رضا قاسمی؛ راوی رنج‌های‌ ایرانی

رضا قاسمی با «رمان همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها» و پس از آن «چاه بابل» و «وردی که بره‌ها می‌خوانند»، «خویشاندی» خود را در وهله اول با انسان ایرانی به اثبات می‌رساند

قاسمی از کودکی و سخت‌گیری‌های پدر می‌گوید تا گریز از خانه، مهاجرت به تهران و خوابیدن روی نیمکت‌های بلوار الیزابت(کشاورز) - گروه راویون

کتاب «رضا قاسمی» از مجموعه مصاحبه‌های تازه منتشرشده انتشارات بیدگل را باید درشمار درس‌گفتارهای ادبی-اجتماعی به‌شمار آورد. محمد عبدی، نویسنده و منتقد سینما، در این گفت‌وگوی بلند پرده از افکار هنرمندی برداشته که در هر حوزه‌ای که وارد شده، سرآمد بوده است.

رضا قاسمی که با رمان «همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها» در سال ۱۳۸۰ توانست انقلابی در ادبیات داستانی ایران به‌وجود بیاورد، در این گفت‌وگو با صراحتی کم‌نظیر سخن گفته است. این عریانی اعتراف‌گونه‌ نویسنده‌ مهم‌ترین کتاب ادبیات داستانی بعد از انقلاب زمانی جالب‌تر می‌شود که بدانیم او پس از دو دهه مهاجرتش از ایران از سن تئاتر و صحنه موسیقی و نواختن سه‌تار به‌ناگاه وارد دنیای ادبیات شد تا این‌بار با زخمه قلمش راوی سرگذشت رنجبار ایرانیان باشد. غافلگیری خلاقانه خصلت همیشگی اوست که ابتدا در تئاتر و موسیقی جریان‌ساز شد.

او در سال ۱۳۵۵ جایزه‌ بهترین نمایشنامه را برای «چو ضحاک شد بر جهان شهریار» از تلویزیون ملی ایران دریافت کرد. پنج سال بعد و در دوران سیاه دهه شصت، آلبوم «گل صدبرگ» را به همراه شهرام ناظری، جلال ذوالفنون و بیژن کامکار منتشر کرد، دومین آلبوم موسیقی بعد از انقلاب که توانست غوغایی در جامعه به راه بیندازد و مردم را با موسیقی سنتی آشتی بدهد. آهنگ «اندک‌اندک جمع مستان می‌رسند» در دهه شصت که برای بسیاری زنگ آشنایی دارد، از ساخته‌های رضا قاسمی است.

بیست سال بعد و در اوایل دهه ۹۰ میلادی، رضا قاسمی با اولین رمانش توانست جوایزی را در ایران به خود اختصاص دهد و نشان داد که نویسنده‌ای است که مرز نمی‌شناسد و برخلاف ادعای کلیشه‌ای از دست دادن ریشه‌ها، نویسنده مهاجر در خارج ریشه‌هایش را از دست نمی‌دهد.

چیستی زندگی انسان ایرانی

محمد عبدی در مقدمه کتاب گفت‌وگو با رضا قاسمی از مستندی یاد می‌کند که سال ۱۳۹۰ تصمیم به ساخت آن می‌گیرد، مستندی درباره زندگی رضا قاسمی که عبدی از پس چند سال دیدار با او تدارک دیده است. عبدی که گفت‌وگو با هنرمندانی چون سوسن تسلیمی و شیرین نشاط را نیز در کارنامه خود دارد، در دیدارهایی که با این هنرمند خلاق داشته است، ابزار و تجهیزات صدا و تصویر به همراه می‌برده تا او را در تاریخ ثبت کند. محصول، مستندی به نام «نجواگر همنوایی شبانه دیدار با رضا قاسمی» می‌شود که در سال ۱۳۹۲ در  دانشگاه لندن به نمایش درمی‌آید؛ اما محدودیت‌های زمانی مستند، عبدی را به‌سوی ثبت گفته‌های قاسمی در قالب کتاب می‌برد و این‌چنین است که او ساعت‌ها صحبت و سخنان دوست‌داشتنی میزبان را به‌جای دور ریختن، روی کاغذ می‌آورد تا رضا قاسمی برای اولین‌بار روبه‌روی مخاطبانش بنشیند و به عریانی روح خویش و جهان اطراف دست بزند.

قاسمی از محدودیت‌های دوران کودکی و سخت‌گیری‌های پدر می‌گوید تا گریز از خانه و انجام کارهای سخت و مهاجرت به تهران و نزدیک به یک‌سال خوابیدن روی نیمکت‌های بلوار الیزابت(کشاورز)، درخشش در کارگاه نمایش، همکاری با شهرام ناظری، مهاجرت به پاریس و سپس رمان‌نویسی و ناگهان انفجار نام او بعد از نزدیک به بیست سال با درخشش داستانی که محصول اشراف راوی چهل‌ساله به زندگی سپری‌شده است: «برای من انقلاب از سال ۱۳۵۷ شروع نشد، از خیلی پیش‌تر شروع شد. من یادم می‌آید پدرم یک آدم عرق‌خورِ عیاش بود و حتی در جوانی‌اش توده‌ای بود. ولی یک‌باره مذهبی شد. یک شب تا صبح گریه می‌کرد و توبه می‌کرد؛ قشنگ یادم است. فکر می‌کنم در وردی که بره‌ها می‌خوانند، این وضعیت را توصیف کرده‌ام.»

