از بایدن تا غنی؛ ردی از جنایت و خیانت بر سالی که گذشت

به گمان منِ شرقی، بزرگ‌ترین رویداد سیاسی سال گذشته، اقدام جو بایدن، رئیس‌جمهوری آمریکا با همراهی دولت فاسد خیانتکار اشرف غنی بود که افغانستان و مردمش را به طالبان تروریست واگذار کردند

وضعیت اسفناک زنان و قوم‌های غیرپشتون، و رعب و وحشتی که این گروه متحجر برای تمامی ساکنان این کشور خلق کرده، باورناپذیر است-Wakil KOHSAR / AFP

یک سال پیش بود که جهان از این سال میلادی رو به پایان با طمانینه و احتیاط استقبال کرد. سال ۲۰۲۱ سال بهداشت و نگاهی به رویکرد بشر در قرن‌های گذشته و روش و منش زندگی‌اش روی کره زمین بود.

آغاز همه‌گیری ویروس کرونا در سال ۲۰۲۰ جهانیان را با این واقعیت روبه‌رو کرد که برای بقای حیات در این کره خاکی، باید شیوه زندگی‌اش را تغییر دهد. احترام به حقوق موجودات زنده، حفاظت از محیط زیست و برنامه‌ریزی برای بهبود شرایط اقلیمی همگی در دستور کار دولت‌ها و بخش‌های کوچک‌تر جوامع قرار گرفت.

اما دغدغه‌های اقتصادی که به‌دلیل تعطیلی بنگاه‌های کسب‌و‌کار و ورشکستگی در پی این همه‌گیری آمد، نگاه سودجوی غالب را بار دیگر متوجه کسب درآمد آسان و بی‌دردسر کرد. بهره‌کشی از موجودات زنده‌ای که حقوق آن‌ها مانند برگی روی آب، در دستان انسان اسیر و سرگردان است، ناملایمت‌های بسیاری را به حیات وحش تحمیل کرده است.

بشر برای فرار از مصیبت همه‌گیری کرونا، تسریع رشد اقتصادی، گشایش در آمد‌و‌شدها و کسب‌و‌کارها تعجیل نکرد اما برای کمک به هم‌نوع خود در دیگر قاره‌ها و کشورهای فقیر تعلل کرد.

واکسن کرونا و نام و نوعش باعث فخرفروشی مضاعف بین فقیر و غنی، کشورهای توسعه‌یافته و عقب‌مانده، جهان اول و جهان سوم شد. نتیجه مستقیم توزیع ناعادلانه واکسن کرونا هجوم سویه‌های جهش‌یافته این ویروس شد که جدیدترینش اومیکرون است.

بشر دروازه‌های ۲۰۲۲ را در حالی خواهد گشود که مقرراتِ اندکی تسهیل‌‌شده آمد‌و‌شد و سفرها در تابستان گذشته رو به سخت شدن گذاشته و ضرورت تزریق دوز سوم واکسن نیز قطعی است.

با نگاهی به مصیبت رخ‌داده و پیامدهایش، به‌آسانی می‌شود تزریق دوز چهارم و واکسن‌های جدید در روزها و ماه‌های پیش رو را پیش‌بینی کرد.

در حالی که در قاره‌های کم‌درآمدتر و به‌اصطلاح جهان سومی، توزیع و دسترسی به واکسن کرونا دشوار است و کالایی کمیاب توصیف می‌شود، در این سوی جهان، مردم قاره‌های سبز و ثروتمندتر برای اینکه واکسن نزنند، اعتصاب و اعتراض می‌کنند.

در قرن ۲۱، در کشورهای صنعتی جهان و میان مردمی که به آموزش استاندارد و وسایل ارتباط جمعی دسترسی آسانی داشته‌اند، تئوری‌های توطئه، خرافات و اطلاعات جعلی برای امتناع از تزریق واکسن، معضل دیگری برای دولتمردان غرب به شمار می‌رود.

با پیشرفت علم، بشر از خم کنترل بیماری‌های کشنده و خانمان‌برانداز قرون وسطی و پیش از آن بیرون آمد و توانست برای وبا، طاعون، تراخم، جذام، آبله، سیاه‌سرفه، فلج اطفال و سایر بیماری‌های مسری خطرناک، دارو و درمان بیابد و تزریق واکسن را به امری ساده و عادی تبدیل کند.

اما چالش امروز ما همان چالشی است که برای مثال ۱۰۰ سال پیش، هنگام استفاده از واکسن فلج اطفال یا وبا، بشر را به خود مشغول کرده بود.

افزایش جمعیت کره زمین یکی از اصلی‌ترین مشکلات برای تامین آب آشامیدنی و غذای کافی و از عوامل دخیل در آلودگی محیط زیست و بهره‌کشی از موجودات زنده است. این مقاله مجالی برای پرداختن به بی‌عدالتی‌های اجتماعی ندارد، اما بی‌تردید رشد بی‌سابقه جمعیت از بزرگ‌ترین چالش‌ها و نگرانی‌های بشر برای تامین امکانات و کنترل بیماری‌های همه‌گیر در چند دهه آینده خواهد بود.

