داشتن دولت میهنی، بهترین گزینه برای موفقیت کشورها

جریان‌های سیاسی اسلام‌گرا همواره پس از رسیدن به قدرت در تحقق وعده‌های خود ناکام مانده‌اند

راهپیمایی هواداران حشدالشعبی در شهر ناصریه در جنوب عراق. عكس از:  AFP

تاریخ همواره در حال تغییر و دگرگونی است. چرخ زمانه بر مدارهای متعددی گشت تا این‌که بر مدار درستش آرام گرفت. در آغاز امپراتوری‌ها بر جهان تسلط داشتند، پس از وقوع جنگ جهانی اول امپراتوری‌هایی به زوال رفتند و امپراتوری‌های جدیدی در عرصه سیاسی جهان به وجود آمدند و کشورهای جهان را بر اساس مناطق نفوذ در میان خود تقسیم کردند. توماس وودرو ویلسون رئیس جمهوری وقت آمریکا در کنفرانس ورسای که در پی جنگ جهانی اول، بر گزار شد، بر ضرورت تعیین سرنوشت ملت ها، تأکید کرد و به دنبال آن دولت‌های ملی در جهان ایجاد شدند. رقابت در گسترش نفوذ و قدرت در میان امپراتوری‌ها، منجر به جنگ جهانی دوم و فروپاشی یا کوچک شدن برخی از آن‌ها گردید.

بعد از قرار داد سایکس - پیکو که در پی فروپاشی امپراتوری عثمانی به امضا رسید، دو جریان همزمان در جهان اسلام راه افتاد؛ جریان ملی‌گرایی و جریان اسلام‌گرایی. از دل هر یک از این جریان‌ها، سازمان‌ها، تشکل‌ها و احزابی مختلف و متعددی بیرون آمدند. برخی از احزاب ملی‌گرا، به «یکپارچگی ملت سوریه»، فرا می‌خواند و برخی به «یکپارچگی ملت عرب». در درون جریان اسلام‌گرا، در کشورهای سنی مذهب، سازمان‌ها و احزاب متعددی تشکیل گردید که مهم ترین آن ها جنبش «اخوان‌المسلمین» و حزب «دعوت اسلامی» بود، اما همه آن‌ها یک هدف داشتند که عبارت بود از احیای «خلافت اسلامی». در جریان اسلام‌گرایی متعلق به جهان تشیع، نیز سازمان‌ها و تشکل‌هایی به وجود آمدند که از جمله می‌توان از حزب «الدعوه» در عراق نام برد. همچنان در ایران امام خمینی بر مبنای تئوری «ولایت فقیه» جنبشی را به راه انداخت و قدرت را در دست گرفت. البته پیش از آن، تقسیم شبه قاره هند و تشکیل دولت اسلامی جدیدی به نام پاکستان صورت گرفته بود که چند سال بعد کشور جدیدی دیگری از پیکر آن به وجود آمد که بنگلادش نامیده شد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

سازمان‌های ملی‌گرا در یک پارچه کردن ملت‌ها شکست خوردند، چون‌که واقعیت‌ها نیرومند‌تر از ملت ‌سازی‌های تخیلی آن‌ها بود. احزاب مارکسیستی نیز در تحقق پروژه فرا ملی و جهانی خود، ناکام ماندند، تا این‌که ماجرای سهمگین و تکان دهنده فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، رخ داد و مارکسیسم یک سره در جهان بی اعتبار شد. احزاب اسلام سیاسی هم تجربه موفقی نداشتند؛ شماری از آن‌ها که به قدرت دست یافتند، در تحقق وعده‌های خود شکست خوردند و شمار دیگری که در قدرت نبودند به فعالیت‌های تروریستی روی آوردند. حتی برخی از آن‌ها بعد از رسیدن به قدرت هم به فعالیت‌های تروریستی ادامه داد، مانند «داعش» که در بخشی از سوریه و عراق دولتی به نام «دولت خلافت» تأسیس کرده بود.

