«دری» برساخته‌ای سیاسی در جهت مرزبندی با زبان فارسی در افغانستان

فارسی دری گونه‌ای تاریخی از زبان فارسی نو است که از دل گویش‌های پارسی میانه در شرق ایران و خراسان سر برآورد و در واقع ریشه آن همان زبان رایج دربار ساسانیان است که به‌خصوص موبدان زرتشتی به آن سخن می‌گفتند

تصویری تلفیقی از زرتشتیان، کتاب‌های درسی افغانستان، ظاهرشاه و طالبان-عکس‌ها از afgreview-AFP-Wikipedia

تصمیم حکومت افغانستان در دهه ۱۳۴۰ برای جایگزینی «دری» به جای «فارسی» به‌عنوان زبان رسمی این کشور اقدامی سیاسی برای بازتعریف مرزهای هویتی و فرهنگی و به‌نوعی ایجاد تمایز نمادین از حوزه تمدنی ایران بزرگ بود. در واقع محمدظاهرشاه، پادشاه وقت افغانستان، بر آن بود که با این کار میان دو زبان غالب در این کشور یعنی پشتو و فارسی، موازنه برقرار و حساسیت‌های قومی را کنترل کند. این در حالی است که استفاده رسمی از واژه دری، به‌ منزله جایگزینی برای «زبان فارسی»، مفهومی متفاوت با «فارسی دری» رایج در ادبیات کلاسیک حوزه تمدنی ایران بزرگ را تداعی می‌کند.

این گزارش بررسی می‌کند که چگونه این تغییر به‌ظاهر کلامی به ابزاری برای مهندسی هویت و اعمال سیاست‌های فرهنگی در افغانستان تبدیل شد.

فارسی دری، زبان پایه ادبیات کلاسیک

واژه «دری» در منابع کهن به زبانی اشاره دارد که در دربارها (دَر/دَری) رایج بود و در تقابل با گویش‌های محلی یا روستایی قرار می‌گرفت. طبق روایت گرنوت ویندفور، زبان‌شناس آلمانی‌تبار، در کتاب «زبان‌های ایرانی»، فارسی دری گونه‌ای تاریخی از زبان فارسی نو است که از دل گویش‌های پارسی میانه در شرق ایران و خراسان سر برآورد و در واقع ریشه آن همان زبان رایج دربار ساسانیان است که به‌خصوص موبدان زرتشتی به آن سخن می‌گفتند.

پرویز ناتل خانلری در کتاب «تاریخ زبان فارسی»، درباره اینکه چطور شد زبان دری ساسانیان از خراسان سربرآورد، می‌نویسد که پس از سقوط تیسفون در زمان ساسانیان و شکست‌های پیاپی یزدگرد سوم، او همراه درباریانش به شرق ایران عقب‌نشینی کرد و حتی کتابخانه‌ شاهی را با خود به مرو برد. پس از مرگ او، بسیاری از درباریان که امکان بازگشت به غرب نداشتند، در همان نواحی ماندند و بعدها با حکمرانان محلی همکاری کردند و سنت اداری ساسانی، از جمله زبان رسمی دربار یعنی دری، به شرق منتقل شد.

از آنجا که مرزبانان و فرمانروایان محلی نیز پیش‌تر در روابط اداری از این زبان بهره می‌بردند، دری در شرق و شمال شرقی ایران، پس از ورود اعراب هم پایدار ماند و با شکل‌گیری حکومت‌های ایرانی دوباره به‌عنوان زبان رسمی، اداری، ادبی و علمی تثبیت شد. بنابراین برخلاف تصور رایج، سقوط ساسانیان موجب نابودی زبان رسمی ایران نشد، بلکه این زبان از پیش از اسلام تا پس از آن، بی‌وقفه استمرار یافت.

این زبان از حدود سده سوم هجری به بعد در دربارهای طاهریان، صفاریان و سامانیان در مراکز فرهنگی مانند بلخ، هرات، سمرقند و نیشابور زبان دیوان و ادب و پایه‌گذار سنت ادبی فارسی کلاسیک بود و به‌تدریج به زبان معیار نوشتار در سراسر ایران فرهنگی تبدیل شد. بر اساس اسناد تاریخی، یعقوب لیث صفاری در گسترش آن پس از اسلام نقش مهمی ایفا کرد.

