تراجنسی‌های افغانستان: هویت ما باید به رسمیت شناخته شود

شهروندان دوجنسیتی افغانستان برای آن که مورد آزار یا اذیت جنسی قرار نگیرند، خود را از چشم مردم پنهان می‌کنند

آمار رسمی و دقیقی از تعداد شهروندان تراجنسیتی در افغانستان در دست نیست- AREF KARIMI / AFP

وضعیت زندگی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و از همه مهمتر، وضعیت امنیتی شهروندان دوجنسیتی‌ و تراجنسی در افغانستان خوب نیست. آنان در هر گوشه این کشور که دیده شوند، آزار و اذیت و توهین، و حتی بدون دلیل شکنجه می‌شوند. تراجنسی‌های افغانستان در این زمینه شکایت‌های زیادی دارند، اما جز فرار یا سکوت راه دیگری در پیش ندارند. شهروندان دوجنسیتی افغانستان برای آن که مورد آزار یا اذیت جنسی و ضرب و شتم قرار نگیرند، خود را از چشم مردم پنهان می‌کنند و این را یگانه راه‌حلی می‌دانند که می‌توانند به آن پناه ببرند. آنان اکنون از دولت می‌خواهند که هویت‌شان را به رسمیت بشناسد و تحت حمایت مالی و معنوی قرار دهد تا بیش از این با آزار و اذیت مواجه نباشند و مجبور به تن‌فروشی نشوند. 

سید صبور حسینی، شهروند ۶۴ ساله افغانستان که نام هنری‌اش صبور دیرج است، یکی از دوجنسیتی‌‌های افغانستان است که از بدو تولد تا کنون در زادگاهش استان هرات زندگی می‌کند، اما از توهین، آزار و اذیت‌ جنسی و حتی ضرب‌وشتم‌هایی که از سوی مردم شده است و می‌شود، شکایت دارد و می‌گوید:«این خواست من نبود که چنین دو جنسیتی که نه مرد باشیم و نه زن، به دنیا بیایم. خواست پروردگار بود. ما نباید مورد آزار، اذیت و شکنجه مردم قرار بگیریم. اما متاسفانه مردم این را درک نمی‌کنند و بارها من را مضروب کرده‌اند که بسیار برایم رنج‌آور است.»

این شهروند تراجنسیتی افغان، زندگی‌اش را در افغانستان تلخ و سرشار از ناامیدی‌ می‌خواند، و می‌گوید:«من از روز تولدم تا کنون مورد تبعیض، تحقیر و خشونت قرار گرفته‌ام. برایم تعریف می‌کنند که روزی که متولد شدم، مامایم من را نزد پدرم برد که مبارک باشد صاحب بچه شدید، اما زمانی که پدرم فهمید که من نه پسرم و نه دختر، من را از خود دور کرد و به من نفرت ورزید. مامایم سپس من را نزد مادربزرگم برد و مادربزرگم من را سرپرستی می‌کرد تا به این سن رسیدم، اما هنوز هم مورد تحقیر و شکنجه جامعه‌ قرار می‌گیرم و این وضعیت خیلی‌ برایم ناراحت‌کننده است. من از دولت خود می‌خواهم که هویت ما را به رسمیت بشناسد و مورد حمایت مادی و معنوی قرار دهد تا این قشر دیگر مورد آذیت و آزار قرار نگیرند یا مجبور به تن‌فروشی نشوند.»

دیرج از رفتار شماری از جوانان هرات نسبت به خود سخت انتقاد می‌کند و می‌افزاید:«مردان و به ویژه جوانان، از من خواسته‌های غیراخلاقی می‌کنند، اما من بارها به آن‌ها توصیه کرده‌ام که من جای پدر یا مادر شما هستم و نباید چنین خواسته‌هایی از من داشته باشید، این خواست شما گناه دارد، اما باز هم توجه نمی‌کنند. لباس‌هایم یا موهایم را می‌کشند و می‌گویند که چرا ابروهایت را برداشته‌ای، یا چرا در فیلم‌ها آوازخوانی یا رقص می‌کنی. چندی پیش به دلیل نقشی که در فیلم «خیال‌پلو» داشتم، کمی آوازخوانی و رقص کردم. چند روز پس از آن سوی چند نفر در هرات مضروب شدم و اکنون یک چشمم آسیب دیده است و درست نمی‌بینم و پایم نیز زخم برداشته است. من توان درمان چشم و پایم را ندارم و نمی‌دانم چه باید بکنم و چگونه به مردم بفهمانم، اما صبر می‌کنم و تلاش دارم در این زمینه که چگونه باید با مشکلات در زندگی مبارزه کرد، کتاب مطالعه ‌کنم.»

صبور دیرج در در کنار انتقاد و گله‌مندی‌اش از جوانان، از روشنفکران این کشور نیز گله دارد و می‌گوید: «چند روز پیش نزد دکتری رفتم تا خود را درمان کنم. دکتر گفت، نمی‌دانم شما را مرد خطاب کنم یا زن. من به او گفتم که شما نباید ما را به این شکل توهین یا تحقیر کنید، ما خود را این گونه نساختیم، این خواست خداوند بود و باید این را درک کنید.»

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

او در ادامه می‌افزاید: «نمی‌دانم خود را بزنم، بکشم، یا دیگر چکار کنم. من نگران جان و زندگی خود نیستم، زیرا سن من به ۶۴ رسیده است و شاید امروز یا فردا بمیرم. اما نگران کسانی مانند خود هستم که پس از من به دنیا می‌آیند. نمی‌دانم که با این وضعیت چگونه می‌توانند زندگی کنند. دولت ما باید از ما حمایت کند و حتی باید نماینده‌ای از خود در مجلس نمایندگان داشته باشیم تا مانند سایر کشورها و جوامع دیگر، هویت ما به رسمیت شناخته شود و بتوانیم آزادانه زندگی کنیم، و اجازه نمی‌دهیم که بیشتر از این آزار و اذیت شویم.»

دیرج همچنین می‌گوید:«من خیلی علاقه به قران خواندن، نماز خواندن و شرکت در مراسم‌های مذهی و دینی دارم و در کنار آن می‌خواهم کمی رقص و آوازخوانی نیز بکنم، اما متاسفانه رقص و آوازخوانی من باعث شده است که چندین بار مضروب شوم و حتی تهدید به مرگ نیز شده‌ام.» 

او می‌افزاید: «برای این که بتوانم کامل زن باشم، می‌بایست نزد دکتر بروم و خود را جراحی کنم، اما خانواده‌ام اجازه ندادند و گفتند که در کار خداوند نباید مداخله کرد.»

صدای این شهروند تراجنسیتی افغان در حالی از میان صدها تراجنسیتی‌ دیگر که در این کشور زندگی پنهانی دارند، بلند می‌شود که هیچ آمار رسمی و دقیقی از شمار این قشر در افغانستان در دست نیست و دولت این کشور نیز هیچ برنامه‌ای را برای دستیابی به شمار آنان و شناخت وضعیت و نیازهایشان به کار نگرفته است و هیچ نظر و پیامی هم ارائه نداده است. گفته می‌شود که در افغانستان نیز مانند سایر کشورهای جهان، شمار شهروندان تراجنسیتی‌ زیاد است، اما از آنجا که جامعه افغانستان یک جامعه سنتی است، شناخت دوجنسیتی‌ها مایه ننگ و عار پنداشته می‌شود و اگر یک فرد تراجنسیتی در خانواده‌ای حضور داشته باشد، اجازه ندارد هویت خود را آشکار سازد و برای دستیابی به حقوق خود دادخواهی کند.

بیشتر از