فرهنگ کهن و عامه ایران سرشار از واژگان، حکایتها و نیایشهایی است که ریشهای ژرف در باورهای اسطورهای و آیینی سرزمین دارند. یکی از کهنترین و پرمعناترین آنها نیایشی است که هنوز هم ایرانیان در حق یکدیگر و با مهر بر زبان میرانند: «اجاق خانهات خاموش مباد!» این عبارت اگرچه در ظاهر دعایی برای گرم و آباد ماندن خانه است، در لایههای پنهانش، جهانبینی عمیقی را نمایندگی میکنند که پیشینهای هزاران ساله دارد.
از میان چهار عنصر آتش، آب، خاک و باد، جایگاه آتش برای ایرانیان باستان، ممتاز و روحانی بود، زیرا با نور و راستی الهی پیوند داشت. ایرانیان با اتکا به همین باور دیرین، هزاران سال جشنهای آذرگان و سده را که حول محور آتش معنا میشوند، برگزار میکردند و بر این باور استوار بودند که وقتی میگویند «چراغ خانهات خاموش مباد» در واقع آرزو میکنند پیوند فرد با نور ایزدی گسسته نشود.
جشن آذرگان از جشنهای دوازدهگانه ایرانیان باستان و از جمله جشنهای مربوط با آتش است که در ستایش «ایزد آذر» در آذرروز از ماه آذر برگزار میشود. این جشن در ایران باستان در کنار نوروز و مهرگان، از جشنهای خجسته و فرخنده به شمار میرفت و ایرانیان آن را زمانی برای شادی، پاکی و تجدید پیوند با «فروغ ایزدی» میدانستند.
جشن آذرگان در تقویم زرتشتی، مصادف با نهم آذر و در تقویم جلالی مصادف با سوم آذرماه است. ایرانیان باستان این روز را به برافروختن آتش و جشن و پایکوبی سپری میکردند، به آتشکدهها میرفتند، اهورامزدا را ستایش میکردند و شعلهای از آتش برافروخته را به مبارکی و برای یُمن آن، با خود به خانه میبردند. جالب اینکه در تمام فصل زمستان، مراقب بودند این شعله خاموش نشود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
متون تاریخی و آیینی ایران نشان میدهد که برخلاف آنچه برخی ادعا میکنند، ایرانیان باستان هرگز آتشپرست نبودند، بلکه به باور آنان، آتش مهمترین و نخستین عنصر حیاتی بود و آب پس از آن، در درجه دوم اهمیت قرار میگرفت. در واقع این آتش بود که ایرانیان را به نور ایزدی پیوند میداد، روشنایی و گرما به جهان میبخشید، مظهر روشنایی در برابر تاریکی بود، حقیقت را آشکار و انسان را به بینش و خرد الهی نزدیکتر میکرد و هرگونه ناپاکی را میزدود. خلاصه اینکه آتش میان انسان و ایزد پیوندی ناگسستنی ایجاد میکرد.
در واقع آتش تنها مادهای است که آلودگی به خود نمیگیرد. در همه حال رو به بالا میرود. خود میسوزد و دیگران را گرما و نور میدهد و به سه عنصر دیگر، آب، هوا و خاک، جان میبخشد.
در روایتهای کهن، از جمله در داستان هوشنگ پیشدادی، کشف آتش بهعنوان هدیهای الهی و موهبتی از سوی ایزدان به بشر توصیف شده و محور برگزاری جشنهای سده و آذرگان است. هرچند در جشنهای دیگر ایران باستان نیز آتش نقش محوری دارد.
به طور کلی، آتش در تمام عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران باستان جایگاهی تعیینکننده داشت. پادشاهان هخامنشی، اشکانی و ساسانی آتشهای ویژه خانوادگی یا شاهنشاهی را که نماد پایداری کشور و مشروعیت فرمانروایی بود، نگاه میداشتند. تداوم آتش نیز به معنای دوام حکومت و نظم کیهانی و خاموشی آن شکست در ساحت قدرت تلقی میشد. همین معنا و مفاهیم است که اهمیت جشنهایی مانند آذرگان را آشکار میکند؛ جشنی که نوعی تجدید پیمان با روشنایی، راستی و نظم جهان و فرصتی است تا ایرانیان ارتباطشان را با نیروی حیاتبخش و مقدس آتش دوباره استوار کنند.
آذرجشن یا آذرگان، جشن پاسداری نور
جشن آذرگان در متون فارسی مختلف نامهای مختلفی دارد. در فرهنگ جهانگیری، برهان قاطع و برخی متون دیگر، از این جشن با نام «آذرخش» یاد شده که یادآور نیروی ایزدی و آتش آسمانی است. ابوریحان بیرونی نیز در کتاب «آثارالباقیه» درباره این جشن نوشته است: «روز نهم آذر، عیدی است که به دلیل توافق دو نام، آن را «آذرجشن» میخوانند. در این روز، افروختن آتش لازم است. این روز را جشن آتش میدانند و نام آن را از فرشتهای گرفتهاند که بر همه آتشها موکل است. زرتشت فرمان داده است که در این روز آتشکدهها زیارت شوند و در کارهای جهان مشورت صورت گیرد.»
