زیگفرید سسن و جنگ جهانی اول

سربازان ناگهان با ترک آرامش و خانه به باتلاق جنگ می‌افتند

Wikipedia

جنگ جهانی اول که با نام جنگ بزرگ نیز شهرت دارد حادثه‌ای در تاریخ است که ادبیات اروپا به خصوص ادبیات انگلیسی را به گونه بی‌سابقه‌ای درگیر فاجعه خود کرد. واکنش‌ها به این جنگ از انگیزه‌های خوش‌بینانه و میهن پرستانه تا ناخوشی‌ها و احساس بیهودگی را در بر می‌گیرند.

شاعرانی چون، راپرت بروک، رابرت نیکولاس، جولیان گرینفییل و چارلز سورلی جنگ را به عنوان نوزایی و تطهیر می‌نگریستند، آنها فکر می‌کردند که جنگ می‌تواند بدنه فرسوده اجتماع و تخیل را متحول کند.

همان‌گونه که رابرت نیکولاس می‌گوید:

سرها سنگینی را ترک می‌کنند

قلب‌ها سکون و اندوه را از یاد می‌برند

چرا که با آن رخداد بزرگ تطهیر کننده

هستی به پاکی می‌رسد

اما شاعرانی نیز بودند که با تجربه دست اول جنگ، نیروی ویرانگر آن را با چشم می‌دیدند و با قلب و عواطف‌شان حس می‌کردند. شاعرانی که سرباز جنگ بودند. شماری از این شاعران در میدان‌های جنگ مردند و آنانی که از این جنگ نیز جان به سلامت بردند تا پایان عمر با زخم‌های عمیق این جنگ به سر بردند. زیگفرید سسن از جمع دوم بود.

زیگفرید سسن در هشتم سپتامبر سال ۱۸۸۶ در انگستان به دنیا آمد، او شاعر، نویسنده و یکی از سربازان جنگ اول جهانی بود.

او برای شجاعتش در جبهه غربی در جریان جنگ دوم مورد ستایش قرار گرفت. سسن شاعر برجسته و تاثیرگذار جنگ اول جهانی است. شعر او هم برای بازتاب وحشت سنگرهای جنگ و نیز برای انتقاد از وطن‌پرستی متظاهرانه آنانی که جنگ‌طلبی شعار می‌دادند در دوران جنگ معروف است.

او بعدها در سال ۱۹۱۷ پس از آنکه در یک بیمارستان روانی بستری شد در بیانیه‌ای «بیانیه سرباز» اعتراضش را علیه جنگ بیان کرد.

او در این بیانیه می‌گوید «من این بیانیه را به عنوان نافرمانی از مقامات نظامی‌ای بیان می‌کنم که با وجود امکان پایان جنگ همچنان این جنگ را ادامه می‌دهند. من یک سربازم و به نمایندگی از سربازان دیگر سخن می‌گویم، باور دارم که جنگی که به خاطر ماهیت دفاعی و آزادی بخشش ما در آن شرکت کردیم حالا به جنگی برای تجاوز و غلبه مبدل شده است.»

او در بخش‌های دیگر این بیانیه می‌گوید که شاهد رنج سربازان هم قطارش بوده است و تداوم آن را بی‌عدالتی و عمل شیطانی می‌داند. او در این بیانیه همچنین از رنج مردمانی سخن می‌گوید که فرزندان‌شان در این جنگ می‌میرند.

 او بعدتر برای کارهای نثرش نیز مورد ستایش قرار گرفت. برای سه گانه‌ای که به‌گونه اوتوبیوگرافیک نوشته بود. سه‌گانه‌ای که با نام «سه گانه شریستن» شناخته می‌شوند‌.

پس از آن که ایرلند و انگلیس علیه آلمان اعلام جنگ دادند او به جبهه فرانسه فرستاده شد. در ۲۹ نوامبر سال ۱۹۱۵ برادر کوچکش هامو در جنگ گالی پولی کشته شد. او در فرانسه با رابرت گرفیس شاعر دیگر هم وطنش آشنا شد و باهم دوست شدند و روی کارهای هم تاثیر عمیق گذاشتند. نظر گریفیس که «واقع گرایی صریح» می‌توان عنوانش کرد روی کار او تاثیر عمیق گذاشت، چرا که سسن به واسطه واقعیت ترسناک جنگ متاثر شده بود. شاعری که تحت تاثیر احساسات رمانتیک بود به واسطه واقعیت زمخت جنگ شعری پرطنین و زمخت آفرید تا برای مخاطبانی که تحت تاثیر پروپاگاندای میهن‌پرستانه جنگ آمده بودند از وحشت سنگرهای جنگ سخن بگوید. تصاویر بدن‌های پوسیده، دست و پای تکه تکه، ترس، و خودکشی در شعرش تکرار می‌شوند.

جنگ او در جبهه غربی سرشار از قصه‌های شجاعت است، طوری‌که او در یکی از نبردها به تنهایی‌اش یکی از سنگرهای آلمان‌ها را در هیندینبرگ تسخیر کرده بود. گفته می‌شود او در این جنگ ۶۰ سرباز آلمان را مجبور به عقب‌نشینی کرده بود.

او در شعر «سربازان» این مساله را که سربازان ناگهان با ترک آرامش و باغ و خانه در باتلاق جنگ می‌افتند روایت می‌کند:

آنها از مناطق امن مارش می‌کنند

 از منطقه آواز پرنده‌ای که از علف‌زاران انبوه به گوش می‌رسد

به سرزمینی که سراسر ویرانه است

و هیچ چیزی در آن نمی‌شکفد

و زیر آسمانی که در شتاب است

آنها تاب می‌آورند غم را، و دود را و افق‌های گسترده را و جنگل‌های متعفن را

و قطار سنگرهای گل آلود را زیر رگبارهای مرگ

او در ادامه این شعر می‌گوید:

ای هم سنگران سبزه و شجاعم

آنگاه که روح شما دسته جمعی شما را ترک می‌کند

و مرگ بی چشم، می‌شرماند روح شیطانی جنگ را روی تپه‌ای

مرگ در میدان جنگ در ناله می‌شود آنگاه که سخت سری شکست ناپذیر شما به پایان می‌رسد

و از مهتابی به مرگ می‌گذرند قطارهای سربازان، برآمده از جهنم

ارتش بی‌برگشت جوان

لشکرهایی که رنج برده‌اند و گرد و خاک شده‌اند.

او در شعر «وظیفه در سنگر» درباره فاصله میان مرگ و شکوه زندگی سخن می‌گوید:

پنج دقیقه پیش آواز گلوله نشان زن را شنیدم

چرا این کار را می‌کند؟ آنگاه که ستاره‌گان درخشان را برفراز سر دارد

ستاره‌های بی نور، من کاملاً بیدارم، مرده جوانی در کنارم

یا در شعر «رویاپردازان» او از اوضاع روحی سربازان سخن می‌گوید. او می‌گوید که شعله‌های گلوله‌ها چراغ‌های خانه را به یاد سربازان می‌آورند و سربازان حتا در گرماگرم نبرد نیز نمی‌توانند رویای بازگشت به خانه و همسران‌شان در یاد نداشته باشند:

سربازها برای آنچه انجام می‌دهند سوگند خورده‌اند

آنها باید آتش بازی را و اوج قصه را باجان‌هایشان ببرند

سربازان رویا پردازند، آنگاه که گلوله باری آغاز می‌شود

آنها به فکر روشنی خانه، تخت خواب پاک و زنان‌شان‌اند.

بیشتر از فرهنگ و هنر