رنج مهاجرت افغان‌ها به ترکیه و درد بلاتکلیفی

۳۰۰ هزار افغان در یک سال گذشته به ترکیه مهاجرت کرده‌اند

زندگی پناهجویان افغان در ترکیه به دلیل محدودیت‌های وضع شده با مشقت‌های فراوانی همراه است-BULENT KILIC / AFP

روایت اول: شکریه همراه با همسرش نورمحمد، پنج روز متوالی در یک گودال عمیق در نزدیکی مرز ترکیه و ایران، مخفی بودند. همراه با آنان، خانواده‌های زیاد دیگری نیز بودند که هوای رسیدن به ترکیه (و پس از آن اروپا) را در سر می‌پروراندند. در پنج روز مخفی شدن آن‌ها در این گودال عمیق، قاچاق‌بران یک بار هم از آنان خبر نگرفته بودند. نه غذایی وجود داشت و نه آب نوشیدنی سالم. شکریه با اینکه سه ماهه باردار بود و هر دم دچار حالت تهوع می‌شد، نمی‌خواست دوباره به افغانستان و به زادگاهش هرات برگردد، زیرا طالبان در جست‌وجوی نورمحمد (همسرش) بودند.

نورمحمد سال‌ها در دوران دولت‌های پیشین شبه‌نظامی بود و بار‌ها با طالبان جنگیده بود. کار نورمحمد، همراهی با کاروان بار‌های نیرو‌های ناتو تا هلمند و قندهار بود و به همین دلیل، طالبان در پی او بودند تا انتقام بگیرند. شکریه و همسرش یک روز پس از سقوط شهر هرات به دست طالبان، به سوی مرز‌های نیمروز گریختند. آنان جز چند دست لباس هیچ چیز دیگری با خود برنداشتند. 

شکریه به روزنامه گاردین می‌گوید: «از مرز افغانستان تا زاهدان، شش شب در راه بودیم. روز‌ها در سایه درختان یا زیر صخره‌ها پنهان می‌شدیم و شب‌ها حرکت می‌کردیم.» 

پس از رسیدن به زاهدان، قاچاق‌بری آن‌ها و خانواده‌های دیگر را سوار یک اتوبوس می‌کند و به شهر ارومیه در غرب ایران و نزدیک مرز با ترکیه می‌رساند. در آنجا یک هفته به انتظار نشستند تا قاچاق‌بر دیگری آن‌ها را به دیوار مرزی ببرد. ترکیه برای جلوگیری از ورود مهاجران غیرقانونی افغان به این کشور، دیوار بلندی در نواحی مرزی با ایران بنا کرده است. این دیوار‌ با سیم خاردار و پست‌های دیده‌بانی و دوربین‌های پیشرفته دید در شب مجهز شده است و در برخی جا‌ها خندق‌های عمیقی نیز حفر شده است. پس از پنج روز، بالاخره سر و کله قاچاق‌برها پیدا می‌شود و آنان را به شهر مرزی وان در نزدیکی ایران می‌برند. اما در آن شهر تمام مهاجران غیرقانونی افغان دستگیر می‌شوند و مسئولان ترکیه تصمیم می‌گیرند آن‌ها را دوباره به خاک ایران اخراج کنند. اما شکریه که برگشت را با مرگ همسرش برابر می‌دید، نزد ترک‌ها به التماس افتاد و گفت که باردار است و برگشت به افغانستان به معنی مرگ حتمی او و همسرش خواهد بود. ترک‌ها ترحم کردند و به او و همسرش برگه اقامت موقت دادند. از آن زمان، شکریه در زیرشیروانی نیمه‌مخروبه‌ای زندگی می‌کند. فرزندش زودتر از موعد به دنیا آمد و بیمارستان بقیه پس‌انداز زندگی آنان را بلعید. شکریه و همسرش با هزینه کردن سه هزار دلار به ترکیه رسیده بودند، اما حالا پولی برای غذا و خرید داروی فرزند‌شان ندارند. 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

روایت دوم: در حاشیه شهر استانبول و در میان کوچه‌های گردگرفته و کارخانه‌های کثیف، ۵۰ کارگر در یک کارخانه تولید کیف‌ و چمدان‌های مسافرتی کار می‌کنند. اما آن‌ها پس از اتمام کار، از کارخانه به جای دیگری نمی‌روند؛ همان‌جا غذا می‌خورند، می‌خوابند، و روزگارشان را می‌گذرانند. سرکارگر این کارخانه حبیب‌الله نام دارد و افغان است. او با غرور به بقیه کارگر‌ها اشاره می‌کند و می‌گوید که همه افغان‌اند. حبیب‌الله هفت ماه پیش، پس از اینکه چشم‌اندازهای ناگوار اقتصادی و فشار‌های اجتماعی طالبان از زندگی مایوسش کرد، گاو خود را فروخت، کمی دیگر هم پول تهیه کرد و به سوی ترکیه حرکت کرد. او در یکی از دبیرستان‌ها در استان خوست در شرق افغانستان، معلم بود و در کنار آن شغل، یک مغازه خواروبار فروشی هم داشت. اما زندگی سخت می‌گذشت. حبیب‌الله می‌گوید، پس از اینکه با هزار مشقت به استانبول رسید، در این کارخانه کار پیدا کرد و به زودی سرکارگر شد. اما آغاز کارش با موج بازداشت افغان‌ها در ترکیه همراه بود. به همین دلیل، ماه‌ها است که هیچ یک از این کارگران از کارخانه بیرون نرفته‌اند، زیرا می‌ترسند که به چنگ پلیس بیفتند. یک بار پلیس او را دستگیر کرد و پس از دو هفته زندانی بودن، همراه یک گروه دیگر افغان‌ها به شهر ادرنه در نزدیکی مرز با یونان برده شدند. حبیب‌الله می‌گوید، پلیس آنان را کنار جنگلی آزاد کرد و گفت، اینجا یونان است، بروید و گم شوید. تعدادی از آن‌ها به سوی یونان رفتند و به دست پلیس بازداشت شدند. پلیس یونان کتک مفصلی به آن‌ها زد و لخت و عور، دوباره به ترکیه اخراجشان کرد. اما حبیب‌الله هوشیارتر بود. او دوباره به استانبول آمد و حالا تصمیم گرفته است که دیگر هرگز از کارخانه بیرون نرود، زیرا فشار ترکیه به افغان‌ها به نهایت رسیده است. 

