روز ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵ که اسرائیل تعدادی از مقامهای ارشد جمهوری اسلامی را ترور و پدافند هوایی این کشور را خنثی کرد، همچنین در طول این جنگ ۱۲ روزه که به تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی ایران هم حمله شد، «محور مقاومت»، یعنی شبهنظامیان تحت حمایت رژیم در منطقه و سایر متحدانش، هیچ حمایتی از تهران نکردند.
در این جنگ حدود هزار ایرانی و دهها اسرائیلی جان باختند تا آنکه درنهایت، ایالات متحده پایان درگیری را اعلام کرد؛ با این حال به نظر میرسد که جمهوری اسلامی از مواضع همیشگیاش عقبنشینی نکرده است.
به باور برخی کارشناسان، به نظر میرسد منطقه در معرض خطر بازگشت به وضعیت پیشفرض خود یعنی صلحی است که ویژگیهای جنگ را دارد؛ وضعیتی که در آن تهران برای حمله به دشمنانش برنامهریزی میکند، اما عملا دست به اقدامی نمیزند و بالعکس
شرایط فعلی بسیاری را به این باور رسانده که جمهوری اسلامی رژیمی است که دارد آخرین نفسهایش را میکشد، اما از سوی دیگر، برخی کارشناسان معتقدند جمهوری اسلامی با وجود ضرباتی که خورده است، امکان دارد بتواند چندین دهه دیگر هم دوام بیاورد. چنانچه قبلا هم با بازنگری در راهبرد خود و یافتن شیوههای نو برای ضربه زدن به منافع ایالات متحده و اسرائیل، از تنگناها بیرون آمده است و میتوان انتظار داشت که این بار نیز خود را بازیابد.
حتی قبل از جنگ ۱۲ روزه و مشخص شدن اینکه «محور مقاومت» به محوری ضعیفشده و ناتوان در حمایت از تهران تبدیل شده است، جمهوری اسلامی شکستهای تحقیرآمیزی را متحمل شده بود: بمبگذاریها و ترورها در داخل ایران، نابودی حزبالله مهمترین، نیروی نیابتی آن و برچیده شدن حماس بهعنوان یکی دیگر از نیروهای نیابتی و در نهایت فروپاشی دولت بشار اسد در دمشق که متحد تهران بود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
به رغم تمام این شکستها، علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، همچنان در سخنرانیهایش مدعی پیروزی است و حکومتش را یک قدرت نیرومند علیه غرب میداند.
واقعیت این است که اگرچه «محور مقاومت» اکنون در حال فروپاشی است، به مدت ۲۰ سال شرایط ژئوپلیتیک خاورمیانه را تغییر داد و تهران با صرف میلیاردها دلار، تلاش کرد وضع موجود را حفظ کند. «محور مقاومت» مفهومی ساده است: شبکهای از دوستان مسلح جمهوری اسلامی، پراکنده در منطقه و آماده جنگیدن با دشمنان تهران که تا میانه سال ۲۰۲۴، به دور ایران کمربندی کشیده بودند و دشمنان جمهوری اسلامی ایران را صدها کیلومتر دورتر از مرزهای این کشور درگیر نگه میداشتند.
تقریبا همه رهبران نظامی اخیر جمهوری اسلامی ایران، از جمله معمار «محور مقاومت» یعنی قاسم سلیمانی، در جنگ ایران و عراق جنگیده و درس اصلی را آموخته بودند: دیگر این کار را تکرار نکنند. آنها خوب فهمیده بودند که جنگهای بزرگ فاجعهبارند. چنانچه ایران پس از تجربه فلاکتبار جنگ با عراق، شرایط سختی را سپری کرد و به قدری سرگردان و دچار مشکل شد که هرگز نتوانست برنامهریزی یا چشمانداز بلندمدت را به طور کامل انجام دهد.
در عین حال، از آنجا که جمهوری اسلامی در سطح بینالمللی بهعنوان رژیمی دیوانه، شرور و خطرناک شناخته شده بودند، حاکمان تهران چارهای جز نوآوری نداشتند. آنها نگاهی به خود انداختند و گفتند که ما هیچ فناوری، دوست یا منبع مالی مناسبی نداریم، بنابراین به یک رویکرد غیرمتعارف نیاز داریم.
این رویکرد از لبنان سرچشمه گرفت. در سال ۱۹۸۲، چندین سال پس از جنگ داخلی لبنان، اسرائیل به لبنان حمله کرد و در همان حین، جمهوری اسلامی حزبالله را برای مقابله با اسرائیل، ایالات متحده و شبهنظامیان سنی و مسیحی لبنانی آموزش داد و حمایت کرد.