و در آستانه سال میلادی جدید، سال ۲۰۲۲، باز هم باید همان گفته‌های سال پیش را این بار در این قالب بیان کنیم که بی‌توجهی به توصیه‌های بهداشتی، بی‌اعتنایی به حق سایر موجودات کره زمین و بی‌احترامی به حق حیات در نهایت می‌تواند بزرگ‌ترین تهدید برای بقای بشر باشد.

همه‌گیری ویروس کرونا آسیب‌پذیری بشر را آشکارا نشان داد، آسیب‌پذیری در مقابل تهدیدهای ناشناخته‌ای که به‌آسانی می‌تواند میلیاردها نفر را درگیر کند و جهان را به تاریکی و خاموشی سوق دهد.

مقاله من به نیمه رسید و با وجود آنکه می‌خواهم از سایر اتفاق‌های بزرگ سال ۲۰۲۱ بگویم، همچنان دفتر گفتن از کمرشکن‌ترین رخداد بشری قرن معاصر باز ماند.

و اما، به گمان منِ شرقی، بزرگ‌ترین رویداد سیاسی سال گذشته، اقدام دولت جو بایدن، رئیس‌جمهوری آمریکا، با همراهی دولت فاسد خیانتکار اشرف غنی بود که افغانستان و مردمش را به طالبان تروریست واگذار کردند.

تنها تفسیر و تعبیری که درباره اتفاق رخ‌داده در افغانستان به نظرم می رسد سپردن رمه‌ای به دسته گرگ‌ها است؛ مردمی شریف، رنج‌کشیده و مظلوم را به دست جنایتکارترین و بدوی‌ترین انسان‌های تاریخ معاصر سپردند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

تصاویر هولناک خروج برق‌آسای نیروهای ایالات متحده آمریکا از افغانستان را چگونه می‌توان فراموش کرد و هیاهو و ازدحام مردم این کشور در فرودگاه کابل را، که فقط می‌خواستند از سرنوشتی محتوم و تلخ و از یوغ زندگی در سایه طالبان جان به در ببرند. صحنه انسان‌هایی مستاصل و درمانده که از چرخ‌های هواپیما آویختند، انفجار و کشتار در فرودگاه کابل، زمانی نه‌چندان دور، در همین تابستان گذشته، اتفاق افتاد.

جهانیان آن صحنه‌های دلخراش را به یاد دارند. اما گرفتاری‌های روزمره، دست‌و‌پنجه نرم کردن با تازه‌ها، رفتن فرزندان به مدرسه، تزریق دوز تقویتی واکسن کرونا و سایر مشغله‌ها به فراموشی سپرده می‌شود، اما این زخم و تصویر آنچه بر مردم افغانستان رفت برای منطقه و به‌خصوص مردم افغانستان همچنان دردناک و تازه باقی مانده است.

رئیس‌جمهوری آمریکا تصمیم گرفت طرح و توافق رئیس‌جمهوری پیشین، دونالد ترامپ، را عملی کند. بهتر است بگویم که جو بایدن تصمیم گرفت تا از فرصتی که ترامپ برایش فراهم کرده بود به‌سرعت استفاده کند تا پیش از انتخابات میان‌دوره‌ای، نشان دهد که در کارنامه کاری‌‌اش دست‌کم کاری بزرگ، یعنی خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، عملی شده است.

به گمان من، در همان روزها هم ایالات متحده آمریکا ترجیح داد که خود را با بحران کمتر از نیم میلیون پناهجوی افغان درگیر کند تا آنکه وقت و برنامه بیشتری برای کنترل شرایط و حضور طالبان در قدرت در نظر بگیرد. آمریکا خشک و تر مردم افغانستان را برای دستیابی به هدف خروج بی‌برنامه از این کشور با هم سوزاند.

مردمانی کوه‌نشین که از غارهای ماقبل تاریخ به کابل و سایر شهرها سرازیر شدند، هرچه یافتند غنیمت گرفتند و بردند یا سوزاندند، و جوانان بسیاری را به خاک و خون کشیدند.

جنایت بزرگی که همچنان در افغانستان ادامه دارد، حاصل سیاست ناکام دولت جو بایدن و خیانت رئیس‌جمهوری فراری افغانستان و دولت ناکارآمدش است.

هرگز به مخیله من، که سقوط طالبان را در سال ۲۰۰۱ به چشم دیده بودم، خطور نمی‌کرد که گسیل طالبان به افغانستان و بازگشت آن‌ها به قدرت را بار دیگر ببینم.

«بی‌سرنوشتی» واژه‌ای است که در افغانستان رایج است و مردم از آن زیاد استفاده می‌کنند. امروز، دلیل رایج بودنش را درک می‌کنم و با افسوس به آنچه داشتند و امکان استفاده و توسعه‌اش را نیافتند، نگاه می‌کنم؛ آن‌ها مردمی بی‌سرنوشت‌اند.

