افول شتابان قدرت آمریکا و صعود آهسته قدرت چین

ترامپ همیشه از دشمن تراشی‌های موهوم، به سود خود استفاده کرده است

دونالد ترامپ، رئیس جمهوی آمریکا. عكس از:  AFP

ماری ترامپ، برادرزاده دونالد ترامپ، در کتاب خود «بسیار زیاد اما ناکافی؛ چگونه خانواده من خطرناک‌ترین مرد دنیا را پدید آورد»، نوشته است: آنچه دونالد ترامپ در جوانی از پدرش آموخت این بود که: «جهان صحنه‌ای است برای نبرد مرگ و زندگی و میدانی است برای بازی برد و باخت».

اکنون بر اساس همین ایده، ترامپ کارزار انتخاباتی خود را پیش می‌برد؛ وی از هر سلاحی که به سودش باشد، کار می‌گیرد، هرچند به ضرر آمریکا تمام شود. مهم ترین سلاحی‌که در دست داشت، اقتصاد نیرومند آمریکا بود، اما وی آن را به دلیل سوء مدیریت در بحران کرونا از دست داد. سلاح دیگری که ترامپ در کاربرد آن مهارت دارد، ترساندن و حمله به آبروی شخصی افراد است که البته آن هم بسنده نیست، پس چه چیز برای وی باقی مانده است؟

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

ترامپ از یک سو دشمن موهومی تراشید به نام «فاشیسم چپ‌گرای افراطیِ خواستار نابودی آمریکا»، از سوی دیگر با ابر قدرت پیشتاز چین که در انظار آمریکایی‌ها، دشمن محسوب می‌شود، در افتاد، در حالی‌که قبلا به رئیس جمهور شی‌جین پینگ ابراز علاقه کرده بود، اما سر انجام در دام «توسیدید» گیر ماند؛ همان دامی که پروفسور جوزف نای و دیگران وی را از آن برحذر داشته بودند.

ترامپ با استفاده از اختیارات ریاست جمهوری، روجر استون، مشاور سابق خود را که به دلیل دروغ گفتن به مجلس سنا، به ۴۰ ماه زندان محکوم شده بود، مورد عفو قرار داد، زیرا نامبرده که در طول ۴۰ سال گذشته، سلطان "ترفندهای کثیف" مبارزات انتخاباتی بوده است به عنوان پیشوا ومرشد سیاسی ترامپ شناخته می‌شود.

پروفسور برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا در دوران کارتر در کتاب « بینش استراتژیک؛ آمریکا و بحران قدرت جهانی» نوشته است که یک مقام چینی به وی گفته است: «فروپاشی آمریکا اجتناب ناپذیر است، اما خواهش می‌کنم نگذارید آمریکا به این زودی‌ها از هم فروپاشد».

چینی‌ها مطابق به نصیحت دنگ شیائوپینگ عمل می‌کنند که گفته بود: «نیروی خود را مخفی نگه دار و منتظر فرصت باش». رئیس جمهور اوباما، تلاش کرد تا فروپاشی آمریکا را نرم سازد، اما ترامپ با شعار «عظمت را به آمریکا بر گردانیم»، دو کار عمده انجام داد: فروپاشی آمریکا را سرعت بخشید و زمینه را برای صعود آهسته چین فراهم کرد.

دونالد ترامپ، به پیمان ناتو تاخت و از توافق‌نامه بازرگانی در شرق آسیا، صرف نظر کرد، از اروپا، کره جنوبی و ژاپن، خواستار پرداخت پول در برابر حمایت آمریکا از آن‌ها شد، گویا آمریکا تبدیل به یک «تفنگ اجاره‌ای» شده است. وی با این رفتار نسنجیده، به پیما‌ن‌های آمریکا آسیب رساند، پیمان‌هایی‌که برگه مهمی در سیاست خارجی آمریکا به حساب می‌رود و بنا به گفته والتر لیبمان تحلیل گر معروف، «سپر جمهوری» آمریکا است.

ترامپ به رئیس جمهور پوتین و رهبر کره شمالی کیم جونگ اون، ابراز علاقه کرد و حرف‌های دوستانه و محبت آمیز تحویل‌شان داد؛ از رئیس جمهور چین درخواست کرد که از آمریکا گندم و سویا بخرد تا کشاورزان آمریکا در انتخابات به وی رأی بدهند، اما بعد‌تر با ذهنیت یک بازرگان پیمانکار، بر علیه چین جنگ بازرگانی راه انداخت.