همه خویشاوندان رضا قاسمی

محمد عبدی در مقدمه کتاب می‌‌نویسد که «رضا قاسمی» با همین اولین رمانش، شد «خویشاوندِ صادق هدایت و بهرام صادقی».

اما رضا قاسمی با «رمان همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها» و پس از آن «چاه بابل» و «وردی که بره‌ها می‌خوانند»، «خویشاندی» خود را در وهله اول با انسان ایرانی به اثبات می‌رساند. این رمان‌ها هر سه در پاریس می‌گذرند و از زاویه دید انسان ایرانی زخم‌خورده است؛ ایرانی که به قول نویسنده: «آدم وقتی که ایرانی است، باید بپذیرد یک جاهایی فرمان دست خودش نیست.» رضا قاسمی تنگناهای زندگی انسان تبعیدی و مصائب مهاجرت و روح و روان زخم‌خورده از گذشته پشت سر را بر سر راه شخصیت‌های رمانهایش می‌گذارد تا به قول خودش رخت چرک‌ها را به دیگران هم نشان بدهد.

رمان «وردی که بره‌ها می‌خوانند» را باید صریح‌ترین برخورد رضا قاسمی با خویشاوندان خود نامید. راه‌اندازی نشریه الکترونیکی دوات در سال ۱۳۸۰ در راستای همین خویشاوندی است که منجر به بداهه‌نویسی شد و او توانست مطالبی را بدون دخالت کتاب و یاری اینترنت به‌دست مخاطب برساند: «بعد از یک‌مدت چرت‌وپرت‌نوشتن روی وبلاگ مثل بقیه، فکر کردم من که دارم هر شب می‌نویسم، سعی کنم همان چرت‌وپرت‌ها را یک کم فکرشده‌تر و با یک فرمی تبدیل کنم به یک رمان که بنویسیم و آنلاین منتشر کنم. کار دشواری بود. خطرکردن بود؛ برای اینکه برایت گفتم که من رمان‌ها را چطوری بارها و بارها می‌نویسم. نوزادی که متولد می‌شود، نافش را می‌برند و خون‌هایش را می‌شورند و لباس تنش می‌کنند.»

نوآوری و نورآوری به صحنه هنر

رضا قاسمی در اولین آثار تئاتریش نور را بر صحنه نمایش تغییر داد. این نوآوری در صحنه تئاتر و نورآوری به هنر مدرن ایرانی بعد از سالیان با کلمات صحنه را نورافشانی می‌کند. فرهنگ، سیاست، ادبیات و البته مهاجرت، از مهم‌ترین دغدغه‌های رضا قاسمی در این آثار است و گفت‌وگوی شفاهی با او مخاطب را مستقیم با اندیشه‌هایش مواجه می‌‌کند. فرهنگ گفت‌وشنودی که سال‌هاست در غرب امکان رسوخ به اعماق روح مصاحبه‌شونده را به مخاطب می‌دهد و زیست تاریخی نویسنده و مشاهداتش را این بار نه از دریچه داستان، که از روزنی واقعی به مخاطب عرصه می‌کند، حالا این‌بار در این کتاب، روبه‌روی مخاطب ایرانی قرار گرفته است. رضا قاسمی در این تعامل با مخاطب دورمانده از او، از تجربیاتی می‌گوید که برای جوانان این روزهای ایران بسیار مفید خواهد بود.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

از پس سالیانی کار نوازندگی و کارگردانی و نویسندگی در کنار هنرمندانی چون محمدرضا شجریان، سوسن تسلیمی، جلال ذوالفنون، شهرام ناظری، آربی اُوانسیان، پرویز پورحسینی و… حالا سخنانش به دل می‌نشیند و راهگشاست. انسانی که فراز و نشیب‌های سخت زندگی و رویارویی با خشک مقدس‎ها و سانسورچیان و ترک وطن نمی‌گذارد ریشه‌های نهال خلاقیتش، که در بحبوحه انقلاب به درختی بدل شده است، در دیار فرنگ خشکیده شود. رضا قاسمی نمونه انسان جهان‌وطنی است که با هنرش نشان داد می‌توان در هر شرایطی کار کرد و دسترنجش را که محصول انزوایی انسانی است، به درجه‌ای برساند که این‌بار برخلاف همیشه، از خارج به درون کشور برود و به‌عنوان بهترین کار ادبی پس از انقلاب معرفی شود.

بیشتر از فرهنگ و هنر