چرا غرب نمی خواهد فرجام تنش های "جنگ سرد" را بپذیرد؟

مقاله ای از ایندیپندنت- ترجمه شفیق انصاری

ایندیپندنت انگلیسی- برگردان شفیق انصاری

خانم ماری دیژویسکی که چهار دهه قبل، یک سال از تحصیلات دانشگاهی خود را در اتحاد جماهیر شوروی سپری کرده بود بار دیگر به روسیه برگشت. وی هنگام بازدید از روسیه متوجه تغییر مثبت اوضاع در این کشور شده و اظهار تعجب نمود که چرا خبرنگاران و روایت کنندگان غربی تا هنوز در اسارت تاریخ قرار دارند و  اوضاع کنونی روسیه را چنانچه می بایست بازتاب نمی دهند.

افزون بر آن، پیوند دادن سیاست های خشن و بی رحمی های همچون مسمومیت مرموز جاسوس سابقه روسیه و دخترش  به دولت آن کشور، پهنۀ اتهامات گذشته را بیشتر از پیش گسترده می سازد. آیا به راستی این دولت روسیه است که قصد بازگشت به مسیر جنگ سرد را دارد و یا اینکه ما زمینه ساز این چالش هستیم ؟  میزان اتهامات و ادعاهای متعدد علیه روسیه در اوج گیری و افزایش است. گفته می شود که: حکومت کنونی روسیه را جز یک نظام استبدادی و یا یک رژیم دیکتاتوری مطلقه چیز دیگری نمی توان به شمار آورد. و یا اینکه ولادیمیر پوتین استالین عصر کنونی است و دولت روسیه با دنبال نمودن سیاست های دوگانه و استراتژی اعمال فشار بر ملت، قصد دارد چیرگی بیشتری بر تحولات جهان داشته باشد.

امروز بیشتر آگاهان نظامی و تحلیل گران سیاسی غرب چنین اذعان دارند که عصر یخبندان "جنگ سرد" دیگر با آن ویژگی های گذشته اش وجود ندارد و تفاوت های بسیاری در عمق این کشمکش دو قطبی پدید آمده است. ولی علی رغم پذیرش این حقیقت، مسئله رویارویی دو بلوک شرق و غرب را ناشی از تضاد ارزش ها و تقابل نظام های دو جانب می پندارند. ( آزادی در مقابل قید، مهربانی در مقابل خودخواهی، دفاعی در مقابل تهاجمی، آزادی در مقابل بردگی و خوبی در مقابل زشتی)

شاید روزی یک خرس دست بجنباند و تبسم کند اما سرشت و طبیعت او هرگز تغییر نمی کند و تا ابد همان خرس باقی خواهد ماند.

روسیه پس از دوران جنگ سرد بزرگترین بازی های جنگی را راه اندازی می کند.

اجازه دهید با مطرح نمودن این پرسش وارد موضوع شویم. من هرگز نمی دانم چرا افرادی که از هر دو نظام یعنی اتحاد جماهیر شوروی و دولت روسیه کنونی تجربه کافی دارند، این بحث و مجادله را مطرح می سازند. شاید مقایسه اتحاد جماهیر شوروی با نظام کنونی روسیه از سوی نسلی که پس از سال 1985 به دنیا آمده و تصور کلی آن ها از اتحاد جماهیر شوروی برگرفته از یک نقشه قدیمی، کتاب درسی و یا تاریخ باشد و یا هم کسانی که کشور روسیه را تنها در زمان اتحاد جماهیر شوروی دیده و دیگر به آنجا قدم نگذاشته باشند، قابل بخشش باشد. اما کسانی که از تحولات و فرایند اوضاع آگاهی دارند چگونه همۀ تحولات مثبت را نادیده می گیرند؟

