قیامی که ایران را به دوراهی کشاند

جمهوی اسلامی ایران از سه دروغ تشکیل می‌شود

AFPجمهوری اسلامی پدیده‌ای جالب به‌وجود آورد: یک هیأت حاکمه که در گفتار چون بایزید است و در کردار چون یزید.

ارزیابی نتایج اعتراضات مردمی این ماه در ایران احتمالا نیازمند فرصت بیشتری است. با این حال، هم‌اکنون می‌توان چند نتیجه را ذکر کرد که بی‌تردید بر روند تحولات آینده در جمهوری اسلامی تاثیرگذار خواهند بود.

نخستین نتیجه، شدت گرفتن روند یکسان و یکپارچه شدن در داخل رژیم و اردوگاه هواداران آن است. انقلابی که آیت‌الله خمینی را سکاندار کشتی ایران کرد از آغاز با تضادهای عمیق طبقاتی، ایدئولوژیک و سیاسی درگیر بود. عناصری که خواستار بازگشت به یک گذشته خیالی در شبه جزیره عرب بودند در کنار عناصری که رویای «ناکجا آباد»های گوناگون را در سر داشتند، در کنار هم علیه شاه و اصلاحات موضعی و موردی آن می‌جنگیدند. ائتلاف «ارتجاع سرخ و سیاه» هسته مرکزی اردوگاهی بود که خمینی و حواریون او را به حکومت رساند. اما گروه‌های دیگری نیز بودند که فکر می‌کردند هم می‌توانند عکس آیت‌الله را در ماه ببینند و هم از یک دموکراسی مدرن غربی سخن بگویند. با گذشت زمان و شکل گرفتن یک طبقه حکومتی این تضادها در گفتار و کردار حاکمان و مشاطه‌گران آنان در داخل و خارج نیز انعکاس یافت.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

جمهوری اسلامی پدیده‌ای جالب به‌وجود آورد: یک هیأت حاکمه که در گفتار چون بایزید است و در کردار چون یزید. از یک سو مانند مادرترزا سخن می‌گوید و از سوی دیگر مانند چنگیزخان عمل می‌کند. هیأت حاکمه‌ای که بزرگترین تعداد اعدام‌های دسته جمعی در نیمه دوم قرن بیستم را سازمان می‌دهد و در  عین حال برای تیرخوردن تصادفی یک کودک فلسطینی یقه می‌دراند. همین هیأت حاکمه جهان‌بینی خود را براساس شعار «مرگ بر آمریکا» شکل می‌دهد و در عین حال فرزندان خود را برای تحصیل و پولسازی به ایالات متحده می‌فرستد.

این هیات حاکمه مدعی رهبری جهان اسلام است اما چون تقریبا در هیچ کشور مسلمانی مخاطبانی نمی‌یابد، ارتشی از مبلغان، مداحان، مشاطه‌گران و  مالش‌گران را در غرب، بویژه در ایالات متحده، برپا می‌کند تا برایش بازاریابی کنند.

اعترافات مردمی جاری، این دو دوزه بازی و لاپوشانی را دشوارتر کرده است. امروز تصویری که از جمهوری اسلامی در اذهان شکل می‌گیرد یک دست‌تر است. بازی سایه – روشن جناج «اصلاح طلب» و جناح «اصولگرا» دیگر کسی را نمی‌فریبد. جمهوری اسلامی اکنون به صورت رژیمی ظاهر می‌شود که جز سرکوب، آن هم به شکرانه انحصار اسلحه و پول، چیزی برای عرضه ندارد.

