از مدعوين قالی‌هایی که روی آنها چهره روسای دولت‌ها بافته شده را به هنرمندان آذربایجانی سفارش داد و قرار شد هر یک نسخه‌ای از لوحه کوروش کبیر که بر روی استوانه‌ای سفالین نقش شده و هم‌اکنون در موزه بریتانیا نگهداری می‌شود، به عنوان هدیه دریافت کنند.

شهبانو فرح پهلوی می‌نویسد که این ابتکار موجب افتخارش شد، «زیرا از طریق این متن که خطاب به شکست‌خوردگان شهر بابل بود، کوروش برای نخستین بار زمینه را برای آنچه که امروز بعد از ۲۵ قرن اعلامیه حقوق بشر نامیده می‌شود، آماده کرد.»

«او در این متن غارت را ممنوع می‌کند، به آزادی زندانیان و بازسازی خانه‌های آنان فرمان می‌دهد، احترام به همه خدایان را توصیه می‌کند و با لغو برده‌داری، برابری همه انسان‌ها را اعلام می‌دارد.»

چنان که شهبانو فرح پهلوی می‌نویسد این ابتکار دلیل اضافی برای آزردگی روحانیون را فراهم کرد، چرا که ادعا کردند پادشاه خواسته با این کار «اسلام را، که ایرانیان بعد از حمله اعراب پذیرفتند تحقیر کند.»

روحانیون بنیادگرا در اصل با مراسم این جشن که در برابر آرامگاه کوروش بزرگ انجام می‌گرفت، مخالف بودند؛ مراسمی که در ۲۱ مرماه ۱۳۵۰ با نطق تاریخی پادشاه فقید ایران، و ستایش و درود به کوروش، شاه ایران‌زمین، آغاز شد.

نمایندگان همه مذاهب جهان به مراسم دعوت شده بودند؛ از زرتشتیان، کاتولیک‌ها، متدیست‌ها، ارتدوکس‌ها، یهودیان، مورمون‌ها، شین‌توئیست‌ها، بوداییان، سیک‌ها، نمایندگان بومیان آمریکا تا مسلمانان. 

شهبانو در توصیف روز ۲۱ مهر ۱۳۵۰ نوشته است که گارد شاهنشاهی سرود ملی مدعوین از کشورهای مختلف را اجرا می‌کرد و مراسم با رژه بازسازی سربازان دوره‌های مختلف تاریخ ایران ادامه یافت و در آن ۱۷۲۴ سرباز شرکت داشتند. در ادامه میهمانان از تخت جمشید بازدید کردند و سران و شاهان کشورها از این موقعیت یگانه که به «نوعی باشگاه» تبدیل شده بود، به دور از چشم خبرنگاران برای تجدید دوستی و در عین حال گفت‌وگوهای جدی‌تر استفاده کردند.

شهبانو فرح پهلوی می‌نویسد که در پایان مراسم جشن‌های ۲۵۰۰ ساله که از ۲۰ تا ۲۴ مهر ۱۳۵۰ برگزار شد، برخی میهمانان ایران را ترک کردند و برخی سفر خود را به تعویق انداختند تا از شهرهای دیگر نیز بازدید کنند.

او می‌نویسد که جشن‌ها رسما با افتتاح استادیوم صدهزارنفری آریامهر و طاق نصرت شهیاد در غرب تهران ادامه یافت. نام این دو بنا پس از انقلاب به استادیوم و برج آزادی تغییر یافت.

کتاب کهن دیارا، در سال ۲۰۰۴ و توسط نشر فرزاد منتشر شده است. شهبانو فرح پهلوی می‌نویسد: «امروز ۲۰ سال پس از انقلاب اسلامی، پادشاه دیگر در میان ما نیست تا بر استمرار این میراث نظارت داشته باشد، اما هویت ایرانی که در نهاد مردم ما تظاهر پیدا می‌کند، همواره زنده و پاینده است و می‌دانم که این بار نیز بر ظلمت پیروز خواهد شد.»