بهترین روز سال در تقویم ایرانیان و بسیاری از ساکنان فلات ایران روز نوروز است.
شادترین روز سال و روزی که ایرانیان از دیرباز به مناسبت رسیدن بهار، شروع سال نو را در یکم فروردینماه و با برگزاری نوروز جشن میگیرند.
نوروز، این باستانیترین جشن ملی ایرانزمین، امروز فراتر از مرزهای سرزمینهای تاریخی، به مناسبتی جهانی تبدیل شده و آوای خوش نوروز از مرزهای ایران، افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، گرجستان، عراق، ترکیه، پاکستان و جمهوری آذربایجان فراتر رفته و جایگاهی بینالمللی پیدا کرده است. میراثی که مهمترین نماد آن سفره هفتسین است.
سفره هفتسین امروز از ساختمان سازمان ملل متحد گرفته تا کاخ ریاستجمهوری آمریکا برای خود جا باز کرده است تا سهم مردمانی تاریخساز و تمدن باستانی آنان را مقابل چشم جهانیان قرار دهد.
زبان فارسی و فرهنگ ایرانیان هزاران سال است که مانند دو نگاهبان، دژ باستانی ایران را پاسداری میکنند؛ میراثی گرانقدر که از نسلی به نسل دیگر سپرده میشود و اینگونه بوده که این سرزمین در هزاران سال گذشته، با وجود دشواریها و یورش دشمنان، همچنان یکپارچه و استوار بر پای مانده است.
یکی از رموز این ایستایی و استواری جشنها و نمادهای ملیاند.
این نمادهای ملی در کنار چهرههای تابناک و مفاخر ادبی، علمی و فرهنگی از سدههای گذشته تا امروز، نام ایران را زنده نگاه داشتهاند.
ستارگانی که از فردوسی و خیام و سعدی و حافظ و خوارزمی و نظامی و ابوعلی سینا شروع میشوند و به مریم میرزاخانی و یاسمین مقبلی میرسند.
میراثی که برای هر ایرانی از داشتهای به نام ملیت و هویت ایرانی به ارث مانده است و آنها را در هر کجای جهان که باشند، به این داشته و نام مفتخر نگه میدارد.
ایرانیان داخل کشور با وجود محدودیتهایی که حکومت جمهوری اسلامی در ۴۵ سال گذشته اعمال کرده است، با شور و هر سال زیباتر از سال پیش، نوروز را جشن میگیرند و آداب و رسوم ملی را گرامی میدارند.
آنهایی هم که بهاجبار به ترک میهن تن دادهاند، هر کدام به سفیرانی تبدیل شدهاند که توانستهاند در جغرافیای بزرگتر و وسیعتر، نوروز را به میزبانانشان معرفی کنند.
همانطور که سعدی شیرازی هنگام حمله مغولان به ایران، ناچار شیراز را ترک کرد و ابتدا به بغداد رفت؛
میروم، وز سر حسرت به قفا مینگرم/ خبر از پای ندارم که زمین میسپرم
پای میپیچم و چون پای دلم میپیچد/ بار میبندم و از بار فروبستهترم
سعدی آنگونه که خود روایت میکند، ۳۰ سال آزگار دور از ایران به سیروسیاحت میپردازد و از بغداد به سرزمین حجاز و شام و از آنجا به لبنان و مصر و هندوستان سفر میکند.
سعدی و مولوی که همعصرند و تاریخ تولدشان بسیار نزدیک به هم است، یکی در بلخ و دیگری در فارس، ناگزیر به جلای وطن شدند تا از قهر و هجوم و کشتار مغولان در امان بمانند. مولونا جلالالدین محمد بلخی و پدر به سمت قونیه رفتند و سعدی توشه بست و به سمت جنوب حرکت کرد.
سعدی ۳۰ سال بعد از ترک فارس، هنگامی که اوضاع کمی آرامتر شده بود، به شیراز بازگشت. او در کلیات، درباره این بازگشت به کشور چنین سروده است:
سعدی اینک به قدم رفت و به سر باز آمد/ مفتی ملت اصحاب نظر باز آمد
و در قصیدهای دیگر میگوید:
برون جستم از تنگ ترکان چو دیدم/ جهان در هم افتاده چون موی زنگی
چو باز آمدم کشور آسوده دیدم/ ز گرگان به در رفته آن تیزچنگی
شگفتا که وضع و حال ایران امروز چندان بیشباهت به دوران سعدی در قرن هفتم هجری نیست که حاکمان فعلی در ایران در تخریب کشور و تعزیر ملت از مغولان فرو نگذاشتهاند و کمتر از آنان به زبان و فرهنگ ما جفا نکردهاند.
سعدی هنگامی که به ایران بازگشت، با توشهای از تجارب سفر و حضر، گنجینه بوستان و گلستان را به نگارش در آورد.
بیجهت نبود که از سعدی و مولوی و تجربه ترک دیار در زمان حمله مغول یاد کردم. کوشش کردم تا با مرور تاریخ، به یاد بیاوریم که ایلخانان مغول نزدیک به ۱۲۰ سال بر سرزمین ایران حکومت کردند اما در نهایت نهتنها شکست خوردند، بلکه بازماندگانشان در این سرزمین نیز مغلوب فرهنگ، زبان و ملیت ایران شدند.
ایران نه با توطئه آن بیگانگان و ایرانستیزان دچار تزلزل میشود و نه با جفا و ستم این حکومت.
ایرانیان که ناامیدترین روزگارانشان را در سه حمله و اشغال بزرگ در تاریخ پشت سر گذاشتهاند، این قوم جفاکار و ایرانستیز را نیز در فرهنگ و تمدن بزرگشان ذوب کرده و پشت سر میگذارند.
شاد باشید که نوروز است و بخت ایران و ایرانی همیشه پیروز است.