دهم شهریور ۱۴۰۴، هفتمین سالروز خاموشی یکی از برجستهترین ایرانشناسان معاصر بود؛ پژوهشگری که عمرش را وقف فرهنگ، ادبیات و تاریخ ایران کرد. احسان یارشاطر، بنیانگذار دانشنامه ایرانیکا، بنگاه ترجمه و نشر کتاب و مرکز مطالعات ایرانشناسی دانشگاه کلمبیا بود. او همچنین سرپرستی تدوین تاریخ ادبیات فارسی، مجموعه ۴۵ جلدی میراث ایران و دهها اثر ماندگار دیگر را بر عهده داشت؛ آثاری که هر یک گوشهای از میراث علمی او را بازتاب میدهند. این ایرانشناس نامدار سال ۱۳۹۷، در ۹۸ سالگی، در کالیفرنیا چشم از جهان فروبست.
تولد و کودکی
احسان یارشاطر چهاردهم فروردین ۱۲۹۹ در خانوادهای کاشانی در شهر همدان چشم به جهان گشود. پدرش، هاشم، بازرگانی بود که بیش از آنکه به سود و سرمایه بیندیشد، وقتش را به امور دینی میگذراند. مادرش، روحانیه میثاقیه، هم زنی روشناندیش و فراتر از معیارهای زمانه بود که زبان انگلیسی میآموخت و با صدای خوشی که داشت، در جمعها مناجات میخواند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
دوران کودکی یارشاطر با سفر و جابهجایی همراه بود. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه آلیانس یهودیان فرانسوی در همدان آغاز کرد. سپس خانواده در سالهای ۱۳۰۵ یا ۱۳۰۶ بهواسطه شغل پدر، به کرمانشاه و اندکی بعد به تهران کوچ کرد. شرایط مالی آنها چندان مساعد نبود و اغلب در خانههای اجارهای زندگی میکردند، اما تلخترین رویداد زندگی او در نوجوانی رخ داد؛ وقتی که به فاصله یک سال ابتدا مادرش را بر اثر بیماری کلیه و سپس پدرش را بهدلیل ابتلا به سینهپهلو از دست داد. از آن پس، احسان تحت سرپرستی دایی و برادر بزرگش در تهران بزرگ شد.
دانشگاه و تحصیلات عالی
پس از پایان دبیرستان، یارشاطر به دانشسرای عالی راه یافت و رشته زبان و ادبیات فارسی را برگزید. در همین دوران از محضر استادان بزرگی چون ابراهیم پورداوود، محمدتقی بهار، احمد بهمنیار، بدیعالزمان فروزانفر و عباس اقبال آشتیانی بهره برد. نخستین مدرک کارشناسی او در سال ۱۳۲۰ در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران صادر شد و سه سال بعد، در ۱۳۲۳، دومین مدرک کارشناسی را در رشته حقوق از همان دانشگاه گرفت.
از دهه ۱۳۲۰ خورشیدی، پژوهشهای او در گستره مطالعات ایرانی شکل جدیتری به خود گرفت؛ پژوهشهایی که عمدتا به ایران پیش از اسلام، زبانها و گویشهای ایرانی اختصاص داشت. ابراهیم پورداوود، استاد نامدار زبانهای باستانی ایران، او را به مطالعه متون کهن و زبانهای باستانی ایران تشویق کرد. همین علاقه سبب شد یارشاطر با دریافت بورسیهای از شورای فرهنگی بریتانیا، رهسپار لندن شود. گرچه در ابتدا قصد داشت در رشته تعلیم و تربیت ادامه تحصیل دهد، بهزودی جذب درسهای والتر هنینگ، استاد برجسته زبانهای باستانی ایرانی، شد و در سال ۱۳۳۲ مدرک فوقلیسانس این رشته را گرفت.
بازگشت او به ایران با تدریس زبانهای باستانی در دانشگاه همراه شد. اندکی بعد، دانشگاه کلمبیا در نیویورک از او برای تدریس دعوت به عمل آورد. پس از گذراندن دورهای در آمریکا، بار دیگر به تهران بازگشت و جای استاد محبوبش، پورداوود، را در تدریس گرفت. در همین سالها، با تاسیس «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» نقشی موثر در معرفی آثار معتبر ادبیات جهان به زبان فارسی ایفا کرد و با انتشار فصلنامه راهنمای کتاب، به یکی از فعالترین چهرههای عرصه فرهنگ و نشر در ایران بدل شد.