در طی سال‌ها، در مناظراتی که با مشاطه‌گران جمهوری اسلامی داشته‌ام، با عذرهای گوناگون متکی به گفته‌ها و نوشته‌های اندیشه‌مندان گوناگون روبرو بوده‌ام. نوآم چامسکی، یکی از مشاطه‌گران آمریکایی رژیم خمینیستی، نصیحت می‌کرد که « زیاده روی»های ملایان را تحمل کنیم زیرا هدف نهایی رژیم ایجاد یک حکومت متکی به مردم است. «هر انقلابی سهمی از خشونت به‌همراه دارد» جمله مورد علاقه ایشان بود. جرمی کوربین، رهبر  حزب کارگر بریتانیا و یک مشاطه‌گر دیگر رژیم تهران، خشونت آن رژیم را با اشاره به «هویت ضد امپریالیستی» جنبش خمینی گرایان توجیه می‌کرد. مشاطه‌گران ایران رژیم، بویژه در کشورهای غربی، نیز ما را دعوت می‌کردند که دندان بر جگر بگذاریم تا «انقلاب» دوران نوبلوغی خود را بگذراند و به «ترمیدور» یا دوران اعتدالی اجتناب ناپذیر خود برسد.

اعتراضات اخیر با یک ضربه همه آن توضیحات و توجیهات و مشاطه‌گری‌ها را مورد چالش قرار داد. این قیام گسترده مردمی، ماهیت واقعی رژیم را بعنوان یک بجای نیروی سرکوبگر زیر نورافکن قرار داد. درنتیجه مشاطه‌گران رژیم اکنون بجای دست‌یازی به ترفندهای هپروتی مانند «گفت و شنود تمدن‌ها» یا «مقاومت در برابر تحریم‌ها» برای توجیه کشتار مردم غیرمسلح در خیابان‌های ایران، از هابس، نویسنده «حوت» یاد می‌کنند – البته آن هم با خوانش نادرست. هابس برهان می‌آورد که بهره‌گیری از خشونت بایستی در انحصار  دولت باشد زیرا در غیر این صورت، جامعه به قانون جنگل بازخواهد گشت که در آن همه علیه همه در نبردند.

اما امروز، هابزی‌های فرقه خمینی یک نکته مهم را فراموش می‌کنند – این که هابز از دولتی سخن می‌گوید که خود حاصل یک روند قانونی باشد و بصورت یک مجری و مدافع قانون عمل کند. به عبارت دیگر، هابز نمی‌گوید که هر نیرویی که عنوان دولت بر خود بگذارد می‌تواند آزاد از هر قید و بند قانونی از قوه قهریه، از جمله کشتار، برای مقابله با مخالفان خود یا تحمیلی اراده خود بهره گیرد.

خوانش غلط هابز باعث شد که کارل اشمیت در سال های ۱۹۳۰ برای مدتی کوتاه بصورت مشاطه‌گر رژیم هیتلری در آلمان در آید. (البته او به سرعت متوجه خطای خود شد و در کتاب «فقه سیاسی» در تصحیح آن کوشید) در روسیه لوکامنف، خطای اشمیت را مرتکب شد و از کشتارهای دسته جمعی به رهبری لنین و استالین حمایت کرد. او نیز خیلی زود به خطای خود پی برد اما فرصت تصحیح نیافت زیرا قربانی تصفیه‌های استالین شد.

بدین سان، کسانی که این روزها از کشتار مردم ایران حمایت می‌کنند، همان قدر هابزی هستند که حجت‌الاسلام محمد خاتمی هم اسلامی بود.

امروز، دو واقعیت در ایران وجود دارد با دو پرچم. یک واقعیت جمهوری اسلامی است که نمی‌خواهد یا نمی‌تواند مانند یک دولت «نرمال» عمل کند و بگفته رهبر آیت‌الله علی خامنه‌ای نه اهل مذاکره است نه اهل جنگ. در سیاست داخلی نیز هیچ قانونی را نمی‌شناسد و هر اعتراضی را با گلوله پاسخ می‌دهد. این روشن شدن انتخاب موجود به مردم ایران امکان می‌دهد که با این پرسش حیاتی روبرو شوند: وضع موجود را بپذیریم یا نه؟