زبان رایج زرتشتیان ایران

زبان دری پس از اسلام در مناطق مرکزی ایران سرنوشت دیگری پیدا کرد و به شکلی دیگر ماندگار شد. این زبان در سده‌های پس از اسلام در میان زرتشتیان ایران استمرار یافت و تا همین امروز هم بسیاری از آنان به‌خصوص در مناطقی از استان‌های یزد و کرمان به زبانی سخن می‌گویند که به نام‌های دری یا گبری شهرت دارد. برخی زبان‌شناسان آن را گویشی از زبان فارسی می‌دانند و به اعتقاد برخی دیگر زبانی مستقل است. این زبان در تعداد واج‌ها، آواشناسی و ساخت واژه و دستور زبان با فارسی تفاوت دارد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

کتایون مزداپور در کتاب «واژه‌نامه گویش بهدینان شهر یزد» می‌نویسد: «دری زرتشتی را با داشتن لهجه‌های متعدد، بی‌گمان باید زبان مستقلی شمرد، زیرا گویندگان با وساطت آن نمی‌توانند با سخنگویان زبان‌های دیگر از آن جمله با فارسی‌زبانان، به تفهیم و تفاهم بپردازند. این زبان که اصالتا زبان مادری برای بهدینان ایرانی بود و از دیرباز با فارسی همزیستی و همپایی داشت، دارای فهرست درازی از واژه‌ها با بار معنایی و فرهنگی و ساخت آوایی متمایز است.»

بنابراین، می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که زبان دری زرتشتیان و زبان دری افغانستان کاملا با یکدیگر متفاوت‌اند. به این ترتیب که یکی واقعی و دیگری برساخته‌ای سیاسی است. زبان دری زرتشتیان یک زبان کهن و مستقل است که ویژگی‌های کهن‌تری را حفظ کرده، در مقابل، زبان دری افغانستان در واقع یک لهجه از زبان فارسی نوین است که نام تاریخی «دری» از قرن بیستم میلادی به آن اطلاق شد. در واقع، آنچه امروز در افغانستان «دری» خوانده می‌شود، از نظر ساختار، واژگان و تاریخ، همان فارسی کلاسیک است.

مرزبندی سیاسی با ایران از طریق زبان

نام‌گذاری زبان دری در افغانستان که حکومت افغانستان در سال ۱۳۴۳ هجری شمسی (۱۹۶۴) به آن رسمیت داد، جنبه‌ سیاسی و هویتی داشت و هدف آن ایجاد تمایز از زبان فارسی رایج در ایران بود.

وقتی حکومت ظاهرشاه در دهه ۱۳۴۰، این واژه را برای نامیدن زبان رسمی افغانستان در قانون اساسی ثبت کرد، ریشه مشترک آن با زبان رایج فارسی در آسیای میانه و تاجیکستان را عمدا نادیده گرفت.

محمدرضا باطنی در کتاب «ساختمان زبان فارسی» چنین روایت می‌کند که تا پیش از دهه ۱۳۴۰، نه‌تنها زبان رایج مردم در بسیاری از مناطق افغانستان فارسی بود که با همین عنوان یعنی «فارسی» در اسناد رسمی، مکاتبات دولتی، رسانه‌ها، و نظام آموزشی شناخته می‌شد و مردم به‌ویژه در شهرهایی چون کابل، هرات، مزارشریف و بدخشان زبانشان را فارسی می‌نامیدند، اما این رویه پس از قدرت یافتن امان‌‌الله خان تغییر کرد.