بدون شک افرادی که تجربه کافی از چگونگی اوضاع اتحاد جماهیر شوروی سابق و پیشرفت های روسیه کنونی دارند، میزان این تفاوت حیرت انگیز را به خوبی درک می کنند. هنگامی که من دوباره به شهر استانی ورونژژ, شهری یک سال در آنجا به عنوان دانشجوی تبادلی بریتانیا سپری کرده بودم، بازگشتم، احساس کردم که به خانه برگشتم. هرچند که من در دشوار ترین شرایط شوروی سابق یعنی سال های رژیم برژنف و اوج گیری جنگ سرد در آنجا بودم. در آن زمان جز برای عده محدودی که صاحب امتیازات خاصی بودند، عمده ترین دغدغه زندگی مردم همان چالش بدست آوردن مخارج زندگی بود. در آغاز سال 1972 زمانی که من به این شهر پر نفوذ، بزرگ و مرکزی روسیه یعنی ورونژژ  رسیدم تقربیا همه چیز به روی مردم بسته بود. خارجی ها برای هر نوع تردد و سفر نیاز به مجوز حکومتی داشتند. هیچ پروازی برای مسافرین وجود نداشت.

رسانه های اتحاد جماهیر شوروی تنها به پخش و تکرار خبرهای روزنامه پراودا و سایر بنگاه های خبری دولتی که یگانه منبع دستیابی به خبر بودند، اکتفا می کردند. شاید شما خیلی خوش شانس می بودید  اگر اتفاقا یک نسخه نادر از روزنامه مارننگ استار به دست شما می رسید.

در خوابگاه دانشجویی، ما (خارجی ها) سه نفر در یک اتاق زندگی می کردیم در حالی که دانشجویان روسی هر پنج نفر در یک اتاق به سر می بردند. هم اتاقی من رئیس اتحادیه دانشجویان (حزب کمونیست) و دختر رئیس عمده ترین حزب سیاسی در ولگوگراد بود. در خوابگاه آب گرم فقط هفته یک الی دو بار وجود داشت. از آغاز زمستان تا پایان فصل، دیگر خبری از میوه و سبزیجات در مغازه ها نبود. گوشت هم با بهای سرسام آوری یافت می شد. به منظور تأمین سلامت، توصیه می شد تا از مکمل های ویتامینی استفاده نماییم. حتی در جریان تعطیلات پایان هفته و یا میان هفته ای، قدم به بیرون از خوابگاه نمی گذاشتیم.   

دانشجویان روسی و ساکنان محلی شهر ورونژژ نیز شانس و امتیاز زیادی نداشتند زیرا در آن زمان، ورونژژ یکی از شهرهای درجه سوم به حساب می آمد به این معنی که میزان دسترسی مردم به منابع حیاتی پایین تر از شهرهای همچون مسکو و یا لنینگراد (سنت پیترزبورگ) قرار داشت. هر چند زندگی در این شهر بهتر از بسیاری از شهرهای استانی و مناطق روستایی دیگر به حساب می آمد. بیشتر خانم ها مجبور بودند به منظور ایستادن در صف توزیع غذای تازه، پیش از طلوع خورشید از خواب بیدار شوند.

فقط روز بین المللی زن بود که برای نخستین بار لیمو را در خیابان برای فروش دیدم.

طبق معمول تا پایان زمستان اکثریت مردم دچار بیماری های فصلی بوده و سلامتی چندانی نداشتند. بیماری آنفلوانزا به علت کمبود دارو مدت ها به درازا می کشید. بیشتر جوانان در معرض شرایط دشوار و درازمدت بهداشتی همچون ناراحتی های قلبی و ریه قرار داشتند. افزون برآن، مردم از مقامات دولتی، خارجی ها و حتی از همسایگان خود در هراس بودند.

در همین حال دولت روسیه نیز اتهامات زیادی که مربوط به دوره پس از جنگ سرد می شود علیه جهان غرب دارد که شامل موضوعاتی از قبیل: گسترش پهنه ناتو، بمباران برادران اسلوانی در صربستان، مداخله در عراق و سوء استفاده از قطعنامه شورای امنیت در مورد لیبی برای سرنگونی قذافی می باشد.

زندگی در شهر تک رنگ و درون گرای ورونژژ تجربه جالب و حیرت انگیزی برای دانشجویان خارجی که از کشور های سرمایه داری به آنجا می آمدند بود. در همین حال این دانشجویان با پوشیدن لباس های شیک و مد غربی، نمادی از تمدن و فرهنگ دنیای غرب را که فراتر از تصور بسیاری در آنجا بود به نمایش می گذاشتند.  