بنگاه ترجمه و نشر کتاب
احسان یارشاطر در سال ۱۳۳۳، با هدفی روشن و بلندپروازانه دست به کاری زد که مسیر نشر و ترجمه را در ایران دگرگون کرد. او بنگاه ترجمه و نشر کتاب را بنیان گذاشت؛ نهادی که ماموریت اصلیاش ترجمه شایسته و معتبر آثار ادبی برجسته جهان به زبان فارسی بود. در این راه، حمایتهای مالی و سازمانی اسدالله علم که در آن زمان ریاست املاک و مستغلات پهلوی را بر عهده داشت و نیز سرمایه اولیهای که از سوی محمدرضا شاه در اختیارش گذاشته شد، امکان آغاز کار را فراهم آورد.
یارشاطر بعدها در گفتگویی درباره انگیزه تاسیس این بنگاه چنین توضیح داد: «انگیزه تاسیس بنگاه ترجمه و نشر کتاب چنین شکل گرفت که من بهطور کاملا تصادفی در جایی خواندم که در ترکیه عده بسیار زیادی از آثار مهم ادبی مغرب زمین را به زبان ترکی ترجمه و منتشر کردهاند، حال آن که از ادبیات بهاصطلاح کلاسیک دنیا تنها چند عنوان به فارسی برگردانده شده بود. من دیدم که ما خیلی از دنیا عقبیم و تصمیم گرفتم دراینباره کاری بکنم.»
فعالیت این بنگاه بهتدریج، از حوزه ادبیات کلاسیک فراتر رفت و مجموعههای متنوعی را در بر گرفت: متون فارسی، ایرانشناسی، آثار فلسفی، ادبیات برای جوانان، خواندنیهای کودکان، مجموعه «آیینه ایران» و چندین مجموعه دیگر. بهکارگیری مترجمان برجسته علوم انسانی و ادبیات در آن زمان، باعث شد که این بنگاه ظرف مدت کوتاهی به نهادی مرجع و تاثیرگذار تبدیل شود.
نقش اسدالله علم نیز در این مسیر پررنگ بود. او بهعنوان رئیس هیئتمدیره بنگاه ترجمه و نشر کتاب فعالیت میکرد و از طریق دوستان مشترکی چون پرویز ناتل خانلری و رسول پرویزی، با یارشاطر ارتباط داشت. همین پیوندها گاه هدف انتقاد قرار میگرفت و بحث همکاری روشنفکران با دستگاه حاکم را پیش میکشید. یارشاطر در پاسخ به این دست انتقادها، صراحتا گفته بود: «من اعتقاد داشتم و هنوز هم دارم، اگر فردی آگاه و معتدل و معتقد به اصلاح شرایط موجود به دولت بپیوندد، برای همه خوب است. به نظر من خیلی خوب است که کسی مثل خانلری وزیر فرهنگ یک کشور باشد تا یک آدم کمدان و تندرو.»
دانشنامه ایرانیکا
احسان یارشاطر در سال ۱۳۴۷ خورشیدی با پیشنهاد و ارادهای راسخ، پروژهای عظیم را بنیان گذاشت که به دانشنامه ایرانیکا مشهور شد. این طرح جلوهای از تلاقی علم، فرهنگ و حمایت دولتی بود که قصد داشت اندیشه و تمدن هزاران ساله ایرانی را در قالبی نظامیافته و جامع به جهان معرفی کند.
دانشنامه ایرانیکا مجموعهای مستند، پژوهشی و میانرشتهای است به موضوعهایی نظیر تاریخ، زبان، ادبیات، هنر، دین و جامعه تا ارتباطات فرهنگی ایران با دیگر سرزمینها، از خاورمیانه تا آسیای مرکزی و شبهقاره هند، از پیشااسلام تا دوران معاصر، میپردازد.