در سال ۱۹۸۹، زمانی که همه گروههای لبنانی دیگر توافق کردند سلاحهایشان را کنار بگذارند و به احزاب سیاسی تبدیل شوند، حزبالله مسلح ماند تا بتواند به مبارزه با اسرائیل ادامه دهد. به این ترتیب تهران با حداقل هزینه، صاحب یک نیروی مبارز باتجربه از داوطلبان شیعه عرب شد که وقتی آمریکاییها یا اسرائیلیها را میکشتند، مجازات یا انتقام مستقیم متوجه تهران نمیشد.
اکثر نیروهای نیابتی تحتحمایت جمهوری اسلامی شیعه بودهاند، اما نه همه آنها. به عنوان مثال، اعضای حماس سنیاند و حوثیهای یمن و علویهای سوریه هم به اشکالی متمایز از تشیع جمهوری اسلامی باور دارند.
با این حال رفتهرفته، تمام این عناصر تحت حمایت تهران هدف حملات اسرائیل و آمریکا قرار گرفتند و ضعیف شدند. در حال حاضر، این محور دچار آشفتگی شدیدی شده و حاکمان ایران با اینکه از رویارویی مستقیم با اسرائیل بیزار بودند، دریافتند که دیگر امکان جنگ نیابتی برایشان باقی نمانده است.
جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل نشان داد که جمهوری اسلامی چطور تنها مانده و بیش از همیشه در موضع ضعف قرار گرفته است. اکنون شاید سوالی که مطرح میشود، این باشد که چه مدت طول خواهد کشید تا جمهوری اسلامی جایگزینی برای محور مقاومت پیدا کند و اگر از این موضوع ناامید شود، چه ایده دیگری را در سر خواهد داشت؟
شاید حاکمان جمهوری اسلامی در نهایت، به آخرین راهبردشان متوسل شوند که همان سلاح هستهای باشد؛ آنچه تاکنون درباره آن مخفیکاریهای زیادی انجام دادهاند.
به باور برخی ناظران، یکی از سرنوشتهای احتمالی برای جمهوری اسلامی، سرنوشت کوبای دوران کاسترو خواهد بود. اینکه جمهوری اسلامی نسل اول با رهبران کاریزماتیک، با یک حکومت نظامی جایگزین شود. به باور این عده، دوران حکومت رهبران مذهبی ایران از مدتها پیش به پایان رسیده است و در حال حاضر این حکومت را سپاه اداره میکند. با این حال، این تغییر به معنای از بین رفتن دشمنی با ایالات متحده و اسرائیل نخواهد بود. یک جمهوری اسلامی ضعیفشده که کاریزمایش را از دست داده است، همچنان به دنبال راههایی برای تهدید اسرائیل و ایالات متحده خواهد بود، زیرا این رفتار یک ویژگی منحصربهفرد و مداوم جمهوری اسلامی است.
جمهوری اسلامی، رژیمی جهنمی برای مردم ایران و همسایگان این کشور، که هویتش را از دشمنتراشی و هراسافکنی از دشمنان خارجی برای تسلط بر شهروندانش میگیرد، شعارهای مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل و همچنین تحمیل حجاب به زنان را جزو دستورکارهایش میداند و به نظر نمیرسد قصد داشته باشد از آنها چشمپوشی کند.
بسیاری از ایرانیان تعجب میکنند که چرا دولتشان به جای اینکه به اصلاح وضعیت اقتصادی و مبارزه با فساد درون این کشور بپردازد، این همه پول و تلاش برای جنگیدن با اسرائیل و ایالات متحده صرف میکند. پاسخ این سوال این است که هیچ نشانهای دیده نمیشود که خود جمهوری اسلامی بخواهد اولویتهای پیشینش را تغییر دهد، زیرا ماهیتش در همین امور نهفته است.
جمهوری اسلامی اگرچه در حال حاضر دریافته که شیوههای پیشین کارآمد نبودند، به جای تغییر آنها، در جستجوی راههای جدید برای دنبال کردن همان خواستهها با قدرتی تازه برخواهد آمد. از این رو، چه در جنگ و چه در صلح، همچنان یک همسایه مشکلساز و بسیار بد باقی خواهد ماند.
برگرفته و خلاصهشده از نشریه آتلانتیک