ایران: نگرانی‌های ادعایی مکرون و استارمر

چه‌ کنیم؟ این پرسشی است که در روزهای گذشته با آغاز حملات هوایی اسرائیل به جمهوری اسلامی از سوی بسیاری از کارشناسان امور خاورمیانه، سیاست‌گذاران و مشاوران روابط بین‌المللی در کشورهای گوناگون مطرح شده است.

طبیعی است که جنگ جاری توجه گسترده‌ای در میان «برگزیدگان» سیاسی در سطح جهان داشته باشد. این جنگ به هر شکل که تمام شود، تصویر کنونی خاورمیانه را تغییر خواهد داد. این تغییر ممکن است جزئی یا کلی باشد، مثبت یا منفی باشد، اما در هر حال محاسبات فرابردی جاری را برای بسیاری از کشورها عوض خواهد کرد. بدین‌سان بعضی نگرانی‌های جاری در محافل سیاسی قابل‌فهم است.

نخست بپردازیم به رایج‌ترین نگرانی‌ها به‌ویژه در اروپا. اولین نگرانی بسته شدن تنگه هرمز است که افراطی‌ترین گروه در بقایای نظام تهران در پی آن هستند. این نگرانی با آنکه قابل‌فهم است، چندان جدی نیست. جمهوری اسلامی حتی اگر اعلام کند که آب‌های ایران را در تنگه هرمز به روی نفتکش‌ها می‌بندد، باز هم نمی‌تواند سلطان‌نشین عمان را وادارد که نیمه جنوبی تنگه را در کانال دریایی روبروی جزیره الغنم ببندد. مگر آنکه سپاه پاسداران آن بخش از خاک و آب عمان را تصرف کند.

به هر حال به فرض که تنگه بسته شود، باز هم جریان اصلی نفت از کشورهای عرب ساحلی قطع نخواهد شد. عربستان سعودی بخش عمده نفت خود را از دریای سرخ صادر می‌کند. امارات متحده عربی از شاه‌لوله خورفکان که نزدیک به دو میلیون بشکه در روز ظرفیت دارد، استفاده خواهد کرد. عراق هم اکنون بخشی از نفت خود را از طریق ترکیه صادر می‌کند. کویت پس از تجربه تلخی که با تجاوز عراق داشت، همواره بخشی از تولید خود را روی نفتکش‌های بیرون از خلیج فارس ذخیره داشته است و مشتریان خود را برای مدتی حفظ خواهد کرد. بزرگ‌ترین بازندگان از بستن تنگه هرمز ایران و قطر خواهند بود. آن هم در حالی که قطر ظاهرا نزدیک‌ترین یار وفادار نظام خمینی‌گرای تهران است.

از این مهم‌تر، سروصدا درباره قطع احتمالی ۲۰ درصد از عرضه نفت در بازار جهانی افسانه‌ای بیش نیست. بهترین تخمین‌ها نشان می‌دهد که تنگه هرمز مسیر صدور چیزی بین ۱۰ تا ۱۲ درصد از نفت موردنیاز بازار جهانی است. ایالات متحده و اتحادیه اروپا و تا حدی ژاپن سال‌ها است که از وابستگی به نفت خلیج فارس گذشته‌اند. بدین‌سان کشوری که بیش از همه از قطع صدور نفت از خلیج فارس صدمه خواهد دید‌ــ آن هم در کوتاه‌مدت‌‌‌ــ جمهوری خلق چین است که در دنیای رویایی آقای خامنه‌ای، یکی از دو حامی بزرگ جمهوری اسلامی به شمار می‌آید.

نگرانی دوم که با پیام اخیر آقای خامنه‌ای اندکی داغ شد، حمله نیروهای نظامی تهران به تاسیسات نفتی همسایگان در خلیج فارس است. اما این نگرانی نیز با اینکه هنوز جدی است، به‌مراتب کم‌رنگ‌تر از خطری است که حملات چند سال گذشته به تاسیسات آرامکو ترسیم کرد. هم عربستان سعودی و هم امارات در این سال‌ها حصار دفاعی تاسیسات نفتی خود را با استحکام بیشتر و بهره‌گیری از تازه‌ترین فنون حفاظتی، بازسازی کرده‌اند.