از این رو به نظر می‌رسد که بهترین گزینه در شرایط کنونی دولت های میهنی باشد. اگر دولت‌های مارکسیستیِ فراملی و دولت‌های اسلامی، در قرن بیستم جاذبه داشتند و مد روز بودند، اکنون در قرن بیست و یکم، برای بسیاری‌ها دولت‌های میهنی جذاب و پر کشش است. دعوت به دولت میهنی، در سه نوع کشورها صورت می‌گیرد؛ کشورهایی‌که آن را تجربه کرده اند و سبب وحدت و یکپارچگی آن‌ها شده است، کشورهایی که در تحقق یکپارچگی ملی ناکام مانده اند و کشورهای کمونیستی.

دیوید آدجرتون استاد تاریخ در دانشکده سلطنتی لندن در کتاب «فراز و نشیب ملت بریتانیا: تاریخ قرن بیستم»، می‌نویسد: «خوب است که بریتانیا به عنوان یک مملکت پایان یابد. اصلا ملتی به نام بریتانیا، تخیل زود گذری بیش نیست. در صورتی که ویلز و آیرلند و اسکاتلند، مستقل شوند، وضع انگلستان هم بهتر خواهد شد». در کشورهای عربی مانند عراق، لبنان، سوریه، مصر و کشورهای عربی شمال آفریقا نیز، بسیاری‌ها خواستار تقویت دولت میهنی هستند و آن را یگانه گزینه سازگار با واقعیت و هماهنگ با روحیه عصر می‌دانند. به باور آن‌ها دولت میهنی، قابلیت این را دارد که به یک دولت شهروندی تکامل کند که محور آن انسانِ شهروند باشد. موفقیت تجربه کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس هم به خاطر این است که این کشورها در عین حالی که با همدیگر همکاری دارند، رنگ میهنی خود را نیز محفوظ نگه داشته اند.

در چین نیز که دارای یک دولت میهنی نیرومند از نگاه اقتصادی و نظامی است، شی جی پینگ رهبر این کشور، همه محاسبات خود را بر اساس نیرو و روحیه میهن پرستی چینی، استوار کرده است. رنا میتر در کتاب «جنگ جدید چین: چگونه جنگ جهانی دوم میهن پرستی جدید را در چین به وجود آورد»، می‌نویسد: «دولت امروزی چین در عمل یک دولت پسا سوسیالیستی است، اگر چه نامش چنین نیست. تنها چیزی که امروز در چین به حزب کمونیست نسبت داده می‌شود، عبارت است از مقاومت آن در برابر فاشیسم و اشغال چین توسط ژاپن و نقشش در ساختار سازمان ملل متحد و نظام جهانی جدید. نقشی که در اصل آن را چیانگ کای شک در جنگ بر روی زمین و در کنفرانس قاهره با روز ولت و چرچیل بازی کرد و زمینه را برای نظام پسا جنگ فراهم ساخت».

اما نباید فراموش کرد که چالش‌های فروان و دشواری بر سر راه دولت میهنی وجود دارد. نخستین چالش گذار از اختلافات ریشه دار طائفه‌ای، مذهبی، نژادی و قومی است. دومین چالش، گذار از هویت‌های متعدد در درون میهن و دست یافتن به یک هویت میهنی واحد و مشترک و فراتر از همه هویت‌های دیگر است. سومین چالش، عبارت است از دستیابی به یک ساختار دموکراتیک و مدنی، همراه با همکاری متقابل اقتصادی با منطقه و جهان.

ریچارد هیلمز رئیس پیشین سازمان استخبارات مرکزی آمریکا و سفیر پیشین این کشور در ایران، زمانی به همکارانش گفته بود: «آن چه که در باره سیاست‌های متعلق به خاورمیانه آموخته اید، فراموش کنید و به جای آن، به عواملی تمرکز کنید که قرن‌ها در این منطقه ریشه دارد و عبارت است از اختلافات مذهبی، نژادی، عشائری و قبیلوی». البته هیلمز هرگز گزافه‌گویی نکرده است و آیا ما عملا نقش عوامل یاد شده را در درون احزاب ملی و فراملی، مشاهده نکرده ایم؟

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

© IndependentArabia

بیشتر از دیدگاه