مرگ در غربت: درگذشت یوسف اسحاق‌پور، متفکر هنر و سینما

اسحاق‌پور سی سال روی آثار و آرای اورسن ولز کار کرد که حاصل آن کتابی سه‌جلدی است که هنوز به فارسی ترجمه نشده است

یوسف اسحاق‌پور از جمله چهره‌های فرهنگی و فکری ایران، در سن ۸۳ سالگی، در پاریس درگذشت - برخط نیوز

حضور چهره‌های نخبه فرهنگی و فکری ایرانی در خارج از کشور، اگرچه از منظر آزادی قلم و بیان، آزادی عمل آنان را برای انتشار دیدگاه‌ها‌شان فراهم می‌سازد، اما سبب می‌شود تا تلاش‌های آن‌ها کمتر مورد توجه و اعتنای جریانات رسانه‌ای و فکری در داخل کشورشان قرار گیرد. این نکته هنگامی برجسته‌تر می‌شود که فرد به زبانی غیر از زبان فارسی بنویسد و علاوه بر آن، ارتباط با رسانه‌ها و تبلیغات کارهایش نیز چندان برایش اهمیتی نداشته باشد. یوسف اسحاق‌پور از جمله این چهره‌های فرهنگی و فکری بود که هفته گذشته، در سن ۸۳ سالگی در وضعیتی غریبانه در پاریس درگذشت و مراسم خاکسپاری او نیز جمعه ۲۲ اکتبر در گورستان تیه پاریس برگزار شد. او جستارنویسی بود که جریانات مهم فکری و فرهنگی و به‌خصوص سینمایی در دنیای معاصر را پی‌گیری می‌کرد و نوشته‌های تحلیلی مهم و اثرگذاری نیز درباره آن‌ها نوشت.

جستارنویس برجسته

ویژگی مهم اسحاق‌پور را در جستارنویسی او سراغ کرده‌اند، واژه‌ای که معادل Essay در زبان انگلیسی است که نه همانند «مقاله» مملو از تحلیل و ارجاعات و منابع‌ است، نه همانند «یادداشت‌‌»ها کوتاه، نه مانند «گزارش» استوار بر استناد به اخبار و رویدادها، و نه مانند «کتاب» بلند؛ حجم یک مقاله را دارد،  اما به مدد آنچه از یک موضوع در کارخانه ذهن نویسنده پرورده شده است، در نگرش و نثر و پردازش از یکدستی ویژه‌ای برخوردار است که مهر و نشان نویسنده را در خود دارد. در ایران معاصر، چهره‌هایی چون شاهرخ مسکوب، داریوش شایگان، جلال آل‌احمد، داریوش آشوری، اکبر رادی، عبدالحسین زرین‌کوب، محمد قائد، و فرشته مولوی  را می‌توان در زمره جستارنویسان برجسته به شمار آورد. اسحاق‌پور نیز با تک‌نگاری‌هایی که در موضوعات و افراد مختلف انجام داده است، شأنیّت یک جستارنویس را داراست. مقاله او درباره فیلم و سینمای فریدون رهنما که نخستین بار در سال ۱۳۵۶ و با ترجمه شاهرخ مسکوب در نشریه نگین منتشر شد، نمونه‌ای از این گونه نوشتار است.

بر همین مبنا، برخی از کتاب‌هایی که با ترجمه برخی از چهره‌های نامی عرصه ترجمه در ایران به نام او منتشر شده است، در واقع همان قابلیت‌های «جستار» را دارد که به دلیل تراکم اطلاعات و مطالب و نیز حجم زیاد، قامت یک کتاب زیر ۱۵۰ صفحه‌ای را به خود گرفته‌اند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

از عشق به فیلمبرداری تا فلسفه هنر

اسحاق‌پور متولد اسفندماه ۱۳۱۸تهران است و چنان که خود در گفت‌و گویی با نشریه «حرفه‌-هنرمند» (شماره ۱۲-۱۳۸۴) عنوان کرده است، پیش از هر چیزی جذب تصویر و فیلمبرداری و عکاسی شد. ۱۸ ساله بود که برای ادامه تحصیل در رشته فیلمبرداری به فرانسه رفت و در مدرسه لومیر درس‌فیلمبرداری خواند. چنان که زندگی‌اش نشان می‌دهد، از آن پس به شکل جدی و آکادمیک به سمت درک و دریافت جدی هنر و فلسفه هنر رفت و توانست عالی‌ترین مدارج تحصیلی را در این رشته‌ها در دانشگاه سوربن به دست آورد. از بخت‌یاری‌های او، آشنایی با لوسین‌گلدمن، فیلسوف و نظریه‌پرداز چپ‌گرای فرانسوی بود و هم او بود که اسحاق‌پور را به سمت خواندن و تامل در آرای مارکس و لوکاچ راهنمایی کرد و ذهنیت او را به سمتی سوق داد تا به جای کار عملی در سینما، به نظریه‌پردازی روی آورد. وقتی گلدمن در سال ۱۹۷۰ درگذشت، گردآوری و انتشار یکی از آثار نیمه‌تمام او(لوکاچ و هایدگر) را بر عهده گرفت که سه سال بعد منتشر شد و آغازی شد برای پیوستن جدی‌تر اسحاق‌پور به جریانات اندیشگی در دانشگاه‌های فرانسه.