نگرانی سوم که بیشتر از سوی اروپاییان مطرح می‌شود، حملاتی است که آقای خامنه‌ای تلویحا علیه پایگاه‌های نظامی ایالات متحده وعده داده است. ایالات متحده در تمامی کشورهای منطقه از مصر و ترکیه گرفته تا عراق، کویت، اردن، امارات متحده عربی، بحرین، قطر، عمان و البته اسرائیل حضور نظامی دارد. تنها لبنان، سوریه، عربستان سعودی و بخش شرقی یمن استثنا هستند. بدین ترتیب هر حمله جمهوری اسلامی به این پایگاه‌ها اعلان جنگ به تقریبا تمامی منطقه خواهد بود. به گمان من، آقای خامنه‌ای هر چپق جنگی که کشیده باشد، در موقعیتی نخواهد بود که علاوه بر اسرائیل با ایالات متحده، پیمان آتلانتیک شمالی و مجموعه کشورهای عرب از قطر تا عمان وارد جنگ شود.

شواهد بسیاری هست که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری ایالات متحده، نمازگزار به سوی مریخ، خدای جنگ، نیست. اما او بی‌تردید اجازه نخواهد داد که نظامیان و غیرنظامیان آمریکایی قربانی حملات موشکی یا پهپادی آیت‌الله شوند. برعکس هرگونه اقدام تحریک‌آمیز از سوی آیت‌الله، ترامپ را وارد خواهد کرد که لااقل بمب بزرگ جی‌بی‌یو۵۷ معروف به «مامان‌بزرگ بمب‌ها» را برای نابودی تاسیسات زیرزمینی جمهوری اسلامی به کار گیرد.

یکی از پرسشگران «چه کنیم؟» از لندن نگرانی دیگری را مطرح می‌کند: یک سلسله عملیات تروریستی در اروپا و بخشی از خاورمیانه به‌ویژه لبنان. این نگرانی نیز به گمان من، نباید بیش از حد بزرگ شود. جمهوری اسلامی تقریبا همه نیروهای نیابتی خود را از دست داده است و ارتباطاتی را که چند دهه پیش با تروریست‌های اروپایی، آمریکایی جنوبی و گروه‌های آدمکشان حرفه‌ای داشت، دیگر ندارد.

در سال‌های ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۰ میلادی، آیت‌الله می‌توانست از گروه‌هایی مانند اتا (ETA)‌ــ تجزیه‌طلبان باسک اسپانیا‌ــ، ارتش آزادی‌بخش کلمبیا (فارک)،‌ ام-۱۹ آمریکای جنوبی و البته گروهک‌های فلسطینی برای اقدامات تروریستی کمک بگیرد، اما زمانی که سرتیپ احمد وحیدی، مشاور ویژه آیت‌الله خامنه‌ای، می‌توانست کشتار یهودیان در بوئنوس آیرس یا بلغارستان را طرح و اجرا کند، گذشته است. سرلشکر محسن رضایی، فرمانده پیشین سپاه پاسداران، و دکتر حسن عباسی‌ــ کیسینجر اسلام ــ هنوز از داشتن «قابلیت‌های مخفی» در سراسر جهان از جمله در قلب آمریکا لاف می‌زنند، اما کمتر کسی این روزها این دو کمدین را جدی می‌گیرد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

نگرانی دیگری که مطرح است، احتمال شکل گرفتن سونامی آوارگان از ایران است. میلیون‌ها نفری که از جنگ و آینده نامعلوم می‌گریزند و طبیعتا به جای پناهجویی در افغانستان، پاکستان یا عراق، به سوی اروپا، از طریق ترکیه، روی خواهند آورد. اما بسیاری بررسی‌ها از جمله یک پژوهش علمی که از سوی یک کشور آسیایی در تهران صورت گرفته است، نشان می‌دهد که عامل اصلی خروج ایرانیان، به‌ویژه افراد با تحصیلات بالا، نارضایتی از نظام سیاسی و اقتصادی موجود است و اگر این نارضایتی حتی اندکی برطرف شود، این احتمال وجود دارد که بخشی از جمعیت ۸ یا ۹ میلیونی ایرانیان در تبعید به میهن بازگردند.