این روایت، روح آذرگان را آشکار میکند: نه فقط افروختن شعلهای در آتشدان، بلکه روشن کردن خرد و آرامش در جان آدمی را معنا میدهد.
گوهر برومندی نیز در مقاله «آتش؛ فروزه پاک اهورایی» مینویسد: «در یسنا، هات ۶۲ از آذرِ اهورایی با صفاتی چون برازنده نیایش، گشایشبخش و پناهبخش یاد شده است. از آتش میخواهند که برای انسان شادکامی، آسایش، روشنایی، فرزانگی و کامروایی بیاورد. این دعاها فقط ستایش یک عنصر طبیعی نیست، بلکه آرزوی برکت، خرد، دلیری و آبادانی برای جامعه است. به بیان دیگر، هر کس آتش دانایی و ایمان اهورایی را در دل روشن نگه دارد، سرانجام به آرامش، هوشیاری، نیککرداری و آبادانی کشور خواهد رسید؛ همانگونه که در آتشنیایش یسنا آمده است.»
آذرجشن در ادبیات فارسی
بازتاب آذرجشن و جایگاه آتش در ادبیات فارسی، تنها یادکردی از یک جشن باستانی نیست، بلکه گواهی است بر تداوم یک جهانبینی که آتش را سرچشمه حیات و روشنایی میدانست. حتی پس از ورود دین اسلام به ایران و از بین رفتن ساختار پادشاهی ساسانی که بسیار به دین زرتشت پایبند بود، جوهر معنوی آتش در ذهن و زبان شاعران پارسی باقی ماند و به صورتهای نمادین، عرفانی، اسطورهای و حماسی در ادبیات جلوه کرد.
در بسیاری از اشعار پارسی، آتش، کنایه و استعارهای از فروغ ایزدی، نیروی عشق، پاکسازی جان، نماد روشنایی و نشانه بیداری است. همان ویژگیهایی که در آذر اهورایی و در جشن آذرگان ستوده میشد. از همین رو است که مولوی، حافظ، فردوسی، نظامی، سنایی و بسیاری دیگر آن را پاس داشتهاند.
مولوی، خالق مثنوی و دیوان شمس که همه هستی را با نگاه درون تفسیر میکرد، آتش را در آغاز مثنوی بهعنوان نیروی محرک جان و حقیقت معرفی میکند: «آتش است این بانگ نای و نیست باد/ هر که این آتش ندارد، نیست باد» و در بیتی دیگر: «آتش عشق است کاندر نی فتاد/ جوشش عشق است، کاندر مِی فتاد»
مولوی در جایجای مثنوی آتش را ارج میگذارد و آن را نشانه پیوند انسان با عالم بالا میبیند.
مسعود سعد سلمان، شاعر سده ششم هجری، نیز از شاعرانی است که به نام ماه آذر و آذرجشن بهصراحت اشاره کرده و زمانی که در زندان بوده، سروده است: ای ماه، رسید ماه آذر/ برخیز و بده می چو آذر
آذر بفروز و خانه خوش کن/ ز آذر صنما به ماه آذر
در دیوان حافظ شیرازی نیز میخوانیم: سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت/ آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
بازتاب آتش و آذرگان تنها در تغزل و اشعار غنایی و عرفانی نیست. در حماسهها و منظومههای پهلوانی نیز آتش نماد پاکی، آزمایش، نیروی ایزدی و تولد دوباره است. در شاهنامه فردوسی، آتش بارها به عنوان ابزار راستی و سنجش حق ظاهر میشود؛ از داستان سیاوش که از میان آتش میگذرد تا افسانه هوشنگ که فروغ آذر را بهعنوان هدیهای آسمانی میشناسد.
گل آذرگان، فروغ آتش بر ساقه خاک
در کنار شعله آتش که اصلیترین نماد جشن آذرگان است، گل آذریون نیز در فرهنگ ایرانی بهعنوان گل ویژه این جشن شناخته میشود؛ گلی که همچون آتش، هم در رنگ و هم در معنا، حامل نور و فروغ است. آذریون در منابع کهن، گلی است گرد و درشت با میانهای تیره و گلبرگهایی زرد یا آتشینرنگ که حضورش در آذرماه، یادآور باززایی نور در دل فصل سرد است.
در بندهش، متن بنیادین اسطورهشناسی ایرانی، بخشی به نسبت گیاهان با امشاسپندان اختصاص دارد و در آنجا آمده است: «هر گلی از آنِ امشاسپندی است و آذریون از آنِ آذر». این انتساب آذریون را بیش از یک گل طبیعی معرفی میکند. او فروزه زمینی ایزد آذر است؛ همان نیروی مینوی که بر آتشها موکل است و در جشن آذرگان ستایش میشود.