یارشاطر این طرح را شخصا در سال ۱۳۵۲ (۱۹۷۳) کلید زد و تا سال ۱۳۹۶ (۲۰۱۷) بهعنوان سردبیر مسئول آن را هدایت کرد. جلد نخست این دانشنامه در سال ۱۳۶۰ (۱۹۸۱) منتشر شد و طی قریب به ۴۰ سال، بیش از هفت هزار مقاله در نسخههای چاپی و آنلاین آن ارائه شد.
نظام پژوهشی پشت ایرانیکا به شکل همکاری صدها پژوهشگر و ویراستار از آمریکا، اروپا و آسیا است. در آغاز، نزدیک به ۴۰ ویراستار و ۳۰۰ نویسنده مشارکت داشتند که در ادامه تعداد آنها افزون شد.
یارشاطر با فداکاری و ارادتی مثالزدنی، در همه سالهای اشتغال در ایرانیکا هیچ مستمری یا حقوقی برای خود در نظر نگرفت، بلکه برای تامین هزینههای پایدار پروژه پس از انقلاب نیز بسیاری از آثار هنری و تاریخی شخصیاش را به فروش گذاشت تا این پروژه متوقف نشود.
دانشنامه ایرانیکا همچنان بهعنوان «پربارترین و گستردهترین پروژه ایرانشناسی» شناخته میشود؛ اثری که از آثار مرجع به شمار میرود و موردتحسین برجستهترین ایرانشناسان قرار گرفته است.
فعالیتها و خدمات پژوهشی
دکتر احسان یارشاطر فراتر از پروژه سترگ ایرانیکا، در عرصههای علمی و فرهنگی گوناگون هم نقشی اثرگذار به جای گذاشت. او در سال ۱۳۳۶ به همراه گروهی از پژوهشگران از جمله ایرج افشار، «انجمن کتاب» را بنیان گذاشت؛ نهادی که با هدف حمایت از نشر آثار ارزشمند و ارتقای جایگاه کتاب در جامعه شکل گرفت.
انتشار نشریه راهنمای کتاب بهعنوان ارگان اصلی انجمن و برگزاری نمایشگاههای سالانه کتاب در ایران و خارج از کشور از جمله فعالیتهای این انجمن بود. یارشاطر در همان سالها با حمایت انجمن کتاب، کتابخانهای عمومی با حدود سه هزار عنوان در حوزه علوم انسانی ایجاد کرد تا پژوهشگران و دانشجویان به منابع آسانتر دسترسی داشته باشند.
فعالیتهای دانشگاهی یارشاطر نیز گسترهای وسیع داشت. او در سال ۱۳۴۶ «مرکز مطالعات ایران» را در دانشگاه کلمبیا بنیان گذاشت و از ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۲ ریاست گروه خاورمیانه همان دانشگاه را نیز بر عهده داشت. این مرکز تا امروز یکی از مهمترین پایگاههای ایرانشناسی در جهان باقی مانده است.
در حوزه نشر و پژوهش، یارشاطر از ابتدای دهه ۱۳۴۰ پروژه «میراث ادبی ایران» را با همکاری یونسکو آغاز کرد؛ مجموعهای که هدفش معرفی ادبیات فارسی به زبانهای غربی بود. او همچنین مدیریت انتشار مجموعههایی چون ادبیات خارجی، ایرانشناسی و متون فارسی را بر عهده داشت و در سال ۱۳۵۴ دانشنامه ایران و اسلام را منتشر کرد که البته با وقوع انقلاب اسلامی ناتمام ماند. افزون بر این، یارشاطر ویراستاری سه جلد از تاریخ ایران چاپ کمبریج و نگارش ۱۶ جلد از تاریخ ادبیات فارسی را در کارنامه دارد.
یارشاطر از دهه ۱۳۳۰ تا ۱۳۶۰ پژوهشهای گستردهای در زمینه گویشها و لهجههای فارسی انجام داد؛ از نواحی غرب دریای خزر و خلخال و طارم گرفته تا زنجان، رودبار، الموت، قزوین و کاشان. این تحقیقات امروز از منابع ارزشمند برای شناخت تنوع زبانی ایران بهشمار میروند.