 ترامپ در واقع می‌خواهد جنگ سرد جدیدی را بر ضد چین رهبری کند، اما میان جنگ سرد ترامپ و جنگ سردی که در گذشته میان آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق جریان داشت، تفاوت زیاد وجود دارد؛ در آن جنگ سرد که جزوی از استراتژی مهار در بازی‌های ژئوپلیتیک به شمار می‌رفت، هر طرف در صدد تغییر رژیم‌ها، کشورها و پیمان‌ها بود و سر انجام پیروزی به نام آمریکا رقم خورد.

در آن جنگ سرد آمریکا پس از این‌که روابطش را با چین از سر گرفت، از اختلاف چین با شوروی بهره‌برداری کرد و خود مطابق به ضرب المثل چینی «بر سر کوهی نشسته جنگ دو پلنگ» را تماشا می‌کرد، گذشته از آن در آن زمان، اتحاد شوروی از نظام اقتصادی جهان بیرون بود و نقشی در آن نداشت، اما در جنگ سرد کنونی، چین و روسیه در یک جبهه در برابر آمریکا قرار گرفته اند، این در حالی‌ است که آقای ترامپ به بازی‌های تاکتیکی مشغول است و هیچ‌گونه استراتژی مشخصی در اختیار ندارد. در حقیقت کارزار ترامپ، شباهت بسیاری به یک بازی انتخاباتی دارد تا یک جنگ سرد واقعی.

افزون بر آن، چین امروز در فکر تغییر دادن جهان نیست، بلکه می‌خواهد با همه روابط سیاسی و تجاری داشته باشد. چین از پدیده جهانی شدن سود برد و بدون این‌که تغییری در سیاست داخلی بیاورد، به دومین قدرت اقتصادی جهانی مبدل شد، برخلاف تئوری غربی که توسعه اقتصادی را مستلزم توسعه سیاسی می‌داند. در چین حزب کمونیست، دولت و جامعه را در کنترل دارد و تحریم‌های آمریکا را با تحریم‌ پاسخ می‌دهد؛ چین قانون امنیت ملی را بر هنگ کنگ تحمیل می‌کند، بدون این‌که با مخالفتی در درون یا بیرون رو به رو شود؛ چین فناوری را از آمریکا اقتباس کرد، اما امروز در برخی از تولیدات از جمله نسل پنجم فناوری ارتباطات، چین از آمریکا پیشی گرفته است.

فشره سخن این‌که چین امروز در همه عرصه‌ها برنده است، حتی مسئله اردوگاه‌هایی که دولت چین در آن‌ها بیش از یک میلیون مسلمان ایغوری را به بند کشیده، آبی را از آبی تکان نمی‌دهد، آقای ترامپ هم که گاهی آن را مطرح می‌کند، تنها برای این است که ملامتی را از سر خود دور کند.

در واقع، قرن بیستم، قرن آمریکا بود و آرزوی آمریکایی‌های این بود که قرن بیست و یکم نیز از آن آمریکا باشد، اما از آن‌جا که در آمریکا کانون‌های قدرت متعدد است، نه دولت و نه رئیس جمهور ترامپ به تنهایی می‌تواننند تصمیم بگیرند، این کشور به سوی کاستن هزینه‌ها و تعهدات بیرونی تمایل یافته است.

حال با توجه به پروژه جهانی راه ابریشم که در صورت موفقیت، چین را به یک ابر قدرت جهانی مبدل خواهد کرد، آیا می‌توان پیش‌بینی کرد که قرن بیست و یکم، قرن چین خواهد شد، هم‌چنان‌که قرن دهم، قرن چین بود؟

چنین می‌نماید که پس از پایان یافتن دو قطبی شدن جهان توسط آمریکا و شوروی و پایان یافتن یک قطبی شدن آن توسط آمریکا، اکنون نه چین به تنهایی می‌تواند زمام عالم را به دست گیرد و نه چین به اضافه آمریکا و نه حتی چین به علاوه آمریکا و روسیه، بلکه جهان شاهد قدرت‌ها و قطب‌های متعدد و متکثر خواهد بود؛ زیرا از یک سو، اروپا تا به حال نیروی نرم بزرگی را در اختیار دارد و از طرف دیگر، نقش هند و ژاپن را نیز در این میان نباید فراموش کرد.

© IndependentArabia