او رئیس سیزدهمین دولت جمهوری اسلامی بود اما تنها برای دو سال و ۹ ماه. ابراهیم رئیسی در سال ۱۳۵۹ که جوانی ۲۰ ساله بود و به سمت دادستانی کرج منصوب شد، هیچگاه گمان نمیکرد بتواند روزی تا سمت دومین مقام جمهوری اسلامی هم بالا برود.
زندگی ابراهیم رئیسی تا روزی که از او خواستند پا به پاستور بگذارد، فراز و نشیب زیادی نداشت. آزمودن سمتهای مختلف در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی و گره خوردن نامش با هزاران پرونده اعدام و سرکوب، بخشی از زندگی عادی او بود تا وقتی که بنا شد رئیسجمهوری شود.
در همین دو سال و ۹ ماهی هم که رئیسجمهوری بود، بر همان سیاق قضاییاش ماند و بزرگترین جنبش اعتراضی ایرانیان در طول دوران حکمرانی جمهوری اسلامی را به مدد برادرانش در سپاه و دستگاههای امنیتی سرکوب کرد.
رئیسی زمانی که دادستان کرج و بعدتر دادستان همدان شد، شاگرد نوپای مدرسه حقانی بود. مدرسهای که شاکله دستگاه قضایی جمهوری اسلامی را ساخت. او در سال ۱۳۶۳ و پس از برکناری اسدالله لاجوردی از سمت دادستانی مرکز، جانشین او و مسئول رسیدگی به پرونده «گروههای مخالف جمهوری اسلامی» شد.
در تابستان سیاه ۱۳۶۷ او عضو هیئت مرگی بود که روحالله خمینی برای تعیین تکلیف با زندانیان سیاسی در سراسر ایران تشکیل داده بود.
او که زاده مشهد است، وقتی دومین رهبر جمهوری اسلامی که از قضا او هم مشهدی است، به تخت نشست، ستاره بخت و اقبالش را فروزان دید.
مهمترین و ناگفتهترین بخش کارنامه ابراهیم رئیسی علاوه بر نقشی که در اعدام هزاران زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۷ داشت، نقش او در سرکوب اعتراضهای کوی طلاب مشهد در سال ۱۳۷۱ است.
خرداد ۱۳۷۱ در کوی طلاب مشهد و محلههای اطراف وضعیتی شبیه حکومت نظامی برقرار بود. یک روحانی ۳۲ ساله به نام ابراهیم رئیسی به عنوان «نماینده ویژه رئیس قوه قضاییه» به مشهد آمده بود تا به شورش چند روز پیش در این شهر رسیدگی کند. بیش از ۳۰۰ نفر در جریان اعتراضها دستگیر شده بودند و رئیسی فرستاده شده بود تا دستور مستقیم علی خامنهای برای «برخورد سخت» با معترضان را اجرایی کند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
چهار نفر انتخاب شدند. این چهار نفر ظرف یک هفته در یک دادگاه فوقالعاده به اعدام محکوم شدند و ابراهیم رئیسی نیز به نیابت از رئیس قوه قضاییه حکم اعدام آنها را تایید و با قید فوریت به اجرای احکام فرستاد. در روز نهم این چهار نفر بالای دار بودند.
پس از اعتراض شورای حقوق بشر سازمان ملل به این اعدامها، کمال خرازی، نماینده وقت جمهوری اسلامی در سازمان ملل متحد، نامهای خطاب به این نهاد نوشت و گفت که اعدامشدهها علیه خودشان اعتراف کردهاند و قتل و سرقت و تخریب اموال عمومی را پذیرفتهاند. در نامه کمال خرازی به شرایطی که منجر به این اعترافها شد، اشاره نشد. در آن نامه آمده بود که چون نماینده رئیس قوه قضاییه (ابراهیم رئیسی) نهایتا تصمیم دادگاه فوقالعاده را تایید کرده، پس تشریفات قانونی در همان ۹ روز طی شده است.
خرازی که بعدتر در دولت محمد خاتمی به عنوان وزیر امور خارجه منصوب شد، در آن نامه نوشت: «به دلیل خواست عموم برای مجازات فوری آنان، هیئت ویژهای از جانب شورای عالی قضایی به استان خراسان فرستاده شد تا تشریفات دادگاه را زیر نظر بگیرد. در نتیجه حکم اعدام آنها را مقامهای عالی تایید کردند و متعاقبا به مرحله اجرا درآمد.»
آنچه رئیسی در سال ۱۳۷۱ به خواست خامنهای در مشهد انجام داد، پله ترقی و محبوبیت او نزد دومین رهبر جمهوری اسلامی شد. او همه آنچه را خامنهای در وجود کارگزارانش آرزو میکند، داشت: بدون فکر و نظر بودن و اطاعت محض. به همین دلیل او که نه سخنران قابلی بود و نه ایدهای برای اداره دولت داشت، در بحرانیترین دوران جمهوری اسلامی و زمانی که خامنهای به چهرههایی در قدوقواره علی لاریجانی هم نمیتوانست اعتماد کند، به ریاستجمهوری رسید.
در تمام دوران ریاستجمهوری کوتاه ابراهیم رئیسی او از هیچ فرصتی برای ابراز ارادت و اطاعت محض از خامنهای دریغ نکرد. او بارها گفته بود که کار او وزرایش و بدنه دولت این است که اوامر و دستورات خامنهای را اجرا کنند.
در سالهایی که رئیسی سمت تولیت آستان قدس رضوی و پس از آن ریاست قوه قضاییه را داشت، از او به عنوان گزینه احتمالی برای رهبری پس از مرگ خامنهای یاد میکردند.
در این سالها هر کسی که نامش به عنوان گزینه رهبری مطرح شد یا با رسوایی فساد روبرو شد و به حاشیه رفت یا مانند ابراهیم رئیسی مقتول هلیکوپتر شد. تنها یک نام در حاشیه امن مانده است: مجتبی خامنهای.
جنگ قدرت در جمهوری اسلامی با مرگ ابراهیم رئیسی میتواند وارد مرحلهای شدیدتر شود. اینکه چه کسی ریاست دولت را بر عهده میگیرد و اینکه رهبر بعدی که خواهد بود، بهانههای لازم برای صفآراییهای جدیدی در درون جمهوری اسلامی خواهد بود.
ثقهالاسلامی که با اعدام زندانیان سیاسی به آیتاللهی رسید، حالا رخ در نقاب خاک کشیده و جمهوری اسلامی را با همه بحرانهایش تنها گذاشته است. او از نردبان قدرت سریعتر از آنچه در رویایش میدید بالا رفت و آنچنان که مولوی گفت: «لاجرم هر کس که بالاتر نشست/ استخوانش سختتر خواهد شکست»