درست این زمانی بود که جنگ در ویتنام پایان یافته بود؛ ریچارد نیکسون در گرداب افتضاح واترگیت فرو افتاده و انگلیس با نا آرامی های صنعتی و مشکلات ایرلند شمالی روبرو بود. ولی ما تقریبا هیچ اطلاعی از این حوادث نداشتیم، درست همان گونه که هیچ ایده ای از آنچه در کرملین می گذشت را نداشتیم.

پس از گذشت سال های زیاد اکنون زمانی که به شهر ورونژژ برگشتم همه چیز را دگرگون و پیشرفته یافتم. امروز همه چیز در اینجا فراهم است. همه افراد چه خارجی و چه داخلی می توانند هر نوع بلیط قطار، هواپیما و یا هتل را به صورت آنلاین رزرو نمایند. دستگاه خود پرداز روبل هر جا به فراوانی یافت می شود. شاید باور این پیشرفت چشمگیر برای سایر مردم جهان جز شهروندان روسی غیر قابل پذیرش باشد. فرهنگ مد و لباس در روسیه آنچنان پیشرفت نموده که جز عده محدودی از افراد سنت گرا که فرهنگ گذشته بر آنها حاکم مانده است دیگر همگان پوشش امروزی و معاصر دارند.

 سوپر مارکت ها، کافه ها، و مراکز مدرن خرید در هر گوشه و کنار به چشم می خورد.  شمار ماشین ها آنقدر افزایش یافته است که منجر بروز مشکل ترافیک سنگین در شهر می گردد. تلویزیون های ماهواره ای همه جهان را در خانه های شما به نمایش می گذارد. نسل جوان روسیه همچون سایر کشورها با تلفن های همراه و شبکه های اجتماعی به صورت کامل در ارتباط و هم رسانی می باشند. اینترنت به گونه ای برخی از کشور ها مانند چین سانسور نمی شود.

تعطیلات و سایر مناسبت های خارجی شکوهمندانه مورد تجلیل و گرامی داشت قرار می گیرد. کتابفروشی ها مملو از کتاب های ارزشمند علمی و تاریخی هستند که عرصه های مختلف دانش و زندگی را در دست بحث و بررسی قرار می دهند.

البته استدلال این که روسیه در دوره پنج تا ده ساله حکومت ولادیمیر پوتین در حال برگشت به سوی نظام نسبتا سوسیالیسم می باشد بستگی به مقایسه افرادی دارد که تفکر شان در مورد روسیه متکی بر اوضاع آشفته آزادی های دهه 90 می باشد در حالی که وضعیت زندگی در روسیه به پیشرفت های زیادی دست یافته است.

بیشتر تحلیل گران خارجی، اوضاع اقتصادی روسیه را تنها با میزان تولید نفت و گاز این کشور و عدم تمایل روسیه به "اصلاحات داخلی" سنجش و ارزیابی می کنند.

به صراحت می توان گفت که تشبیه و مقایسه اوضاع روسیه با اتحادیه اروپا توسط "جرمی هانت"  یک اشتباه کاملا محض و بی اساس است.  در واقع آمار این تحلیلگر غربی بیشتر بر میزان شکوفایی بخش مصرف کننده استوار بوده و هیچ اشاره ی به پیشرفت های انجام یافته در زمینه های اقتصادی و کشاورزی که ضامن سلامتی مردم می باشد، ندارد. این در حالی است که علی رغم تداوم تحریم های خارجی، بخش کشاورزی در روسیه رشد و پیشرفت های قابل ملاحظه داشته است. مگر نباید این تغییرات مثبت نیز شامل حساب و آمار گردد؟

آیا بزرگ نمایی چالش های مادی و اقتصادی یک جامعه فراگیر؛ و نادیده گیری ارزش های فکری و فرهنگی آن، منصفانه است ؟

مسلما زندگی که فاقد نیازهای ابتدایی باشد و نیازمندی های اقتصادی خود را تنها  از راه امتیاز گیری و یا رشوه و فساد تأمین کند، نمی تواند یک زندگی شایگان و درست به شمار آید. فرایند ارتقای کیفیت زندگی در روسیه تا هنوز نیازمند مساعی و ابتکار عمل های بیشتری می باشد. از این رو نباید این تلاش ها را عقب گرایی و یا برگشت به عصر جنگ سرد پنداشت. تردیدی نیست که با دگرگونی مثبت اوضاع اجتماعی و شکوفایی بیشتر اوضاع اقتصادی در روسیه، آن زمان جهان غرب متقاعد خواهند شد که ولادیمیر پوتین دیگر در تعقیب آنها نیست و مردم روسیه دشمن همیشگی غرب نمی باشند.