حضور بینالمللی او نیز چشمگیر بود. در سال ۱۳۳۹ در کنگره بینالمللی شرقشناسی شرکت کرد، از ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۰ دبیرکل و عضو شورای بینالمللی فلسفه و علوم انسانی بود. از ۱۳۵۲ به عضویت هیئت امنای «موسسه آمریکایی مطالعات ایران» درآمد و در ۱۳۵۵ به شورای ملی ترجمه در دانشگاه کلمبیا پیوست. افزون بر این، از سال ۱۳۵۷ سلسله سمینارها و سخنرانیهای ایرانشناسی را در دانشگاه کلمبیا برگزار کرد که محلی برای گردهمایی اندیشمندان و ایرانشناسان برجسته جهان شد.
پروندهسازی علیه یارشاطر پس از انقلاب اسلامی
پس از انقلاب ۱۳۵۷، احسان یارشاطر نیز همچون بسیاری از روشنفکران و پژوهشگران مستقل آماج پروندهسازیهای حکومت تازهبرپا شده قرار گرفت. رسانهها و نهادهای رسمی جمهوری اسلامی او را به «ترویج بهائیت» و «وابستگی به فراماسونری» متهم کردند؛ اتهامهایی که در چارچوب سیاستهای ایدئولوژیک حکومت برای بیاعتبار کردن منتقدان و دانشگاهیان سکولار مطرح میشدند.
افزون بر این، باور مذهبی خانوادگی یارشاطر (بهائی بودن) دستاویزی شد تا نهتنها او که حتی بستگانش هم تحت فشار قرار گیرند؛ چنانچه خواهرش نورانیه یارشاطر در زمستان ۱۳۵۹ به طرز مشکوکی کشته شد و بسیاری آن را نمونهای از خشونت سازمانیافته علیه خانوادههای بهائی دانستند. با وجود این فشارها و تخریبها، یارشاطر هرگز از ادامه راه علمی خود متوقف نشد و عشقی را که به وطن داشت، در فعالیتها و آثارش بازتاب داد.
جالب اینکه او وطن را نه صرفا جغرافیایی با کوهها، دشتها و رودها، بلکه جهانی معنوی و فرهنگی میدانست؛ وطنی که در حافظه جمعی یک ملت ریشه دارد و در میراث ادبی و زبانی آن زنده میماند. وطنی به نام زبان فارسی.
خود او در جایی چنین گفته است: «وطن ما، به یک معنی، سرزمینی است پر از صحراهای فراخ و کوههای بلند و رودها و دریاچههایی که در درازای زمان بارها زیر پای مهاجمان مختلف کوفته شد و باز به پا خاست... ولی ما وطن دیگری هم داریم که در ذهنمان جای دارد. وطنی که در آن چنگ مینواخت و از خرد و دلاوریهای قهرمانان سخن میگفت و خیام سرگردانی انسان را بازمینمایاند و ابوسعید و نظامی و مولوی و حافظ با استادی حیرتانگیز، از ظرایف روان انسان (بیش از همه عشق) سخن میگفتند. این وطن را میتوان از گزند حوادث در امان داشت. وطن من این وطن است... وطن من زبان فارسی است.»
یارشاطر باور داشت که این وطن زبانی، برخلاف سرزمینهای آسیبپذیر در برابر جنگ و مهاجرت، همواره در ذهن و جان مردمان محفوظ میماند و میتواند نسلها را به یکدیگر پیوند زند.
احسان یارشاطر دو سال پیش از مرگ در گفتگویی با ماندانا زندیان، پردهای از نگاه درونی و فلسفی خود به زندگی را آشکار کرد. او انسان را آمیزهای از تمایلات و کششهای متضاد میدانست؛ تضادهایی که برخی با پذیرش آنها به آرامش میرسند و برخی تمام عمر را در جدال با آنها میگذرانند. در این میان یارشاطر خود را از دسته نخست میدید؛ کسی که توانسته بود با خویشتن کنار آید و به اعتدال برسد.
او در نهایت با صداقتی آشکار و بیتکلف، گفت: «من کموبیش با خودم کنار آمدهام. از زندگیام راضیام. ادعایی ندارم و بیتعارف، معتقدم زندگی یا بخت بارها، مهمتر از همه برای تحقق بخشیدن به بزرگترین آرزوی من، ویراستاری دانشنامه ایرانیکا، راههایی جلو پای من گذاشت که من قدرشان را میدانم و ممنونشان هستم.»