وضعیت اسفناک زنان و قوم‌های غیرپشتون، و رعب و وحشتی که این گروه متحجر برای تمامی ساکنان این کشور خلق کرده، باورناپذیر است. با کمال تاسف، بحران انسانی و اقتصادی حاکم بر افغانستان شدت و تراکم بیشتری پیدا خواهد کرد.

اما در این میان، در کمال ناباوری، ضربه بزرگی نیز به اقتدار ایالات متحده آمریکا وارد شده است. آنچه در افغانستان رخ داد یا به زبان عامیانه بگویم، اینکه آمریکا گذاشت مردم افغانستان به چنگ طالبان بیفتند، به وجهه و اعتبار آمریکا در چشم جهانیان لطمه‌ای جبران‌ناپذیر وارد کرد.

از ایرانی که مردمش سال‌ها از آمریکا چشم یاری داشتند تا کشورهای عرب منطقه که با این کشور پیمان‌های راهبردی و تفاهم‌نامه‌های امنیتی دارند، همه دریافتند که نباید روی آمریکا حساب کرد.

همدلی مثال‌زدنی مردم ایران با مردم افغانستان بخشی از این منظر و بخشی از هم‌زبانی و تاریخ و تعلقات مشترک بین این دو کشور ناشی می‌شد. طالبان مغولانی بودند که از تاریکی تاریخ از بلخ و هرات تا کوه‌ها و دره‌های پنجشیر تاختند تا به تمدن و فرهنگ غنی این جغرافیای پرافتخار آسیب برسانند.

اما همان‌گونه که مهاجرت مولانا جلال‌الدین بلخی همراه پدر فرزانه‌اش از بلخ درست یک سال پیش از حمله مغول اتفاق افتاد تا گوهری ناب از گزند خطر و ناآرامی‌های حاکم بر ایران زمین در امان بماند، مهاجرت مردم افغان از کوی و دیارشان را نیز با همان دوره مقایسه کنیم. هر کدام از این مهاجران را شعله‌ای از معرفت و دانش ببینیم که در آینده‌ای نزدیک، در روزگار وصل پس از این هجرت، باز‌می‌گردند تا بار دیگر چراغ دانش و معرفت را در خانه‌شان روشن و سرزمینشان را آباد کنند.

و اما برای مردم خوبم در ایران، نه تنها سالی که گذشت، بلکه هیچ‌کدام از سال‌های گذشته زیر سایه عبا و عمامه حاکمان، آرام و مرفه نبوده است. در سال ۲۰۲۱ نیز دغدغه‌ها و تنگناهای اقتصادی مردم ایران را به ستوه آورد و گرانی‌ها رکوردی تازه در تاریخ نظام جمهوری اسلامی به دست آورد.

حاکمان سعی کرده‌اند مردم ایران را به شرایط دشوار عادت دهند اما هرچه بیشتر تلاش کرده‌اند، ناکام‌تر مانده‌اند، چرا که نه محبوب‌اند و نه سیاست‌هایشان مورد تایید مردم است.

خیزش‌ها و اعتراض‌های مردمی از گوشه‌و‌کنار کشور خبر از نابسامانی‌های عمیق و گسترده اجتماعی و اقتصادی می‌دهد. مقایسه شرایط دیروز کشور (در دوره پهلوی) و شرایط امروز (در نظام جمهوری اسلامی) و نگاهی به توسعه و رفاه در کشورهای همجوار، ضرورت ایجاد تغییری بنیادی و عبور از حکومت ایدئولوژیک را بیش از پیش آشکار کرده است.

در کلام، خواسته تغییر آسان است اما در عمل، بسیار دشوار. سیر وقایع یک سال گذشته، آن‌گونه که برشمردم، نشان می‌دهد که از ایران تا افغانستان، این اراده ملی است که باید منشا تغییرهای اساسی باشد.

مقام‌های جمهوری اسلامی نشان داده‌اند که نه تنها کشورداری نمی‌دانند، بلکه توانایی همدلی با مردم را هم ندارند تا بلکه اندکی خود را خودی نشان دهند.

در بحبوحه وقایع افغانستان، به‌رغم احساسات ملی که برای کمک به مردم این کشور وجود داشت، به‌خصوص زمانی که پنجشیر در محاصره طالبان بود و مقاومت مردم این دیار به کمک و همراهی نیاز داشت، حکومت اسلامی ایران کاری نکرد؛ اما درد مشترک مردم دو کشور به یکدیگر نزدیک کرد.

به تعبیری، همان‌گونه که در بیان علاقه ناشی از پیوندهای نسبی می‌گوییم خون خون را می‌کشد، این علاقه و پیوند مشترک تاریخی نه تنها بین مردم ایران و افغانستان، بلکه بین مردم ایران و سایر کشورهای همجوار نیز وجود دارد و در نهایت، و در روزهای دشوار و در سختی‌ها، این احساسات خفته و فراموش‌شده بیدار می‌شود.

و جا دارد با این بیت نغز و پرمغز از دفتر اول مثنوی معنوی مولانا جلال‌الدین بلخی، مقاله را به پایان برم:

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

بیشتر از سردبیری