روایت سوم: شاهین بیش از یک دهه افسر نظامی بود و علیه طالبان جنگید. او در ستاد مرکزی ارتش کار می‌کرد و از نزدیک با نیرو‌های آمریکایی همکار بود. زمانی که افغانستان سقوط کرد، او هم «اولویت آمریکا برای تخلیه از افغانستان» شناخته شد. روزی که به او تلفن کردند تا برای انتقال به فرودگاه کابل برود، انفجاری انتحاری او را مجبور کرد از منطقه فرار کند. روز بعد، وقتی دوباره به فرودگاه رفت، همه درها بسته بود. شاهین به خوبی می‌دانست که طالبان بی‌وقفه در جستجوی اویند و ناگزیر، کوشید تا از افغانستان خارج شود. اما از ترس بازرسی‌های طالبان در جاده‌ها، مسیر پرپیچ‌و‌خمی را انتخاب کرد. اول به پاکستان رفت و از آنجا از طریق کویر ایران، خود را به شهر‌های مرزی ایران رساند. او با ده‌ها خانواده دیگر دو هفته را در مکانی متعلق به قاچاقچیان به سر بردند و روزانه تنها یک تخم‌مرغ با مقداری نان خشک به هر فرد داده می‌شد. در نهایت، به گروه‌های ۵۰ نفری تقسیم شدند و در میان برف‌ها به سوی مرز ترکیه حرکت کردند.

شاهین می‌گوید، خانواده‌های زیادی در میان بوران برف در کوهستان‌ها گم شدند و شاید هیچ یک از آنان به مقصد نرسیده باشد. گروه او نیز بقیه گروه‌ها را در میان برف گم کردند و سحرگاه، در حالیکه از شدت سرما تا سرحد مرگ رسیده بودند، به روستایی رسیدند. در یک خانه را زدند. اما پیرزنی که در را باز کرد، به آنان اجازه ورود نداد و در عوض آن‌ها را به یک انباری سرد رهنمایی کرد. بالاخره قاچاق‌برها آنان را پیدا کردند و با دیگر گروه‌های افغان‌ها در یک مکان جمع کردند تا به سوی استانبول حرکت دهند. 

به گفته شاهین، ۱۵۰ مهاجر افغان در این مکان جمع شده بودند. شب‌هنگام پلیس به آنجا حمله کرد و کوشید آنان را بازداشت کند، اما شماری از آن‌ها توانستند خود را از چنگ پلیس نجات دهند و به سوی جنگل بگریزند. شاهین می‌گوید که صبح برای دریافت کمک به شهر رفت، اما هیچ کس به آن‌ها کمک نمی‌‌کرد و هر کس که رجوع می‌کردند، آنان را از خود می‌راند. در نهایت مردی او را با خود به خانه‌اش برد و همسرش به او نان و عسل و چای داد. شاهین خود را با هزار مشقت به شهر ازمیر رسانده است و می‌کوشد به اروپا برود. به گفته خودش، تاکنون سه بار به دست نیروهای پلیس ترکیه بازداشت شده است. اما هربار با دیدن کارت نظامی او، می‌دانند که رفتنش به افغانستان به مرگش ختم خواهد شد و او را رها می‌کنند. 

این سه روایت، گوشه کوچکی از قصه دردناک افغان‌هایی است که از شر طالبان گریخته‌اند، اما به رنج و درد آوارگی در غربت ترکیه گرفتار شده‌اند. با نزدیک شدن به زمان انتخابات در ترکیه، شعار‌های ضد مهاجرتی در میان احزاب ‌راست‌گرا و حتی چپ‌گرای این کشور افزایش یافته است. بسیاری از شهروندان ترکیه می‌پندارند که مهاجران باعث غصب کار و نان آنان می‌شوند و تورم موجود، نتیجه حضور آنان در کشور است. شماری از احزاب تعهد کرده‌اند که در صورت پیروزی، مهاجران را اخراج خواهند کرد.

در حال حاضر در حدود چهار میلیون مهاجر در ترکیه زندگی می‌کنند که بیشتر آن‌ها سوری، و تعدادی نیز افغان‌اند. سازمان‌های مهاجرتی می‌گویند که در یک سال گذشته ۳۰۰ هزار مهاجر افغان به سوی ترکیه مهاجرت کرده‌اند، اما ترکیه نیز روند اخراج افغان‌ها را سرعت بخشیده است و در طول سال گذشته، ده‌ها هزار افغان دوباره به افغانستان بازگردانده شده‌اند.

بیشتر از جهان