نزدیک به ۳۰ سال پیش در مقالهای که برای یک مجله آمریکایی نوشتم، از کوشش رهبران جمهوری اسلامی برای تبدیل ایران به یک کره شمالی دوم گفتم. یادآور شدم که محمدرضاشاه میخواست ایران را بهعنوان ژاپن دوم بازتعریف کند، اما موفق نشد، زیرا ایران، ایران است و ژاپن، ژاپن. سپس تایید کردم که رهبران جمهوری اسلامی نیز نخواهند توانست ایران را بر اساس الگوی کره شمالی بازسازی کنند، اما باید بپذیرم که حتی در آن روزها در پس ذهنم، این بیم وجود داشت که نکند خمینی و متحدان چپگرای او این آرزو را دستکم تا حدی واقعیت بخشند.
۳۰ سال بعد، میدانیم که گردانندگان جمهوری اسلامی و در راس آنان آیتالله علی خامنهای آنچه را در توان داشتند، برای کره شمالیسازی ایران به کار گرفتند، اما در همه زمینهها شکست خوردند. آنچه آنان ساختند، کاریکاتوری است از کره شمالی، نسخه یالانچی پهلوان از پهلوان کمدیهای تبریز خودمان. در نبرد ۱۲ روزه اخیر، یعنی بخشی از جنگی که ۴۷ سال پیش آیتالله خمینی علیه «دشمن صهیونیست» اعلام کرد، تقریبا تمامی پهلوانپنبههای آیتالله بی آنکه بتوانند گلولهای در دفاع از خود شلیک کنند، به لقاءالله پیوستند؛ واقعهای بینظیر در تاریخ جهان بعد از کشتار دستجمعی ژنرالهای کارتاژ در حمله شبانه آفریکانوس، ژنرال رومی، بیش از دو هزار سال پیش.
در حالی که هیچ قدرتی در فکر حمله به نسخه اصلی کره شمالی نبوده و نیست، کاریکاتور آن یعنی نظامی که خمینی و خامنهای و همدستان آنان درست کردند، اردک لنگی است که هر ننهقمری میتواند به سوی آن شلیک کند. کره شمالی توانست از پنج سال جنگ که در بخشی از آن، ایالات متحده، تنها ابرقدرت آن زمان، رهبر بود، به درآید و استقلال خود را حفظ کند.
میپرسید چرا؟ جیمز پیرسون، روزنامهنگار آمریکایی، در کتاب «کره شمالی محرمانه»، بخشی از پاسخ را عرضه میکند. کیم ایل سونگ، بنیانگذار جمهوری دموکراتیک خلق، به مردم خود گفت: «ما تصمیم گرفتهایم جور دیگری زندگی کنیم و باید آماده باشیم که هزینه آن را نیز بپردازیم.»
در ایران نیز محمدجواد ظریف، یکی از مشاطهگران الگوی کره شمالی، میگوید: «ما خودمان تصمیم گرفتیم جور دیگری زندگی کنیم» اما در اینجا با تفاوتی بزرگ روبرو میشویم. کیم و همدستان او هرگز ادعا نکردند که چیزی به جز آنچه میگویند، هستند. در ۱۹۵۱ میلادی، کیم، بنیانگذار دودمان حاکم، گفت: «صفات دموکراتیک، خلق و جمهوری آنی است که حزب کارگران کره (حزب واحد حاکم) تعریف میکند و آنچه حزب حاکم تعریف میکند، همان است که رهبر، پدر خلق، فرمان میدهد!»
در جمهوری اسلامی اما، همواره با رهبرانی روبرو بودهایم که مفهوم فقهی تقیه را در زندگی سیاسی به کار گرفتهاند. آنان نهتنها به مردم دروغ میگویند، بلکه سرانجام خود را نیز با دروغهایشان میفریبند. حجتالاسلام محمد خاتمی، رئیسجمهوری، با چهرهای جدی در یک سخنرانی در دانشگاه میلان، نظام خمینیگرا را «مردمسالاری دینی» تعریف میکند و مدعی میشود که الگوی ساخته آیتالله میتواند «خطاهای رنسانس و دوران روشنگری» را تصحیح کند و ماتریالیسم جهان غرب را به زبالهدان بیندازد.