در متون کلاسیک فارسی، از آذریون با نامهایی چون آذرگون، گل آتشی، گل آتشین نیز یاد شده است و شاعران آن را گلی دانستهاند که چون آتش میدرخشد، اما بوی خوش ندارد؛ گلی شبیه شعله سرخ و گرم.
در لغتنامه دهخدا، ذیل واژههای «آذریون» و «آذرگون»، شرحی دقیقتر آمده است: «گلی زردفام که میانش پُرزدار و تیره است، خوشبویی ندارد و ایرانیان دیدار آن را نیک میدانند و در خانه میپراکنند.»
فرهنگنویسان و شاعران در تعیین گونه دقیق این گل اختلاف فراوان دارند و آن را خیری، بابونه، اقحوان، گاوچشم، همیشهبهار، گلی شبیه شقایق یا خورشیدگردان دانستهاند. این اختلاف نشان میدهد که آذریون بیش از آنکه یک گونه گیاهی مشخص باشد، مفهومی نمادین است و ایرانیان باستان هر جا گلی به رنگ آتش میدیدند، بر آن نام آذریون میگذاشتند.
آداب و رسوم جشن آذرگان
جشن آذرگان که در آستانه زمستان برگزار میشود، مانند دیگر جشنها و آیینهای ایرانی، با آداب و رسوم ویژهای برگزار میشود. در قدیم رسم بر این بود که با فرارسیدن آذرگان، آتشکدهها از نخستین ساعت روز آذین میشدند. پایههای آتش را با چوبهای خوشسوز، کندر و اسپند آماده میکردند و موبدان آتش مقدس را تازه میکردند تا شعلهاش با شکوه بیشتری زبانه بکشد.
مردم هم پس از تطهیر و آمادهسازی، به آتشکدهها میرفتند، نیایش میکردند و نذرهایشان را پای آتش میگذاشتند. بسیاری باور داشتند آتش در این روز از برکت و نیروی بیشتری دارد و زبانههای آن، دعاها را به آسمان نزدیکتر میکند.
یکی از رسمهای دیرین این جشن آن بود که هر خانواده اخگری از آتش مقدس آتشکده میگرفت و با همان شعله، آتش زمستانی خانه خود را روشن میکرد. بر پایه نقل ابوریحان بیرونی و روایت زادویه، ایرانیان این کار را مایه خیر و فرخندگی میدانستند و باور داشتند گرمای این آتش، گزندهای زمستان و آفات زیانآور گیاهان را از میان میبرد. این آتش را تا پایان زمستان روشن نگه میداشتند و خاموش شدنش را خوشیمن نمیدانستند.
در بسیاری از خانهها، نیایشگاهی کوچک یا اجاقی ویژه وجود داشت که آتش در آن همیشه زنده بود. خانوادهها در آذرگان، همان شعله همیشگی را تازه میکردند و در حضور اعضای خانه، نیایشهای ویژه آذر روز را میخواندند.
«آتشنیایش»، پنجمین نیایش از خرده اوستا، در این روز جایگاهی ویژه داشت؛ سرودی بلند در ستایش آذر اهورایی که در آن از آتش طلب روشنی، آرامش، پاکی، فراخی روزی و استواری در دین میشد: «ای آتش پاکگهر تو را میستایم که در خانه من افروختهای؛ آرزوهایمان را با زبانه آسمانیات همداستان کن، آرامش و فراخیِ زندگی را بر ما فرو فرست».
پس از نیایش، رسم بر آن بود که موبد با چوبهای خوشبو آتش بیفزود. مردم نیز به نشانه احترام به آتش و آغاز زمستان، کندر، اسپند و چوب آگَر به شعله تقدیم میکردند.
آذرگان در خانهها نیز حالوهوایی ویژه داشت. ایرانیان این روز را روز پاکیزگی و نیکویی ظاهر میدانستند و نگرفتن ناخن، تراشیدن مو و پوشیدن لباس سفید را شگون میدانستند. خانهها را مرتب میکردند و سفرهای از خوراکها و نوشیدنیهای ساده و زمستانی میگستردند. باور بر این بود که رایزنی و مشورت درباره امور مهم زندگی در این روز نتیجه بهتری میدهد. شاید از آن رو که آتش را گواه و ناظر راستی میدانستند.
با غروب آفتاب، در بسیاری از شهرهای ایران، بام خانهها نیز با شعلههایی کوچک روشن میشد. این آتشها نه برای دفع تاریکی که برای خوشیمنی و دعوت از روشنایی در روزهای سرد پیش رو برافروخته میشدند.
اگرچه برخی از این آداب در گذر زمان کمرنگ شدهاند، آذرگان هنوز در میان جامعه زرتشتی جاری است. هممیهنان زرتشتی در شهرهایی چون تهران، کرمان، اصفهان، شیراز و یزد در این روز به آتشکدهها میروند. موبدان نیایش میخوانند، مردم به آتش درود میفرستند و شعله مقدس را تازه میکنند؛ به این ترتیب آیینی را که هزاران سال پیش شکل گرفت ادامه میدهند و همچنان زنده نگه میدارند.