نجم‌الدین کاویانی در مقاله‌ای با عنوان «يک زبان با سه نام؛ فارسی، دری و تاجیکی» درباره سرنوشت زبان فارسی تا قبل از نام‌گذاری اخیر در افغانستان می‌نویسد که تا دوره پادشاهی امان‌الله خان، فارسی به‌عنوان زبان اکثریت فرهنگی، زبان اصلی تدریس در مدارس، نگارش قوانین و انتشار نشریات در افغانستان بود. در آن زمان، پشتو نیز زبان مهمی بود، اما هنوز توان رقابت با فارسی را نداشت. فارسی زبان اداری، قضاوت، شعر، اندیشه و مطبوعات بود و در کابل، پایتخت افغانستان، زبان غالب گفتار و نوشتار به شمار می‌رفت، اما به‌تدریج و با تقویت جریان‌های ملی‌گرای پشتون‌محور و تلاش برای تعریف یک هویت سیاسی یکپارچه، واژه «دری» به ادبیات سیاسی و حقوقی دولت افغانستان وارد شد. 

به‌صراحت می‌توان گفت که نوعی بیگانه‌هراسی و نگرانی از نفوذ فرهنگی ایران در افغانستان پشت این تصمیم بود. این نویسنده نقش روس‌ها و انگلیسی‌ها را هم در این فرایند مهم ارزیابی می‌کند و می‌گوید روس‌ها پیش از آن، زبان مردم تاجیکستان را هم «تاجیکی» نامیدند و اصرار داشتند که زبان آن‌ها با فارسی متفاوت است. 

این روند در زمان سلطنت ظاهر شاه به اوج رسید و در سال ۱۳۴۳ با تدوین قانون اساسی جدید، واژه «دری» به‌طور رسمی جایگزین «فارسی» شد. در ماده ۱۶ قانون اساسی آن سال آمده است: «زبان‌های رسمی افغانستان پشتو و دری است». این نخستین بار بود که واژه دری در متن قانون اساسی برای نام‌گذاری زبان فارسی به کار رفت.

گرچه زبان تغییری نکرد، عوض شدن نام آن اقدامی معنادار بود که از یک سو تلاش برای تفکیک فرهنگی از حوزه تمدنی ایران را تداعی می‌کرد و از سوی دیگر، کوششی برای خنثی کردن حساسیت‌های قومی به واژه فارسی نام قومی خاص (تاجیک‌ها) بود .

دلایل سیاسی پنهان در پس این تغییر

انتخاب واژه «دری» به جای «فارسی»، در ظاهر تصمیمی بی‌طرفانه و فنی در حوزه کلامی به نظر می‌رسید، اما در واقع در ملاحظات عمیق سیاسی، قومی و هویتی ریشه داشت. چنانچه گفته شد، یکی از انگیزه‌های اصلی این تغییر، تلاش دولت وقت برای تفکیک هویتی افغانستان از ایران بود.

در میانه قرن بیستم، روابط فرهنگی میان فارسی‌زبانان ایران و افغانستان عمیق و روبه‌گسترش بود. اما نخبگان سیاسی وقت در کابل با نگاهی ملی‌گرایانه، از نزدیکی زبانی و فرهنگی بیش از حد با ایران به‌ویژه در زمینه‌های رسانه‌ای، آموزشی و ادبی، نگران بودند و استفاده از واژه «فارسی» در اسناد رسمی هم این نگرانی را تشدید می‌کرد که افغانستان به لحاظ زبانی و هویتی، «زیر سایه فرهنگی ایران» قرار گیرد.

به باور باطنی، دولت با تغییر نام فارسی به دری تلاش کرد نوعی مرزبندی زبانی و فرهنگی ایجاد کند، بدون آنکه واقعیت زبانی را تغییر دهد و این یک نوع «جداسازی نمادین» بود.

نکته دیگر اینکه در ساختار قومی افغانستان، زبان فارسی را اغلب زبان قوم تاجیک می‌دانند، در حالی که زبان پشتو به‌منزله زبان غالب قوم پشتون جایگاه رسمی داشت و از حمایت دولتی برخوردار بود. به روایت عبدالقیوم سجادی در کتاب «مسئله زبان و هویت در افغانستان»، برخی گروه‌های پشتون‌محور استفاده رسمی از واژه فارسی را نوعی برتری‌طلبی زبانی یک گروه قومی تلقی می‌کردند و دولت با جایگزینی واژه دری، کوشید تا این حساسیت را کاهش دهد. از این منظر، واژه دری به‌مثابه یک واژه خنثی‌تر و کمتر حساسیت‌برانگیز به منظور کنترل تنش‌های قومی و زبانی، نقش ابزاری ایفا کرد.

