پژوهشی تازه در اسپانیا نشان داده است که تجاوز جنسی میتواند به تغییری قابلتوجه در اتصالات مغزی زنان مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه یا پیتیاسدی (PTSD) منجر شود؛ تغییری که ارتباط میان بخشهای کنترل هیجان و پردازش ترس را مختل میکند و احتمالا پاسخی به این پرسش است که چرا آسیبهای روانی ناشی از این تجربه چنین اثر عمیق و ماندگاری بر ذهن به جا میگذارند.
پیتیاسدی یک اختلال روانی جدی است که پس از تجربه یک رویداد بسیار ناراحتکننده یا تهدیدکننده زندگی بروز میکند. در میان زنان، تجاوز جنسی یکی از قویترین محرکهای این اختلال به شمار میرود.
نشانههای اصلی این اختلال عبارتاند از تداعی خاطرات و تصاویر آزاردهنده به شکل بازآفرینی مکرر صحنه حادثه در خواب یا یادآوریهای ناگهانی و زنده، اضطراب شدید و احساس ترس دائم، تحریکپذیری یا وحشت ناگهانی، بیحسی عاطفی و دشواری در اعتماد کردن، احساس شادی یا ارتباط با دیگران و نیز اجتناب، به معنی دوری گزیدن از جوامع، افراد یا گفتگوهای یادآور حادثه.
به گزارش تایمز هند، در کشورهایی مانند هند، آگاهی عمومی درباره پیتیاسدی همچنان محدود است و بازماندگان خشونت جنسی اغلب با انگ اجتماعی و سکوت اجباری روبرو میشوند، در حالی که این مطالعه نشان میدهد که آسیب فقط در ذهن و روان نیست، بلکه در مغز هم تغییراتی محسوس و قابلاندازهگیری ایجاد میکند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
تیم تحقیقاتی با استفاده از تصویربرداری افامآرآی (fMRI) در حالت استراحت، مغز ۴۰ زن را که در یک سال گذشته به آنها تجاوز جنسی شده و مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه تشخیص داده شده بودند، بررسی و نتایج را با گروهی از زنان بدون سابقه تجاوز یا پیتیاسدی، مقایسه کردند.
یافته اصلی این بود که در زنان مبتلا به پیتیاسدی، ارتباط میان دو ناحیه کلیدی مغز شامل آمیگدالا (بادامه مغز) یا مرکز پردازش ترس و واکنشهای هیجانی و قشر پیشپیشانی (prefrontal cortex) که بخش کنترلکننده احساسات و تصمیمگیری است، به میزان قابلتوجهی کاهش یافت و در ۲۲ نفر از ۴۰ زن، این ارتباط تقریبا به صفر رسید.
این گسست عصبی میتواند توضیح دهد که چرا مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه پس از تجاوز، دچار نوسانهای خلقی، اضطراب و تداعیهای آزاردهنده میشوند.
نکته جالب اینکه شدت این قطع ارتباط با میزان وخامت علائم پیتیاسدی یا افسردگی، ارتباط مستقیم نداشت. یعنی این تغییر مغزی احتمالا نشانهای از تغییر نحوه ارتباط سلولهای عصبی (نورونها) در مغز ناشی از تروما است، نه صرفا پیامد شدت علائم. به این معنی که مغز پس از این حادثه، مسیرهای ارتباطی خود را به شکلی متفاوت سازماندهی میکند، بهگونهای که ممکن است پاسخهای هیجانی، اضطراب یا تداعیهای آزاردهنده شدت پیدا کنند.
از آنجا که پژوهش روی زنانی انجام شد که از حادثه تجاوز به آنها کمتر از یک سال گذشته بود، میتوان نتیجه گرفت که این تغییرات در مغز پس از تروما خیلی زود پدیدار میشوند.
اختلال استرس پس از سانحه ناشی از تجاوز جنسی در زنان معمولا شدیدتر از سایر انواع پیتیاسدی است و اغلب با افسردگی، اضطراب یا افکار خودکشی همراه میشود. آثار اختلال استرس پس از سانحه در زمینههایی چون جنگ، تصادفها یا بلایای طبیعی زیاد بررسی شده، اما پیامدهای عصبی متاثر از تجاوز جنسی کمتر مطالعه شده و این پژوهش به همین بخش کمتر دیدهشده پرداخته است.
اینک پژوهشگران قصد دارند بررسی کنند آیا این اختلال در اتصالات مغزی میتواند به پیشبینی میزان موفقیت داروهای خاص کمک کند یا خیر؛ آنچه راه را برای درمانهای هدفمند و زودهنگام باز میکند.
البته مطالعات بلندمدتتر هم باید انجام شوند و بررسی کنند که آیا این تغییرات در گذر زمان بهبود مییابند، بدتر میشوند یا ثابت میمانند.
در نهایت، امید پژوهشگران این است که نشانگرهای موجود در اسکنها از سیستم عصبی یا به عبارتی شاخصها یا نشانههای زیستی که از طریق روشهای تصویربردار از مغز قابلتشخیصاند و درباره ساختار یا عملکرد مغز اطلاعات دقیقی ارائه میدهند، بتوانند در آینده به پزشکان کمک کنند به قربانیان خشونت جنسی درمانهای دقیقتر و شخصیسازیشدهتری ارائه دهند.