برافراشته شدن پرچم طالبان در سفارت افغانستان در مسکو صرفا یک اقدام نمادین دیپلماتیک نیست، بلکه زنگ خطر جدی برای جریانهای سیاسی و نظامی مخالف طالبان است، مخالفانی که در حدود چهار سال حاکمیت دوباره این گروه نتوانستهاند متحد و منسجم شوند. این تحول تازه، نشانه روشن گسترش مشروعیت سیاسی طالبان در سطح منطقهای است، آن هم در شرایطی که مخالفان این گروه هنوز بر سر راهبردهای کلی مبارزه اختلاف دارند و فاقد صدای مشترکاند.
مخالفان سیاسی و نظامی طالبان، بهویژه طیف مجاهدین سابق و مقامهای پیشین حکومت جمهوری، در تمام این مدت نتوانستهاند برای مقابله با رژیم طالبان سازوکاری منسجم و هدفمند ایجاد کنند. در چنین وضعیتی، احتمال اینکه قدرتهای منطقهای ازجمله چین طالبان را به رسمیت بشناسند تقویت میشود؛ مسئلهای که روند شکلگیری یک گروه مخالفین فعال و اثرگذار را نهتنها دشوار، که پرهزینه و نامحتملتر خواهد ساخت.
در داخل افغانستان جبهههای نظامی چون «جبهه مقاومت ملی» به رهبری احمد مسعود و «جبهه آزادی» به فرماندهی یاسین ضیا، رئیس پیشین ستاد ارتش افغانستان، جزو معدود ساختارهای نظامی ضد طالبانیاند. این دو جبهه حملات چریکی علیه طالبان انجام دادهاند، اما مقاومت علیه طالبان به یک جبهه سراسری یا جنبش همگانی بدل نشده است. در سوی دیگر، جریانهای سیاسی اغلب به صدور بیانیههای موسمی در روزهای مناسبتی بسنده میکنند و برای بازسازی ساختار سیاسی یا نظامی گام جدی برنمیدارند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
طالبان اما با استفاده از درآمدهای داخلی افغانستان ازجمله گمرکات، صادرات، استخراج منابع طبیعی و تصرف و مداخله در دریافت کمکهای بشردوستانه بینالمللی، توانستهاند ساختار نظامیشان را گسترش دهند. آنها نیروهایشان را بهشکل منظم در قالب سپاه، تیپ و قرارگاههای استانی سازماندهی کردهاند و آنان را بهشکل حرفهای آموزش میدهند.
با نگاه به گذشته میتوان دریافت که نخستین رژیم طالبان نیز پس از حملات ۱۱ سپتامبر و در پی حمله ائتلاف جهانی به رهبری آمریکا، بهسرعت فروپاشید. شمار بسیاری از فرماندهان و نیروهای این گروه در آن زمان به پاکستان گریختند. با این حال، شبکه ارتباطی طالبان به قوت خود باقی ماند و زمینهساز آغاز دور تازهای از جنگ شد. پاکستان، با فراهم کردن پناهگاه، منابع مالی و فضای سیاسی، بهتدریج زمینه بازسازی طالبان را محقق کرد. این گروه نیز با استفاده از شعار «مبارزه علیه اشغال» و با بهرهگیری از احساسات دینی روستانشینان توانست نیروی انسانیاش را بازیابی و تقویت کند، و این روند سرانجام به سقوط حکومت جمهوری در ۱۵ اوت ۲۰۲۱ انجامید.
در نقطه مقابل، جناحهای سیاسی و مقامهای حکومت پیشین نتوانستند پس از سقوط کابل به انسجام برسند، و به دلیل پراکنده شدن در کشورهای مختلف ازجمله ترکیه، امارات، آمریکا، آلمان و تاجیکستان نتوانستند حول یک پروژه مشخص متحد شوند. بسیاری از آنان سرگرم زندگیهای شخصی یا فعالیتهای رسانهایاند و تلاش آنها برای تاثیرگذاری بر روندهای داخل افغانستان بیشتر به اقدامات نمادین و شعارهای تکراری محدود مانده است.
در همین حال، طالبان دریافتهاند که مشروعیت منطقهای و روابط خارجی از عناصر کلیدی بقای سیاسی آنهاست. در چهار سال گذشته، این گروه با کشورهای منطقه ازجمله جمهوری اسلامی ایران، روسیه، چین، پاکستان، ازبکستان، ترکمنستان، قطر و حتی هند روابط نسبتا فعال برقرار کرده است.
از سوی دیگر، مقامهای طالبان کوشیدهاند کشورهای منطقه را قانع کنند که حمایت از مقاومتهای مسلحانه یا پناه دادن به چهرههای مخالفین ممکن است روابط با آنان را به چالش بکشاند. این روند نشان میدهد که طالبان به جای تکیه تنها بر شناسایی رسمی غرب، به دنبال نوعی «شناسایی عملی» در سطح منطقه است.
در مقابل، مخالفین طالبان نهتنها از نظر نظامی پراکنده و کمتوان باقی مانده، که از نظر دیپلماتیک نیز دستاورد چشمگیری نداشته است. تلاشها برای لابیگری با کشورهای غربی نیز نتیجه ملموسی مبنی بر فشار بر طالبان نداشته است. حتی کشورهای غربی که با سیاستهای طالبان، بهویژه در حوزه حقوق زنان، آموزش و اقلیتها مخالفاند، ترجیح دادهاند رویکرد «مداخله محدود بشردوستانه» را پیش ببرند تا مواجهه سیاسی یا حمایت از مخالفین سیاسی را.
درمجموع، برافراشته شدن پرچم طالبان در سفارت افغانستان در مسکو تنها یک تصویر رسانهای نیست، بلکه نشانه جابهجایی موازنه قدرت در سطح منطقهای است. اگر این روند ادامه یابد و کشورهای مهم طالبان را به رسمیت بشناسند، جولانگاه مخالفان طالبان محدودتر میشود. در عین حال، مخالفان طالبان این امکان را دارند که فعالیتشان را مسنجم کنند تا ابزار فشار بیشتری علیه رژیم طالبان در اختیار داشته باشند.