در چند سخنرانی خود در شورای روابط خارجی در نیویورک، آقای ظریف مدعی شد که «ما نوعی دموکراسی داریم» و سپس در چند مقالهــآگهی که در روزنامههای آمریکا چاپ کرد، وانمود کرد که الگوی جمهوری اسلامی چندان از الگوی سوسیالدموکراسی اسکاندیناوی دور نیست.
پیش از جریان ۱۳۵۷ که آیتالله را به قدرت رساند، یک هیئت پارلمانی ایرانی در یک سفر رسمی از کره شمالی دیدن کرد. خبرنگار پارلمانی کیهان، ناصر خدابنده، یک روزنامهنگار کمنظیر، برای پوشش خبری این سفر، هیئت را همراهی کرد. او با دید تیزبین خود، جامعهای را ترسیم کرد که به یک زندان بزرگ میماند. در این زندان بزرگ، بین زندانیان و زندانبانان تساوی برقرار است. اگر زندانی یک کاسه برنج میگیرد، زندانبان نیز همان سهمیه را دارد. ژنرالها بیشتر اوقات در سربازخانهها به سر میبرند و «مقامات بالا» در هیئت دولت و انجمن مشاوران رهبر مانند کارگران و دهقانان، لباسهای متحدالشکل میپوشند. هیچ یک از مقامات دارایی خصوصی و حساب بانکی خصوصی ندارد. فرزندان «مقامات بالا» بر اساس توصیه به دانشگاه راه نمییابند و به پستهای بامسئولیت نمیرسند.
امروز میبینیم که اوضاع در جمهوری اسلامی جور دیگری است. الگوی خمینیگرایان مردم ما را به «خودی» و «غیرخودی» تقسیم کرده است. به همین سبب مردم نیز از «ما» و «اونا» سخن میگویند.
در جمهوری اسلامی، آقازادهها قبل از سن بلوغ، میلیاردر میشوند. محسن رضایی بیآنکه یک ساعت سر کلاس درس رفته باشد، به قول خودش با معدل ۱۹ و خردهای دکترای اقتصاد میگیرد.
در کره شمالی، ژنرالها، وزیران و اعضای بهاصطلاح پارلمان خود را «دکتر» نمیخوانند و فرزندان خود را برای تحصیل به اروپای غربی، کانادا و آمریکا نمیفرستندــ اصلا به خارج نمیفرستند. یک ژنرال کره شمالی ممکن نبود برای خود قصری مانند قصر مرحوم سرلشکر فیروزآبادی، رئیس ستاد جمهوری اسلامی، در لواسان بسازد. ژنرال کره شمالی همچنین بر خلاف ژنرالهای اسلامی مانند محمدحسین باقری یا غلامعلی رشید، دارای چند همسر عقدی و صیغه نیستند. آنان، باز بر خلاف مرحوم سرلشکر حسین سلامی، عضو هیئت مدیره ۳۲۵ شرکت تجاری نیستند و مانند دهها سرتیپ و سرلشکر دیگر خمینیگرا در قاچاق نفت، معاملات بازار سیاه و نظام مافیایی شرکت ندارند.
رهبران سیاسی و نظامی کره شمالی در انتقال سرمایه به خارج و پولشویی به نام صدور انقلاب شرکت ندارند. در حالی که بنا به گزارش مجلس شورای اسلامی، بیش از ۱۵ هزار تن از مقامات سابق و لاحق نظام بخشی از اموال خود را همراه با فرزندانشان به خارج فرستادهاند. مرحوم آیتالله شاهرودی در یک سخنرانی مدعی شد که «بزرگان» جمهوری اسلامی فقط در دبی دارای ۷۰۰ میلیون دلار سرمایهگذاری و حساب بانکی هستند.
در یکی از کتابهای جالب درباره کره شمالی با عنوان «بدون تو، ما وجود ندارد»، نظام کیم ایل سونگی به صورت بومغلتانی ترسیم میشود که از روی همه میگذرد و هر «تو» را تبدیل میکند به جزئی از «ما». البته این «ما» فقیر است، آزادی ندارد، از جهان بیرون بیخبر است و نمیتواند آنطور که شاید بخواهد، زندگی کند، اما احساس نمیکند که قربانی یک ستم فردی است. به عبارت دیگر، ظلم بالسویه میتواند نوعی عدل محسوب شود.
در الگوی خمینیــخامنهای، برعکس الگوی کیم ایل سونگی، یک اقلیت کوچک از آزادیهایی برخوردار است که در هیچ نظام دیگری قابلقبول نیست: دسترسی به تجمل بیشازاندازه، نادیده گرفتن قوانین و مقررات و سنن اخلاقی، ضعیفکشی، زورگویی، ارتشا، غارت بیتالمال و در عین حال منبر زدن به نام دین و اخلاق و انسانیت.