در حقیقت می توانیم دو تصویر متناقض - از مردم و دولت روسیه را در یک زمان واحد در افق تصور قرار دهیم. ملتی خیرخواه و مهربان که طرفداران خارجی جام جهانی در جریان برگزاری بازی ها در روسیه، این ملت را با همان ویژگی های شایسته در کوچه و خیابان های روسیه یافتند. اما نگرش دیگر، پنداشتن روسیه به عنوان یک نظام مستکبر و شیطان صفت که در صدد تخریب و براندازی دنیای غرب می باشد.

تدابیر سیاسی گذشته را بایستی مرتبط با عصر دیرینه اتحاد جماهیر شوری سابق دانست درست زمانی که دو قطب شرق و غرب در اوج رویارویی و رقابت با یکدیگر قرار داشتند.

اما اصرار بر اینکه غرب ستیزی، تنها انگیزه و غایت اساسی روسیه را به عنوان یک نظام سیاسی تحت رهبری پوتین شکل می دهد، یک تعصب هولناک و قضاوت دور از واقعیت است که قرائت نادرستی را از روسیه کنونی به مردم ارائه می کند.

تهدید های موهوم و پر مخاطره را که امروز جهان غرب به روسیه نسبت می دهد، دقیقا همان پدیده است که اتحاد جماهیر شوروی سابق در هنگام اوج گیری جنگ سرد میان دو پیمان نظامی و ایدئولوژیک مختلف؛ آن را به عنوان تهدید بزرگی از سوی دنیای غرب وانمود می ساخت. البته اتهاماتی را که جهان غرب علیه روسیه ادعا می دارد برای همه آشنا و آشکار است. در روز 5 سپتامبر گذشته خانم تریزا می، نخست وزیر بریتانیا هنگام سخنرانی در مجلس عوام و در رابطه به قتل جاسوس روسی، بار دیگر اشاره به این اتهامات نموده و آن را  چالش و تهدید بالفعل علیه غرب دانست. به باور خانم تریزا می: استفاده از سلاح های شیمایی در شرایط موجود، ابعاد گسترده ای از طرز العمل سیاست روسیه را آشکار می سازد که هدف بنیادین آن تضعیف امنیت بریتانیا و کشور های هم پیمان آن می باشد. تریزا می علاوه داشت که روسیه عامل اصلی تحریک تنش ها در جمهوری اوکراین می باشد و جزایر کریمه را در مغایرت با مقررات بین المللی ضمیمه قلمرو روسیه نموده است. دولت روسیه بارها فضای هوایی ملی چندین کشور اروپایی را نقض کرده و پیوسته دست به اقدامات جاسوسی اینترنتی و دخالت در انتخابات کشور های دیگر می زند. کودتای خشونت آمیز در مونتنگرو به حمایت روسیه صورت گرفت و می توان اذعان نمود که پرواز MH 17 مالزی در اثر اصابت یک موشک ساخت روسیه هنگام عبور از فضای منطقه که در قلمرو جدایی طلبان تحت حمایت روسیه بود، سقوط داده شد.

شکی نیست که اغلب حوادث یاد شده درست بوده و یا تقریبا درست شمرده می شود اما روسیه نیز در عصر پس از جنگ سرد، ادعاها و اتهاماتی علیه غرب دارد که اقدامات سیاسی و نظامی خود را ناشی از واکنش های غرب می پندارد. گسترش ناتو تا مرزهای روسیه، بمباران حامیان روسیه در صربستان، مداخله در عراق و سوء استفاده از قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل در مورد لیبی به منظور سرنگونی نظام معمر القذافی اقداماتی است که روسیه آن ها را انگیزه اصلی واکنش های سیاسی نظامی خود می پندارد. البته دولت روسیه تمامی عملکرد های خود از جمله ادغام شبه جزیره کریمه به قلمرو روسیه را ضمن اقدامات دفاعی و در مسیر حمایت از خاک روسیه خوانده و آن را تهاجم و یا توهین به دیگران نمی داند و در نتیجه، موضعگیری های خود را پاسخی مناسب در قبال واکنش های غرب تلقی می نماید.