این زبان‌شناس تاکید دارد که ترویج استفاده از واژه دری بیش از اینکه در پیشینه زبان مردم ریشه داشته باشد، «محصول یک نگاه ایدئولوژیک و سیاسی» است.

پیامدهای اجتماعی و زبانی انتخاب نام «دری»

تغییر رسمی نام زبان فارسی به دری گرچه ساختار زبانی و ماهیت زبان را دگرگون نکرد، در سطح اجتماعی، فرهنگی و حتی روانی آثار قابل‌توجهی به جا گذاشت و نوعی دوگانگی میان نام رسمی زبان و واقعیت زبانی مردم به وجود آورد که تا امروز نیز ادامه دارد.

در حالی‌ که زبان رایج میان مردم، نخبگان، نویسندگان، دانشگاهیان و رسانه‌های افغانستان همان فارسی بود، دولت از واژه دری استفاده می‌کرد. این شکاف باعث شد که واژه «دری» بیشتر یک برساخته اداری تلقی شود نه نامی که گویشوران به‌طور طبیعی از آن استفاده کنند. در گفتار روزمره، مردم هنوز از واژه فارسی استفاده می‌کنند، مثلا می‌گویند: «به فارسی بخوان»، «فارسی یاد دارم»، یا «فارسی نوشته است».

یکی از پیامدهای مهم این تصمیم کاهش حس پیوستگی تاریخی و زبانی فارسی‌زبانان افغانستان با فارسی‌زبانان ایران و تاجیکستان بود و دولت افغانستان با حذف واژه «فارسی» از ادبیات رسمی، عملا میان خود و دیگر بخش‌های حوزه تمدنی زبان فارسی مرز کشید. این در حالی بود که زبان، ادبیات، تاریخ و حتی خط مشترک میان این کشورها شبکه‌ای غنی از ارتباط فرهنگی ایجاد کرده بود.

سردرگمی در سیاست‌گذاری زبانی و آموزشی

تغییر نام زبان بدون تدوین سیاست آموزشی و فرهنگی روشن باعث بروز نوعی ناهمگونی در برنامه‌ریزی زبانی افغانستان شد. استفان باهری، زبان‌شناس و پژوهشگر کانادایی، در پژوهشی با عنوان «زبان در اصلاحات آموزشی افغانستان: آیا نقشی در صلح و آشتی دارد؟»، بررسی می‌کند که چگونه زبان رسمی (دری/پشتو) در نظام آموزشی افغانستان، بدون همسویی با واقعیت‌های زبانی مردم به اجرا درآمد. او تاکید می‌کند که استفاده رسمی از واژه «دری» در آموزش، در بسیاری موارد صرفا یک برچسب نمادین بود، چون محتوا همچنان فارسی معیار باقی مانده است.

این مسئله حتی در سطح بین‌المللی نیز مشکل‌ساز شده است. مثلا دانشجویان افغان هنگام ادامه تحصیل در ایران یا دیگر کشورها، با چالش‌هایی در ثبت زبان مادری خود مواجه‌اند؛ اینکه آیا باید دری (Dari) بنویسند یا فارسی (Persian). این ابهام نشانه تاثیر بلندمدت تصمیمی است که بدون اجماع علمی گرفته شد.

ضمن اینکه بر اساس داده‌های کتاب زبان‌های ایرانی و دیگر متون مطالعاتی، فارسی در افغانستان و ایران تفاوت‌های لهجه‌ای و واژگانی دارد، اما از منظر ساختار زبانی، گویش دری کاملا در قالب فارسی معیار قرار می‌گیرد و نباید آن را جدا دانست.