در کره شمالی، اگر جنایتی مرتکب شدید، صرفنظر از اینکه کی و کجا هستید، به طور مساوی مجازات خواهید شد، اما در جمهوری اسلامی، همه ما کسانی را میشناسیم که به قتل عمد محکوم شدهاند، اما چون از «ما» بودند، هرگز مجازات نشدند.
رهبران کره شمالی همواره تاکید میکنند که نظام آنان فقط «مسلک انحصاری» را در صحنه سیاست و «خودکفایی» را در صحنه اقتصاد تحمل میکند. رهبران جمهوری اسلامی اما بهدروغ، از تعدد و تکثر افکار سخن میگویند، اما کسانی را که نظری متفاوت دارند، به زندان میفرستند یا در خیابانها به قتل میرسانند. کره شمالی زندانی سیاسی ندارد، در حالی که جمهوری اسلامی از آغاز، از نظر داشتن زندانیان سیاسی و اعدامهای سیاسی، در مقام اول یا دوم، پس از چین کمونیستــ قرار داشته است.
کره شمالی مخالفان خودساخته نیز ندارد؛ افراد و گروههایی که ژست مخالف میگیرند، گاهی به زندان میروند و سرانجام از اروپا و آمریکا و کانادا سردرمیآورند و به نام حقوق بشر، دموکراسی، سکولاریسم و سوسیالیسم، دکان خود را با کمکهای دولتها یا احزاب غربی، باز میکنند. هیچ گروهی را نمیتوان یافت که مدعی مخالفت با کره شمالی از خارج باشد، اما هرگاه کره شمالی را در خطر دید، برای دفاع از آن سینه سپر کند. این شیوه غریب ویژه جمهوری اسلامی است؛ نظامی که همهچیزش متکی بر دروغ استــ حتی مخالفانش.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
سوکی کیم، نویسنده «بدون تو، ما وجود ندارد»، یک مطلب مهم دیگر را زیر ذرهبین قرار میدهد: فقدان خاطرههای تاریخی متفاوت که ممکن است وضع موجود را به چالش مقایسهای بکشد. این یک تفاوت بزرگ با ایران است. شبهجزیره کره در تمامی تاریخ خود، خاطرهای جز استبداد، تسلط استعمار خارجی و سالها جنگ خانمانبرانداز ندارد. شهروند متوسط کره شمالی، اگر بپذیریم اصولا چنین چیزی ممکن است، هر خاطرهای را که با وضع موجود مقایسه کند، وضع موجود را کمتر بد، اگر نخواهیم بگوییم بهتر، خواهد یافت. بدیهی است که مقایسه با کره جنوبی تصویری دیگر عرضه خواهد کرد، اما شهروند متوسط کره شمالی اطلاعات کافی برای چنین مقایسهای ندارد.
از سوی دیگر، شهروند ایرانی خاطرات تاریخی فوقالعادهای دارد که همواره وضع موجود را به چالش میکشند. ایرانی متوسط اگر به تاریخ باستان مراجعه نکند، در هر مرحله از تاریخ معاصر خود، کوششهای نیاکان خود را برای تامین آزادیهای اجتماعی، اقتصادی و سرانجام سیاسی به یاد میآورد. او به یاد میآورد که پیش از ۱۳۵۷، ایران در حال توسعه اجتماعی و اقتصادی بود و زمینه را برای توسعه سیاسی همواره میکرد. در آن ایران، خبری از کشتارهای دستجمعی، غارت اموال و سرانجام شکست نظامی تحقیرآمیز نبود. در آن ایران، ملت ما در صحنه جهانی، عزت و احترام داشت و دوستانش بهمراتب بیشتر از دشمنانش بودند.
در هفت دههای که از پیدایش جمهوری دموکراتیک خلق میگذرد، نزدیک به ۷۵ هزار تن از کره شمالی گریختهاند و نزدیک به دو میلیون تن دیگر بهعنوان کارگر موقت در جمهوری خلق چین و فدراسیون روسیه به سر بردهاند. در جمهوری اسلامی اما، نزدیک به ۱۰ درصد از جمعیت کشور از ایران گریختهاند. به طوری که گروههای کوچک و بزرگ ایرانیان پناهجو را در بیش از ۸۰ کشور میتوان یافتــ حتی در پاپوا گینهنو.