پس از آن، او به سمت نگارش جستارهایی درباره برخی از شاخص‌ترین سینماگران غرب و شرق سوق یافت. تک‌نگاری‌های او درباره بزرگان سینما چون یاساجیرو ازو (فیلمساز برجسته ژاپنی)، ساتیاچیت‌رای (فیلمساز نامی هند) و نیز کار روی اورسن ولز(فیلمساز دوران‌ساز آمریکایی) از جمله این تلاش‌ها بود. اسحاق پور سی سال روی آثار و آرای اورسن ولز کار کرد که حاصل آن کتابی مفصل است که هنوز به فارسی ترجمه نشده است. گفت و گوی بلند او با ژان‌لوک گدار اما با دو برگردان فارسی (مازیار اسلامی و مریم عرفان) در ایران منتشر شد. همچنان که کتاب‌های دیگری از او همانند «ساتیا‌چیت‌رای؛ شرق و غرب»، «کیارستمی؛ پشت و روی واقعیت»، «اُزو؛ فرم‌های ناپایداری» (هر سه با ترجمه محمدرضا شیخی- نشر شورآفرین) از جمله آثاری است که به نظر می‌رسد همان جستارهای اوست که در قالب کتاب‌هایی کم‌حجم منتشر شدند. اسحاق‌پور البته پیش‌تر کتاب «برمزار هدایت» را نوشته بود  که سال ۷۴ با ترجمه باقر پرهام از سوی نشر آگه منتشر شد.

اسحاق‌پور و جریانات فرهنگی هنری ایران

در دوران پس از انقلاب ۵۷، اسحاق‌پور با انتشار کتابی در مجموعه نشر فرزان شناسانده شد. آن مجموعه‌ زیر نظر دکتر داریوش شایگان فعالیت‌می‌کردند و به نظر می‌رسد انتخاب و معرفی آن کتاب برای انتشار نیز از سوی دکتر شایگان صورت گرفته باشد که با اهل فرانسه و ادبیات آن کشور به خوبی آشنا بود و اسحاق‌پور در حلقه دوستان او قرار داشت. اصولا این که اسحاق‌پور به سمت هنر وفرهنگ ایرانی تمایل یافت، تحت تاثیر محافلی از دوستانش چون شایگان، آشوری، مسکوب، و پاکدامن بود که اندک اندک ذهنش را به سمتی سوق دادند تا مسائل فرهنگی و ادبی ایران را نیز مورد توجه قرار دهد. بعدها او مقاله‌ای بلند در باره زندگی و آراء و آثار مسکوب نوشت که در ایران‌نامه و نیز نشر خاوران منتشر شد.

اما اسحاق‌پور تنها محقق نبود، بلکه در عکاسی هم دستی چیره داشت و با نگاهی موضوع‌محور به عکاسی می‌پرداخت. کتابی از مجموعه‌ عکس‌های او با محور آسمان و دریا در همان سال‌های دهه هشتاد از سوی ناشری فرانسوی منتشر شد. در گفت‌وگویی که از او درباره آن کتاب در شماره ۱۲ نشریه حرفه-هنرمند (تابستان ۱۳۸۴) منتشر شده است، اسحاق‌پور با اشاره به پژوهش‌ گسترده‌اش در زمینه اورسن ولز، که بیش از سه دهه به طول انجامید، از دوربینی(نیکون F) سخن می‌گویدکه در دوره خودش یکی از حرفه‌ای‌ترین دوربین‌های موجود به‌شمار می‌آمد.

او از میان ۱۰ هزار عکسی که در طول چهار ماه گرفته بود، ۱۰۱ عکس را برای انتشار در کتاب انتخاب کرد.

خود در پاسخ به این پرسش که «دلیل اصلی انتخاب موضوع عکس‌های این کتاب که صرفاً آسمان و دریا است، چیست؟»، می‌گوید: «چون من اکثراً برای نوشتن و تحقیق، به مناطق ساحلی آرام و خلوت می‌رفتم، در نتیجه انتخاب موضوع واحد دریا و آسمان به محیط پیرامونی من برمی‌گردد. ضمن این که دریا و فضاهای آرام و خالیِ پیرامون آن برای رسیدن به دنیای تصویری مورد نظرم بسیار حیاتی بود. دنیایی که شاید به قول قدیمی‌ها بتوان از آن به اقلیم هشتم و ناکجاآباد تعبیر کرد. تعمّد هم داشته‌ام که در فضای داخل عکس‌ها نشانه‌ای از حضور انسان نباشد.»

 درگذشت اسحاق‌پور البته اندیشه و ‌آرای او را بیشتر در معرض توجه قرار خواهد داد. اما طبیعی است که او با جریانات روزمره و آنچه از آن به عنوان صنعت-فرهنگ یاد می‌شود، چندان میانه‌ای نداشت و حوزه‌‌های فکری و اندیشگی را مورد نظر قرار می‌داد؛ حوزه‌هایی که اگرچه عموما کم اقبالند، سنگ‌بنا و ستون اصلی بسیاری از رخدادهای اصیل هنری و فرهنگی در تاریخ کشورها به شمار می‌آیند.

بیشتر از فرهنگ و هنر