تبدیل زبان به ابزار سیاسی 

انتخاب رسمی واژه «دری» به جای «فارسی» تنها یک تغییر اسمی ساده نبود، بلکه آغازگر تغییر در سیاست‌های فرهنگی، هویتی و زبانی در افغانستان شد. این اقدام به‌تدریج تاثیرش را در سطوح مختلف ساختار اجتماعی و سیاسی افعانستان هم به جا گذاشت و در برخی موارد به سوءتفاهم‌های هویتی، جداسازی فرهنگی و حتی بهره‌برداری‌های سیاسی منجر شد.

در برخی دولت‌ها و دوره‌ها، استفاده از واژه «دری» به‌مثابه راهی برای حذف پیوندهای زبانی با ایران یا خنثی‌سازی سلطه تاریخی زبان فارسی در فرهنگ عمومی در نظر گرفته شد. 

یکی از پیامدهای دیگر این تصمیم محدودسازی حوزه تمدنی زبان فارسی بود. افغانستان، ایران و تاجیکستان سه کشور اصلی فارسی‌زبان در جهان‌اند، اما استفاده از سه نام جداگانه (فارسی، دری، تاجیکی) شکاف فرهنگی و حتی سوءبرداشت در سطح بین‌المللی ایجاد کرده، چون به همان اندازه که انتخاب نام جداگانه دری جعلی است، انتخاب نام تاجیکی برای زبان فارسی رایج در تاجیکستان هم اشتباه است.

در حالی‌ که ادبیات کهن فارسی در سده‌های پیشین، مرز نمی‌شناخت و شاعرانی چون مولوی، سنایی، جامی، بیدل و سعدی بخشی از میراث مشترک بودند، سیاست‌گذاری زبانی جدید سبب شد هر کشور فارسی‌زبان تلاش کند روایتی جداگانه‌ از هویت زبانی خود ارائه دهد؛ امری که انسجام فرهنگی این حوزه را تضعیف کرد.

تفاوت اسمی میان «فارسی» و «دری» حتی در سطوح بین‌المللی و رسمی هم باعث سردرگمی شده است. در حالی که نام «دری» به‌طور رسمی برای زبان افغاستان ثبت شده، ساختار آن عملا همان فارسی معیار است و این شکاف نمادین در معرفی بین‌المللی زبان افغانستان در دیپلماسی فرهنگی، تداخل ایجاد کرده است. برای مثال، در معرفی زبان‌های زنده دنیا، معمولا زبان فارسی با گویش معیار ایران برجسته می‌شود و جایگاه دری مبهم باقی می‌ماند.

این نکته را هم باید افزود که در درازمدت، استفاده از واژه «دری» به جای «فارسی» نتوانست تنش‌های قومی را کاهش دهد، بلکه در مواردی به عاملی برای تعمیق شکاف‌های هویتی تبدیل شد. بسیاری از فارسی‌زبانان این تغییر را نوعی «انکار هویت» دانستند و آن را با سیاست حذف فرهنگی مقایسه کردند.

افزون بر این، تلاش‌های مشابه برای تحمیل زبان پشتو به‌عنوان زبان غالب رسمی باعث شد که زبان به میدان رقابت قومی بدل شود، نه ابزار گفتگوی ملی. در عمل، نه‌تنها وحدت زبانی شکل نگرفت که زبان به مسئله‌ای سیاسی و هویتی بدل شد که هنوز هم بر تعاملات قومی و سیاست‌گذاری تاثیر می‌گذارد.

در نهایت می‌توان به داده‌های مطالعاتی محمدعلی دیناخیل در مقاله «تحلیل منازعه میان زبان‌های پشتو و دری در افغانستان» اشاره کرد که می‌گوید: «آنچه در ظاهر تغییر نام زبان از فارسی به دری بود، در واقع بخشی از پروژه سیاست هویتی گسترده‌تری برای بازتعریف هویت ملی در افغانستان تلقی می‌شد؛ تلاشی برای مهندسی فرهنگی در دل یک جامعه متکثر و ناهمگون. این تصمیم فراتر از مرزبندی زبان، نشانه‌ای از کشاکش‌های عمیق‌تر در زمینه قدرت، قومیت و تعلق تاریخی بود.»

بیشتر از فرهنگ و هنر