تاریخ شبهجزیره کره به مردم آن سرزمین آموخته است که «کمتر بد» ممکنتر از «بهترین» است. در نتیجه انسان عاقل آنچه را دارد، آرزو میکند.
ژئون گیئونگ ایل در شاهکار خود «مردی از چوسان» تصویری از کرهای آرمانی ارائه میدهد. کرهای آرمانی صبح که از خواب برمیخیزد، میگوید: همهچیز خوب است. دیشب طوفانی رخ نداد و سقف خانه هنوز به جای خود هست! او توقع بهتر شدن ندارد و همواره آماده رویارویی با بدترین است. ضدقهرمان «مردی از چوسان» در واقع نمونه زنده این بیت از شاعران خودمان است:
رضا به داده بده، وز جبین گره بگشا/ که بر من و تو، درِ اختیار نگشاده است
ایرانیان اما این بیت را با بیتی دیگر به چالش میکشند:
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد/ من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
تصور تبدیل ایران به کره شمالی تنها در مخیله کسی مانند آیتالله خامنهای شکل میگیرد؛ کسی که بیاطلاع از تاریخ و فرهنگ و تجربه ملی ایران، در عین دشمنی با آن، در یک دنیای خیالی خود را ظهور دوم کیم ایل سونگ میداند.
کره شمالی کشوری است کوچک در یک گوشه دورافتاده آسیا با فقط سه همسایه: روسیه، چین و کره جنوبی (که البته آمریکا را نیز دربرمیگیرد!) ایران برعکس، یکی از ۲۰ کشور پهناور و پرجمعیت جهان است و از نظر ژئوپلیتیکی، در مکانی استثنایی قرار دارد و با ۱۶ همسایه، اگر نخجوان را جدا فرض کنیم، با فاصله فقط یک کشور، با هر سه قاره تاریخیــ اروپا، آسیا و آفریقاــ در ارتباط بومزیستی و تاریخی است.
رهبران کره شمالی برای حفظ خود دسترسی به سلاحهای هستهای را لازم دانستند، زیرا در یک جنگ کلاسیک، یک مهاجم خارجی، بهویژه اگر آمریکا هم درگیر باشد، میتواند بهسرعت به پیونگیانگ برسد. به گمان آنان، تنها تهدید هستهای علیه کره جنوبی، ژاپن و با ساختن موشکهای دوربرد، خود ایالات متحده میتواند دشمن احتمالی را از حمله هوایی و زمینی کلاسیک برای تغییر رژیم در پیونگیانگ بازدارد.
ایران اما دشمنی نداشته است و لازم نیست داشته باشد که بخواهد یا بتواند در یک جنگ کلاسیک این سرزمین پهناور را اشغال کند و نظام دلخواه خود را به راه اندازد. وسعت و جمعیت ایران بهترین سپرهای دفاعی آناند. تا زمانی که ایران سلاح هستهای ندارد، هیچ کشوری نمیتواند سلاح هستهای علیه آن به کار ببرد. به عبارت دیگر، اتمی شدن ایران امنیت ملی آن را به خطر میاندازد، زیرا دشمنان احتمالی یا خیالی ایرانــ یعنی اسرائیل و آمریکاــ برای یک جنگ اتمی آمادهتر و نیرومندتر از ما هستند.
آقای خامنهای با تقلید از مرشد خود کیم ایل سونگ در زمینه اتمی شدن یادآور زاغچهای است که کوشید راه رفتن کبک را تقلید کند، اما شیوه راه رفتن خود را هم فراموش کرد.
گیئونگ ایل میپرسد: «یک انسان، یک مرد، کیست؟ آیا او فردی نیست که میداند کشورش با دیگر کشورها تفاوت دارد و هرگاه لازم باشد، حاضر است جان خود را فدای آن کند؟»
آقای خامنهای هرگز نتوانست یا نخواست بپذیرد که ایران با دیگر کشورها از جمله مدینه فاضله او یعنی کره شمالی فرق دارد و کاغذ سفیدی نیست که بتوان بر آن خیالات خود را رسم کرد. از سوی دیگر، حوادث اخیر نشان داد که آیتالله بر خلاف «مرد چوسان» حاضر نیست جان خود را فدای کشورش کند و با نخستین علامت خطر به مخفیگاه «جوچه» (خودکفایی) پناه میبرد.