شاید به هیچ  علت و داعیۀ سزامند نباشد تا در شرایط کنونی به دنبال یافتن درستی و یا نادرستی موارد یاد شده باشیم زیرا اگر قرار باشد این مسایل را در آزمون گاه پژوهش و کاوش قرار دهیم بایستی برای هر یکی از این ماجرا ها مطلب جداگانه ی به نگارش گیریم. اما محور اصلی صحبت این است که هم جهان غرب و هم روسیه تحت رهبری پوتین، حوادث و تحولات مهم جهانی را با طرز تفکر مختلف و از دیدگاه های کاملا متفاوتی مشاهده می کنند. روسیه دقیقا احساس می کند که غرب عمدا نمی خواهد به این حقیقت اعتراف کند که نظام اتحاد جماهیر شوروی دیگر وجود ندارد و یا این که روسیه پس از شوروی دارای منافع ملی خود است که حق حمایت و دفاع از آن را دارد.

در حال حاضر اغلب ناظران غربی بر این باور اند که گسترش جولانگاه ناتو و دراز دستی آن در اغلب بحران های بین المللی یک اشتباهی بزرگ و عامل اصلی وضعیت بی اعتمادی و افزایش تنش میان شرق و غرب می باشد.

دشواری های را که  مردم روسیه با فروپاشی نظام سیاسی و سقوط امپراطوری وقت شوروی، در جریان 30 سال گذشته تحمل کردند بایستی مورد قدردانی غربی ها قرار می گرفت. هر کشوری که با این میزان از تحولات بزرگ روبرو می گردید بدون شک در ناتوانی و آسیب پذیری فرو می رفت و روسیه نیز از این امر مستثنی نمی باشد. دولت و مردم بریتانیا به عنوان مثال تا کنون از تبعات ناسازگار مرحله پس از فروكش نمودن امپراتوری بریتانیای کبیر بشدت رنج می برند.

تا زمانی که روابط روسیه و کشورهای غربی در سایه بدگمانی و نا باوری قراردارد و هر یک از طرفین جانب دیگر را متهم به اقدامات نادرست می کند، بهبودی تعلقات دو جانبه شرق و غرب دور از تصور خواهد بود.

البته جهان غرب با توجه به داشتن توانایی های اقتصادی، برتری نیروی دفاعی و میزان بلند تولید ناخالص ملی فرصت بهتری برای برداشتن نخستین گام در جهت زدودن رنجش ها میان طرفین را دارد. اما متأسفانه تا کنون هیچ طرح و اقدامی در این زمینه شکل نگرفته است. زمانی که دونالد ترامپ در صدد بهبودی و بازسازی روابط با شرق برآمد پیشنهاد او با مخالفت شدید واشنگتن روبرو گردید و از آن پس هیچ حرکتی در این زمینه صورت نگرفت.

اقدام برای بهبودی تعلقات به مفهوم تلاش برای رهایی روسیه از چنگ اتهامات وارده علیه این کشور نیست. هرچند تا هنوز اتهام مسمومیت جاسوس روسی از سوی نهادی های امنیتی روسیه در لندن در حد احتمال قرار داشته و از جانب هیچ ارگان تحقیقی به اثبات نرسیده است. گذشته از آن تاکنون هیچ مدرک و شاهدی مبنی بر اثبات دخالت روسیه در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و یا تبانی در فرایند همه پرسی برگزیت در انگلیس وجود ندارد.

شکی نیست که دولت روسیه با روی دست گیری اقدامات مخاطره آمیزی همچون آغاز جنگ وحشیانه علیه جدایی طلبان در چچن، تهدید کشور های همسایه، ادغام شبه جزیره کریمه به خاک روسیه و دست اندازی در امور شرق اوکراین، نگرانی های را در سطح منطقه به وجود آورده است. همچنان سیاست های ولادیمیر پوتین چنان فضای را ایجاد کرده است که برخی از چهره های مخالف، از جمله روزنامه نگاران و سیاستمداران روسی، احساس تهدید و نا امنی می کنند. مسلما اتخاذ این گونه سیاست های خشن، شیوه درستی برای حکومت داری نیست ولی این که شرایط کنونی روسیه را با زمان دهشت استالین مقایسه نماییم هم دور از انصاف است. مگر فراموش کرده ایم که اوضاع روسیه تا سال 1991 در چه میزان از دشواری و اسارت قرار داشت؟

