آبیدر سنندج، یکی از شاخصترین مناطق طبیعی و گردشگری غرب ایران، این روزها بیش از هر زمان دیگری شاهد ویرانی و بیتوجهی است.
دوم مردادماه امسال، شعلههای گستردهای در ارتفاعات این کوهستان برافروخته شد و ظرف چند ساعت بیش از ۲۰ هکتار از پوشش جنگلی و مرتع آن را به خاکستر تبدیل کرد. این حادثه نهتنها یک فعال محیط زیست را به کام مرگ کشاند و چند نفر دیگر را راهی بیمارستان کرد، که بار دیگر پرسشهایی جدی درباره بیبرنامگی و بیتفاوتی حاکمیت در قبال منابع طبیعی را زنده کرد.
تنها دو هفته پیش از آن نیز در همان محدوده، حفاران غیرمجاز گورستان تاریخی آبیدر را زیر و رو کردند، گورستانی که بخشی از هویت باستانی استان کردستان و میراث فرهنگی ایران است.
به گفته مسئولان محلی، آتشسوزی اخیر در پشت پناهگاههای کوه آبیدر رخ داد و به دلیل دور بودن از دید و دسترسی دشوار، مهار آن ساعتها طول کشید. گروهی از کوهنوردان و فعالان محیط زیست به کمک شتافتند- افرادی که بهرغم کمبود تجهیزات و بی آنکه از حمایت نهادهای حکومتی برخوردار باشند، همواره داوطلبانه برای مهار حریقهای جنگلی میکوشند.
حمید مرادی، یکی از همین داوطلبان و حافظان محیط زیست بود که در جریان عملیات اطفای حریف جان باخت. بهرغم این فداکاریها، نه علت دقیق آتشسوزی مشخص شد و نه نهادی مسئولیت پیشگیری و جبران خسارت را برعهده گرفت. منابع طبیعی و شهرداری سنندج مسئولیت را به گردن یکدیگر میاندازند و اداره میراث فرهنگی نیز عملا اعلام کرده است که جبران این خسارت در دستور کارش نیست.
این بلاتکلیفی نمای کوچکی از ساختار کلان جمهوری اسلامی است که سالهاست حفاظت از منابع طبیعی را به حال خود رها کرده است. آتشسوزیهای سالانه، از جنگلهای هیرکانی شمال ایران تا مراتع زاگرس، به یک رویداد عادی بدل شده است، اما بهرغم این شرایط سامانههای اطفای حریق کارآمد ایجاد نشده و بودجه دائمی برای حفاظت در نظر گرفته نشده است.
اما فاجعه تنها به حریق ختم نمیشود. حدود دو هفته قبل از این آتشسوزی، حفاران غیرمجاز به جان گورستان تاریخی آبیدر افتادند، محوطهای با وسعتی بیش از دو هکتار که نخستین بار در جریان یک پروژه راهسازی در سال ۱۳۸۷ کشف شد، اما بهرغم ثبت این محوطه و انجام مطالعات ژئوفیزیکی، حفاظت از آن تقریبا رها شده است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
سیروان صنوبری، رئیس اداره میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی شهرستان سنندج، به ایسنا گفت: «حفاران با استفاده از ماشینآلات سنگین درختان و پوشش گیاهی را تخریب کردند و در عمق دو متری زمین به دنبال اشیای عتیقه گشتند. یگان حفاظت پس از حدود دو ساعت توانست عملیات را متوقف کند، اما متخلفان گریختند و تاکنون کسی بازداشت نشده است. پروندهای قضایی تشکیل شده، اما روند رسیدگی زمانبر است»، روندی که تجربه نشان داده اغلب به فراموشی سپرده میشود.
این حوادث در سیاستهای کلان حاکمیت بیمعنا نیست. جمهوری اسلامی طی دهههای گذشته نهتنها به حفاظت از میراث طبیعی و فرهنگی اهمیت نداده، که در بسیاری موارد آشکارا با آن دشمنی کرده است. از تخریب گسترده تپهها و آثار باستانی برای احداث جادهها و سدها گرفته تا بیاعتنایی به حفاریهای غیرمجاز در مناطق باستانی. سیاست رسمی نظام همواره حذف و فراموشی تاریخ ایران پیش از اسلام بوده است.
بارها گزارشهایی منتشر شده است که نشان میدهد نهادهای دولتی یا شبهدولتی در تاراج آثار تاریخی دست داشتهاند یا گاهی با اهمال و فساد زمینهساز آن شدهاند. در چنین فضایی طبیعی است که گورستانهای هزارساله و کتیبههای تاریخی، لقمه چرب قاچاقچیان و جویندگان گنج شود.
منتقدان میپرسند چگونه است که در کشوری با دستگاههای عریض و طویل امنیتی و انتظامی، گروهی میتوانند با بیل مکانیکی وارد عرصهای ثبتشده شوند و بدون کوچکترین مزاحمتی تا عمق دو متر حفاری کنند؟ چرا سالها پس از کشف گورستان آبیدر، حتی یک طرح حفاظتی جدی برای آن تدوین نشده است؟ چرا بهرغم تکرار آتشسوزیهای ویرانگر در جنگلها و مراتع ایران، هنوز بودجه و سامانههای مدیریت بحران در حد گزارش و بخشنامه باقی ماندهاند؟
پاسخ را میتوان در اولویتهای حاکمیت یافت. نظامی که میلیاردها دلار برای سرکوب داخلی، پروژههای هستهای و موشکی یا حمایت از گروههای شبهنظامی هزینه میکند، برای حفظ جنگلها، آثار تاریخی و حتی جان فعالان محیط زیست هیچ ارزشی قائل نیست. مرگ حمید مرادی در آبیدر و نابودی ۲۰ هکتار دیگر از منابع طبیعی، تنها یک نمونه از صدها حادثهای است که هر ساله در نقاط مختلف ایران رخ میدهد. همانطور که آثار تاریخی بیدفاع در مقابل حفاران غیرمجاز قرار دارند، طبیعت ایران هم قربانی غفلت و بیاعتنایی ساختاری شده است.
آبیدر این روزها تنها یک کوه سوخته و یک گورستان غارتشده نیست؛ نمادی است از کشوری که میراث طبیعی و فرهنگیاش زیر بار فساد، بیکفایتی و بیاعتنایی حاکمانش در حال نابودی است و این روزها، درپی بحران شدید کمآبی، علاوه بر شهروندان، زندگی جانوران و حیات وحش آن نیز به خطر افتاده است.