این خوش‌بینی ممکن است واقع‌بینانه نباشد، اما نمونه‌هایی از آن را در تاریخ معاصر دیده‌ایم. در نخستین سال‌های عراق آزادشده پس از سقوط صدام حسین، نزدیک به دو میلیون عراقی‌ آواره ــ از جمله بیش از ۵۰۰ هزار تن در ایران‌ــ به کشور خود بازگشتند. پس از آن نیز تنها بخشی عراق که صادرکننده پناه‌جو بوده است، اقلیم خودمختار کردستان، اربیل و سلیمانیه است. یک نمونه دیگر صربستان است که پس از تغییر رژیم و شکست نظامی اسلوبودان میلوشویچ از آمریکا، کانادا و اروپا بیش از یک میلیون صرب تبعیدی را جذب کرد. نمونه دیگر که اکنون شاهد آنیم، سوریه است؛ سوریه‌ای نیمه‌ویران و پرمشکل که با همه این‌ها، پذیرای بازآمدگان از تبعید است. به گزارش وزارت کشور ترکیه، هر روز بین دو تا سه هزار آواره سوری در ترکیه به وطن خود برمی‌گردند. آنان از بشار الاسد و متحدان خمینی‌گرا و روس او گریخته بودند. همانطور که عراقی‌های تبعیدی‌ نه از عراق، بلکه از صدام حسین دوری می‌جستند.

به عبارت دیگر، ایران که در هر شرایطی می‌تواند مغناطیس نیرومندتری برای جلب فرزندان خود باشد، با رهایی از بختک‌ ۴۶ ساله جمهوری اسلامی، جذابیت همیشگی خود را بازخواهد یافت. در اینجا مسئله فقط ایران‌گرایی و میهن‌پرستی، با همه اهمیت حیاتی‌شان، نیست. ایران از نظر منابع طبیعی امکان توسعه اقتصادی نیروی انسانی، فرهنگ و تمدن ریشه‌دار و فراگیر دارای جذابیتی استثنایی است. یک ایران آزاد و رو‌به‌توسعه امکانات فراوانی برای یک زندگی مناسب و توام با رفاه و کرامت عرضه خواهد کرد. فراموش نکنیم در ۱۳۵۷، بیش از یک میلیون و نیم اتباع خارجی، از فیلیپین گرفته تا ترکیه و فرانسه و ایالات متحده، در ایران کار و زندگی داشتند.

ایرانیان به جز چند مورد استثنایی در تاریخ طولانی‌شان، هرگز میهن‌گریز و آواره نبودند. ایران تنها کشوری بود که هرگز از تمامی سهمیه‌ای که آمریکا برای پذیرش مهاجران هر کشور تعیین می‌کند، استفاده نکرد. در ۱۳۵۷، نزدیک به ۲۰۰ هزار تبعه ایران در خارج زندگی می‌کردند که غالبا دانشجو بودند. نزدیک به نیم میلیون دیگر ریشه ایرانی داشتند، اما تابعیت ایران را نداشتند. به‌ویژه در کشورهای خلیج فارس و تا حدی پاکستان و هندوستان. این واقعیت که ایران با ۱ درصد از جمعیت جهان دارای بیش از ۱۰ درصد از منابع طبیعی عالم است، از نظر مادی نیز که بنگریم، کشور ما را به سرزمینی مهاجرپذیر نه صادر‌کننده مهاجر نزدیک‌تر می‌کند.

اما سرانجام بپردازیم به ابرنگرانی بعضی شخصیت‌های غربی: هرج‌و‌مرج در ایران پس از مرگ بختک! مُبلغ اصلی این نگرانی رئیس‌جمهوری فرانسه، امانوئل مکرون، است. او در پایان کنفرانس جی‌ــ۷ (G7) در کانادا، مرتب تکرار کرد: اقدام علیه ایران نباید به تغییر رژیم بیانجامد!

مکرون در همان حال مانند صفحه سوزن‌خورده تاکید می‌کرد که: ایران نباید سلاح هسته‌ای داشته باشد!

این نوع موضع‌گیری را فرانسویان «سوء‌نیت» (mauvaise foi) می‌خوانند. اگر ایران نباید سلاح اتمی داشته باشد، باید بگویید چرا و چطور می‌خواهید نگذارید؟ و اگر جلوگیری از اتمی شدن ایران تنها با تغییر نظام ممکن باشد، چرا با تغییر نظام مخالفید؟

از همه جالب‌تر این است که مکرون عملیات نظامی اسرائیل را «حق اسرائیل برای دفاع از خود» می‌داند، اما در همان حال می‌خواهد که این عملیات با همه خسارتی که به ایران وارد می‌کند، بی‌نتیجه پایان یابد. او از «ضرورت آتش‌بس» نه پایان جنگ سخن می‌گوید و دانسته یا ندانسته، خواستار بازگشت به وضع موجود پیش از آغاز عملیات جاری است؛ وضع موجودی که اگر باز هم تکرار شود، به همان نتیجه یعنی جنگی دیگر منجر خواهد شد.