پاسخ به این پرسش، البته، بستگی دارد به آنچه «آستانه تحمل رنج» در هر جامعه خوانده می‌شود. اگر اکثریت مردم ایران به این نتیجه برسند که رنج ناشی از وضع موجود قابل تحمل است، رژیم کنونی به حیات، یا نیمه‌حیات، خود ادامه خواهد داد. برعکس، اگر جامعه از آستانه تحمل رنج عبور کند. رژیم کنونی، که بگفته آقای خامنه‌ای هرگز عادی نخواهد شد، با حداقل سوخت‌وسوز به پایان خود نزدیک خواهد شد.

دومین نتیجه  مهم اعتراضات جاری، پایان یافتن بازی « کی بود؟ کی بود؟ من نبودم» با ستاره اصلی‌اش آقای خامنه‌ای است. در طی فقط چند روز روشن شد که جمهوی اسلامی ایران  از سه دروغ تشکیل می‌شود زیرا نه جمهوری است نه اسلامی و نه ایرانی.

رئیس‌جمهوری، حجت‌الاسلام حسن روحانی، که رویارویی با اعتراضات را با لحنی سازش جویانه آغاز کرده بود - آن هم با توسل به دروغ‌‌هایی مانند جمع‌آوری منابع مالی برای کمک به ۷۰ درصد ایرانیان فقیر و یا کمک به نجات کره زمین از افزایش حرارت- ناچار شد روضه‌خوانی آقای خامنه‌ای را بپذیرد و اعترافات را حاصل دسایس خارجی و عملیات اشرار و اراذل بخواند.

در همان حیص و بیص، آقای خامنه‌ای رئیس سازمان برنامه و بودجه را همراه با « رهبران اقتصادی» بحضور پذیرفت و با حذف آقای روحانی، دکترین «اقتصاد مقاومتی» خود را بصورت سیاست راهبردی رژیم تحمیل کرد. جریانات اخیر نشان داد که در واقع نهادهایی که ریاست جمهوری هیأت دولت نام دارند، کاریکاتورهایی بیش نیستند.

از سوی دیگر، مجلس شورای اسلامی نیز اندک مشروعیتی را که داشت از دست داد. افزایش بهای بنزین، که بهانه‌ای برای شروع اعتراضات بود، اما علت اصلی قیام به شمار نمی‌رود، بدون اندک مشورتی با مجلس صورت گرفت در حالی که براساس قوانین خود جمهوری اسلامی، هرگونه مالیات تعرفه‌ها و عوارض دولتی بایستی در چارچوب بودجه یا متمم آن به تصویب مجلس برسد و پس از آن نیز مورد تایید شورای نگهبان قرار گیرد.

بدین سان در ایران امروز ریاست جمهوری، هیأت دولت، مجلس شورای اسلامی و حتی شورای نگهبان دیگر وجود ندارند. ایران امروز زیرسلطه یا غلبه نسخه جدیدی از «امامت» است که البته با برچسب «ولایت» به بازار عرضه می‌شود.

واقعیت نظام را آنچنان که شکل گرفته است، آیت‌الله احمد خاتمی، یکی از نامزدان جانشینی آقای خامنه‌ای بخوبی بیان می‌کند: « مردم غلط کرده‌اند قصد انقلاب با رفراندوم داشته باشند. این حکومت متعلق به امام زمان است. هر کس خود را ایرانی می‌داند برود گورش را گم کند. این خاک مال پیروان ولایت‌مدار امام زمان است.»

اکنون با دو تصویر از ایران با دو پرچم، دو هویت و دو آینده احتمالی روبرو هستیم. مردم ایران در تازه‌ترین قیام خود هزینه انسانی سنگینی پرداختند. اما رساندن کشور به این دوراهی می‌تواند به روشن شدن هویت ما کمک کند و پایان «شب ایرانی» را مژده دهد.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه