آنان که به طبیعت ایران علاقه دارند، محال است نامش را نشنیده یا کارهایش را ندیده باشند. چه بسیار افرادی که با دیدن آثار او به حیات وحش علاقهمند شدند. هدایتالله بیگلربیگی تاجبخش، مدرس دانشگاه و هنرمندی شکارچی، از نخستین کارشناسان سازمان شکاربانی بود که بعدها به سازمان محیط زیست تغییر یافت. او را از نخستین پایهگذاران تاکسیدرمی نوین در ایران میدانند. شاید بسیاری نام یگانه و فراموشنشدنی او را در پیوند با موزه طبیعت و حیات وحش دارآباد تهران شنیده باشند، اما فعالیتهای او به راهاندازی این موزه و تاکسیدرمی جانوران محدود نمیشود.
تاکسیدرمی، آمپایه، خشک کردن
تاجبخش از کودکی علاقه عجیبی به جانوران داشت. تعریف میکرد ۸-۷ ساله بود که میخواست پرندهای را «خشک» کند. آن را زیر نور خورشید، روی بام گذاشت اما بعد از چند روز دید که پرنده گندید. همین ذهن جستوجوگر و علاقه به شکار که در خانوادهاش نسل اندر نسل وجود داشت، هدایت نوجوان را به سمت طبیعت کشاند.
او و برادرش، نورالله (که نوری صدایش میکردند)، همراه پدر و عمو برای شکار به عنوان تفریح و سرگرمی، به دامان طبیعت میرفتند. دو برادر نوجوان بهتدریج یاد گرفتند چگونه حیوانات شکارشده را خشک کنند که بیعیبونقص نبود. مدتی بعد، برای دانشکده کشاورزی کرج، زیر نظر دکتر جلال افشار، نمونههایی از پرندگان را جمعآوری میکرد.۲۰-۱۹ سالگی را میگذراند که گروهی تحقیقاتی از آمریکا به ایران آمد. پدرش راهنمای این گروه ۱۸نفره بود. او در گفتوگویی، به نگارنده گفت که همراه برادرش برای این گروه نمونههای جانوری جمعآوری میکرد. وقتی آمریکاییها علاقه این دو برادر به جانوران و تاکسیدرمی را دیدند، آنها را برای رفتن به آمریکا و تحصیل در رشتهای که به آن عشق داشتند، راهنمایی و حمایت کردند. آنها به موسسه بینالمللی «جونز برادرز» رفتند و در آنجا تاکسیدرمی را به صورت علمی و عملی آموختند.
هدایت تاجبخش در سال ۱۳۱۹ به دنیا آمد و اواخر دهه ۳۰، عضو کانون شکار شد (سازمانی دولتی اما مستقل که با هدف حفاظت حیات وحش راهاندازی شد) و در سال ۱۳۴۱ بود که به آمریکا رفت. نخستین مقصد دو برادر تاجبخش، شیکاگو و بعد سیاتل و واشنگتن بود.
در مدت اقامتشان در آمریکا، دورههای متعددی را گذراندند؛ از جمله طراحی، عکاسی، مجسمهسازی، آناتومی جانوران و ساختن دیوراما (یا ژرفانما: ماکتی از یک چشمانداز یا زیستگاه و متعلقاتش که میتواند در اندازه و ابعاد واقعی یا در اندازهای کوچک و مینیاتوری ساخته شود).
خشک کردن حیوانات در واقع اصطلاح عامیانه فن «تاکسیدرمی» است؛ واژهای یونانی که از دو بخش تشکیل شده است. «تاکسیز» به معنی آراستن و «درما» به معنی پوست. برای این کار پرزحمت و زمانبر واژه پوستآرایی را هم به کار میبرند. این کار مراحل مختلفی دارد؛ ابتدا پوست را از بدن حیوان جدا و نمکسود میکنند. اگر پوست در اثر گلوله یا هنگام جدا کردن، پارگی داشته باشد، باید آن را بدوزند. پوست با استفاده از آب و چند ماده شیمیایی دباغی میشود. قالبی از فایبرگلاس به فرمی که قرار است جانور نمایش داده شود درست میکنند و پوست را روی آن میکشند. تاکسیدرمی پستانداران چندین ماه و تاکسیدرمی پرندگان معمولا کمتر از یک ماه زمان میبرد.
به تاکسیدرمی «آمپایه» کردن هم میگویند که از واژهای فرانسوی وام گرفته شده است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
دو بازگشت و دو هجرت
شکار و تاکسیدرمی امروز مخالفان بسیاری دارد اما آن زمان که تاجبخش شکار را شروع کرد، کاری ویژه طبقات مرفه جامعه بود که به قصد تفنن، تن به سفر میدادند و دست به تفنگ میبردند. به علاوه، آن زمان جمعآوری نمونه برای موزهها یک شغل محسوب میشد.
هدایت تاجبخش در چند گفتوگویی که از او منتشر شد، گفت که سال ۱۳۴۱ به آمریکا رفت و ۱۳۴۸ به ایران بازگشت. منوچهر ریاحی، از بنیانگذاران کانون شکار و سازمان شکاربانی و نظارت بر صید، در خاطراتش نوشته است که هدایت جوان را سازمان شکاربانی برای گذراندن دوره تاکسیدرمی به آمریکا اعزام کرد و برادر کوچکتر به هزینه خودش رفت.
به نوشته ریاحی، هر دو در سال ۱۳۴۱ در راهاندازی موزه جانورشناسی نقشی اساسی داشتند. بعدها در سال ۱۳۵۵، ریاست باشگاه شکارچیان نیز به هدایت محول شد. اسکندر فیروز، بنیانگذار سازمان محیط زیست، در خاطراتش نوشته است که سال ۱۳۴۱ برای شکار به آفریقا رفت و در بازگشت به ایران، با خود ۱۷-۱۸ نمونه آورد که تاجبخش، مدیر موزه جانورشناسی، آنها را تاکسیدرمی کند. به نظر میرسد سالهای فعالیت تاجبخش و برادرش برای ثبت دقیق در تاریخ نیازمند بررسی بیشتر است. در رزومهای که خود در تهیه آن نقش داشت، میگوید که از ۱۳۴۰ تا ۱۳۶۰ مدیر کل نمایشگاه و بخش تاکسیدرمی در سازمان حفاظت محیط زیست بوده است.
تاجبخش در جمعآوری و نمونهبرداری برای مطالعات و تحقیقات هم با کارشناسان خارجی همکاری میکرد. او در تشکیل کنگره حفظ حیات وحش و برگزاری نخستین نمایشگاه بینالمللی تروفههای ملی شکار در کشور مجارستان و نیز نخستین نمایشگاه بینالمللی شکار در تهران (در ۱۳۵۳) نقش داشت. چند دوره نیز داور بینالمللی شکار بود. وقتی کتاب «پرندگان ایران» به سرپرستی دکتر درک اسکات نوشته میشد، برای پیدا کردن نامهای فارسی به پرندهشناسان کمک میکرد.
شاهپور عبدالرضا، برادر پادشاه فقید ایران، هم شکارچی و از موسسان کانون شکار بود. این کانون چند سال بعد، ابتدا به سازمان شکاربانی و نظارت بر صید و سپس به سازمان حفاظت محیط زیست تبدیل شد. در این زمان، او قائم مقام این سازمان بود و در معرفی فعالیتهای ایران در حوزه محیط زیست به مجامع بینالملی نقشی کلیدی و البته فراموششده داشت. از شرح سفرها و عکسهای او که در کتاب «در جستوجوی شاهانه» درج شده است، میتوان حضور پررنگ هدایت تاجبخش کنار برادر شاه ایران را مشاهده کرد.
تاجبخش یکبار خاطرهای از همراهیِ شاهپور عبدالرضا تعریف کرد. گویا بعد از شکار پازن عربی (نوعی بز وحشی)، وقتی داشتند سوار هلیکوپتر میشدند تا از کوههای مرتفع و صعبالعبور به محل اقامت خود برگردند، شاهپور عبدالرضا به او گفته بود باید در نخستین جلسه شورای عالی محیط زیست، عذر اسکندر فیروز را بخواهد؛ چون زیادی به شهبانو نزدیک شده است. آیا شاهپور از این هراس داشت که جایگاهش به عنوان قائم مقام سازمان محیط زیست متزلزل شود؟ شاید این سوال، هیچگاه به پاسخی قانعکننده نرسد. به هر حال، برکناری فیروز از سازمان محیط زیست بیشک دلایل دیگری هم داشت؛ از جمله اختلاف بین او و شاهپور سر نمونهبرداری بیش از حد قوچ و میشهای ایران به منظور کارهای تحقیقاتی.
هدایت تاجبخش و برادرش چند باری هم شاه ایران را در سفرهای شکار انگشتشمارش همراهی کردند. اما این همراهیها که زمانی مایه تفاخر بود، بعد از انقلاب ۵۷، به گناهی نابخشودنی تبدیل شد. هدایت تاجبخش اوایل دهه ۶۰، ایران را ترک کرد و دوباره به آمریکا رفت و مشغول کار تاکسیدرمی شد. اما نتوانست غربت را تحمل کند و به ایران بازگشت. البته نوری در آمریکا ماند. او گهگاه به ایران سفر کرد و عاقبت پنجم شهریور ۱۳۹۷ در تگزاس درگذشت.
روزهای نخست دهه ۷۰ بود که شنیدم تاجبخش به ایران بازگشته است. سالهای دورتر پیش از اینکه ایران را ترک کند، در یک آپارتمان همسایه بودیم و من با فرزندانش- که چند سالی از من بزرگتر بودند- همبازی بودم. در چشم کودکی نحیف چون من، او مردی بلند قد، آرام و همیشه آراسته بود که لبخندی به لب داشت و با لندروری سبزرنگ، آهسته میآمد و میرفت؛ اما ناگهان غیب شد. خدمتکاری پیر منزل او را میپایید؛ گوشه و کنار آپارتمانش با پرندگان و چند شاخ و سر جانوران تاکسیدرمیشده تزیین شده بود؛ خدمتکار خانه را همیشه مثل دسته گل تمیز نگه میداشت؛ به امید روزی که «آقا بالاخره پیدایش میشود».
اوایل دهه ۷۰ بود که «آقا» برگشت. او را آقای دکتر تاجبخش صدا میکردند. استاد دانشگاه آزاد شد و تاکسیدرمی درس میداد. همراه دانشجویانش مقاله مینوشت و شاگردانی در این رشته پرورش داد. یکی دو سالی پیش از این، موزه دارآباد تهران را راهاندازی کرد. اکثر جانورانی که در این موزه به نمایش گذاشته شدند، قبل از انقلاب از گوشهوکنار دنیا شکار شده بودند.
همان سالها بود که یکباره با تور و تیپچه در تلویزیون ظاهر شد که در یک گندمزار، روش سنتی شکار بلدرچین را آموزش میداد. نوع حرف زدن و لباس پوشیدن و مدل ریش و سبیلش به آنها که همیشه در تلویزیون با چهرههای عبوس یا لوس دیده میشدند، هیچ شباهتی نداشت و حضورش در تلویزیون مکرر نشد.
او در گردآوری یکی از ارزشمندترین کتابهای مربوط به حیات وحش ایران نقشی اساسی ایفا کرد؛ کتابی با عنوان «نخجیران: از آغاز تا امروز». با مجلات شکار همکاری میکرد و آموزش جوانان تفنگبهدست و شکارچیان بیتجربه از دغدغههایش بود. فهرست کارهایش بیپایان است: مدیریت کارگاه تاکسیدرمی موزه دارآباد و آموزش هنرجویان، طراحی و راهاندازی موزه هفتچنار تهران، تهیه نمونه برای موزه تاریخ طبیعی دانشگاه اهواز، تاسیس کانون تخصصی حیات وحش ایران، ایجاد کارگاه تاکسیدرمی در دانشگاه آزاد (واحد تهران شمال) و ... .
یک بار تعریف میکرد که در اواسط دهه ۴۰، به قصد شکار از جاده مخصوص تهران-کرج به سمت غرب میرفت. هنوز خورشید طلوع نکرده و از تهران خیلی دور نشده بود که کنار جاده صدها جفت تیله رنگی دید. ماشین را نگه داشت و پروژکتور روشن کرد. آهوها مشغول چرا بودند. میگفت از آن منظرهها در ایران دیگر اثری نیست. تاجبخش که سالها پیش از خاموشی، شکار را کنار گذاشته بود، همچنان به طبیعت میرفت؛ ولی در سالهای پایانی عمر، دیگر توانی برای پا به کوه شدن نداشت. سرانجام شعله جان شیفته طبیعتش در ۱۶ شهریور ۱۴۰۱، در ۸۲ سالگی، خاموش شد.