تهدیدهای احتمالی که اکنون به دولت روسیه منسوب می شود چیزی شبیه به همان تهدید های موهوم و خیالی است که در جریان تقابل دو بلوک نظامی و ایدئولوژیک شرق و غرب از جانب اتحاد جماهیر شوروی مطرح می شد. کشور روسیه امروز خود را به گونه تحت تهدید غرب می پندارد به ویژه اینکه دیگر امکانات دفاعی و ارتباطی عصر اتحاد شوروی به منظور دفاع و حمایت آن کشور وجود ندارد. همین امر سبب می شود تا دولت روسیه به برخی اقدامات پیشگیرانه دست زند و این اقدامات را دیگران به عنوان تهدیدی علیه منافع خود می پندارند.

مطرح نمودن این استدلال که روسیه به گونه ذاتی یک کشور تهاجمی است و یا این که پوتین قصد بازگشت به دوران امپراتوری شوروی را دارد، به هیچ صورت با واقعیت های موجود همخوانی ندارد. به خصوص اینکه پوتین از زمان رسیدن به قدرت تلاش دارد مسئله اختلافات مرزی را در قلمرو روسیه پس از اتحاد جماهیر شوروی در اولویت کاری خود قرار دهد.

تردیدی نیست که اوضاع آشفته و هرج و مرجی که مردم روسیه را در دهه نود و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سخت ترین شرایط ممکن قرار داد، پوتین را وادار نمود تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان "بزرگترین فاجعه ژئوپلیتیک قرن بیستم" به شمار آورد.

افزون بر آن، دولت روسیه با برخی محدودیت های داخلی تازه در درون کشور روبرو می باشد که ناشی از افکار عمومی مردم روسیه است و این ویژگی به صورت اغلب در غرب ناشناخته مانده است. یکی دیگر از حساسیت های موجود روسیه نحوه نگرش جهان خارج به این کشور می باشد. بدین منظور دولت روسیه سعی دارد تا پدیده آزادی بیان و جنبش آزاد اندیشی را بیشتر از پیش مورد حمایت و همیاری قرار دهد.

چرا کرملین بیشتر از این در قلمرو اوکراین پیشروی نمی کند؟ چرا دخالت آن در سوریه محدود است؟ و چرا روسیه همواره محور نشست ها و مذاکرات برای جلوگیری از تداوم جنگ در سوریه و آنچه غرب از آن به عنوان "حمام خونین" در استان ادلب سوریه یاد می کند، می باشد؟

خویشتن داری دولت روسیه در سیر تحولات بین المللی، به همه ای این پرسش ها پاسخ می دهد. در واقع دولت روسیه تا حدی از افراد و شخصیت های با نفوذ ملت خود نگرانی دارد. خاطره تلخ و افتضاح آمیز بازگشت نیروی های شکست خورده شوروی از خاک افغانستان و احساس ناگوار بازماندگان قربانیان جنگ همواره مایه نگرانی و تهدید بالقوه از سوی ملت روسیه علیه مسئولین دولتی آن کشور به شمار می آید. اعتراضات مردمی در رابطه به افزایش سن بازنشستگی و کاهش درآمدهای اقتصادی در روسیه عامل دیگری است که دولتمردان روسی را از دخالت در امور کشور های خارجی و پرداخت هزینه جنگ در مناطق فرامرزی  کشور باز می دارد.

تردیدی نیست که اگر جهان غرب، روسیه را در زمینه های همچون: تأمین امنیت داخلی و تلاش آن کشور برای اعاده حیثیت – پس از فروپاشی تحقیر آمیز اتحاد جماهیر شوروی – که عامل اصلی تحریک آن کشور می باشد، به چالش نکشد، شاید روسیه تحت رهبری پوتین دیگر به عنوان تهدیدی علیه دنیای غرب محسوب نشود.

ولی افسوس که تا هنوز هیچ فروغی از سپیده دم چنان روزی در افق امیدواری ها پدیدار نیست.

.

منبع- روزنامه ایندیپندنت

برگردان انگلیسی به فارسی از شفیق انصاری