مکرون در «سوء‌نیت» خود تنها نیست. سر کی‌یر استارمر، نخست‌وزیر بریتانیا، نیز با زبانی دوپاره سخن می‌گوید. او از یک سو تاکید می‌کند که جمهوری اسلامی تهدیدی حیاتی برای اسرائیل است، اما از سوی دیگر خواستار «توقف فوری» جنگ جاری است. اگر بپرسید: پس اسرائیل چگونه می‌تواند با تهدید حیاتی موردادعای شما روبرو شود، سرکی‌یر پاسخ می‌دهد: ما خواستار گفت‌وشنود بین دو طرف هستیم!

نخست‌وزیر بریتانیا فراموش می‌کند که جنگ نیز نوعی گفتگو است که در آن، دو طرف نظرات و خواسته‌های خود را به سوی یکدیگر شلیک می‌کنند.

یکی از دلایل جنگ‌های بی‌پایان اخیر‌ــ یعنی از نیمه دوم سده بیستم به بعد‌ــ این است که دخالت قدرت‌های بزرگ، سازمان ملل متحد، گروه‌های فشاری به‌اصطلاح صلح‌طلب، ترقی‌خواه و چپ‌گرا مانع از آن می‌شود که جنگ کار اصلی خود یعنی تعیین یک بازنده و یک برنده را انجام دهد و وضع موجودی را که به جنگ انجامید، عوض کند تا وضع موجود جدیدی که ضامن صلح و ثبات است، شکل گیرد.

سرانجام می‌رسیم به نگرانی ادعایی رهبرانی مانند مکرون و استارمر که ایران فاقد گزینه سیاسی قابل‌قبول برای دوران انتقال از نظام کنونی‌ــ که در هر حال ورشکسته است‌ــ به یک نظام آزاد، توسعه‌گر و صلح‌جو است. مکرون از «خلائی که به هرج‌ومرج منجر می‌شود» سخن می‌گوید، اما فراموش می‌کند که این نظام خمینی‌گرا است که ایران و تمامی منطقه را به سوی هرج‌ومرج کشانده و می‌کشاند. 

خلاصه پاسخ به پژوهشگران و کارشناسان فرانسوی و انگلیسی که می‌پرسند پس چه کنیم: لطفا غصه ما را نخورید! لطفا بگذارید ما کار خودمان را بکنیم و اگر اشتباه کردیم هم صورتحساب اشتباهات را خودمان بپردازیم. امروز در ایران بر سر دوراهی هستیم: یک راه ادامه مسیر غلطی است که از ۱۹۷۹ میلادی آغاز شد و ما را به نیم‌قرن جنگ سرکوب، سقوط اقتصادی و اخلاقی فساد گسترده و آوارگی میلیونی کشاند. راه دیگر گزینه پادشاهی مشروطه برای دوران گذار است؛ دورانی که در آن با ایجاد ثبات، با تغییر مسیر کنونی، تضمین آزادی‌های سیاسی و اجتماعی و گسترش آگاهی عمومی، مردم ایران امکان خواهند یافت تا درباره سیمای آینده میهنشان فکر کنند، بحث کنند، تبلیغ کنند و سرانجام با اعمال حق حاکمیت ملی، تصمیم بگیرند.

امروزه کسانی که مخالف این گزینه‌اند، باید بدانند که در عمل در صف مدافعان وضع موجود یعنی نظام خمینی‌گرا قرار می‌گیرند. البته بعضی ممکن است بگویند که مخالف هر دو گزینه‌اند. در آن صورت، می‌بایستی بگویند گزینه سوم آنان چیست. آقایان مکرون و استارمر اگر نه خامنه‌ای را می‌خواهند نه رضا پهلوی را‌ــ که در حال حاضر تنها گزینه جدی در برابر اوست‌ــ، باید بگویند چه گزینه‌ای دارند.

حالا نوبت من است که از آنان بپرسم: لطفا بفرمایید چه آشی برای ما پخته‌اید؟

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه