وداع با مردی که بر لبان شهر خنده می‌نشاند

پرویز کاردان ۲۰ خرداد ۱۴۰۰ در سن ۸۴ سالگی در لس‌آنجلس دیده از جهان فروبست

از دیگر سریال‌هایی که کاردان کارگردانی کرد «مرد اول» بود که داستان خانواده‌ای سنتی در اواخر دوره قاجار است‌ـ عکس از ایندیپندنت فارسی

نوجوانان و حتی دانشجویان دهه ۵۰ خورشیدی شب‌های دوشنبه آن سال‌ها را به خاطر دارند، شب‌هایی که در خیابان‌های تهران تاکسی کم گیر می‌آمد،‌ شهر خلوت بود و پرنده پر نمی‌زد؛ چرا که بیشتر مردم از پیر و جوان پای تلویزیون نشسته بودند و سریال خانه‌به‌دوش (مراد‌برقی) را تماشا می‌کردند.
برخلاف این سال‌ها که انبوهی از سرگرمی‌ها و شبکه‌های مجازی گوناگون و بیش از ۱۰ هزار کانال ماهواره‌ای تلویزیونی اطراف را احاطه کرده و فرصت خلوت و حتی لذت عمیق و ماندگار را از انسان‌ها ستانده است، در آن سال‌ها، تماشای تلویزیون یک سرگرمی استثنایی به شمار می‌رفت و خانواده‌هایی که تلویزیون نداشتند به بهانه تماشای برخی سریال‌ها و برنامه‌های سرگرم‌کننده به خانه دوستان و اقوام می‌رفتند تا هم تجدید دیدار کنند و هم همگی پای این صفحه جادویی بنشینند و با قهرمانان آن بگریند و بخندند.

اکنون پس از گذشت نزدیک به پنج دهه از آن سال‌های خاطره‌انگیز، مبتکر و مبدع خلاق آن سریالی که بر لب‌های مردمان شهر خنده می‌نشاند، با زندگی وداع گفت؛ پرویز کاردان که دست روزگار سبب شد تا نیمی از عمرش را در دیاری بگذراند که اگرچه وطن دوم بسیاری از ایرانیان لقب دارد و نام مستعار تهرانجلس را به خود گرفته است، هیچ‌گاه برای هیچ‌کدام از هنرمندان و شهروندان این شهر درندشت، بوی تهران و شهرهای دیگر ایران را به خود نگرفت.

از سرکار استوار تا مرادبرقی خانه به‌دوش

استعداد بالای کاردان در شخصیت‌پردازی و طنزپردازی در برنامه‌سازی‌های تلویزیونی و تئاتری او را به جایگاهی معتبر رساند. این استعداد از همان دوران نوجوانی نمود پیدا کرد و در سال ۱۳۳۸، با پاگرفتن تلویزیون ثابت‌ پاسال و مدتی بعد، آغاز به کار تلویزیون ملی ایران زیر نظر رضا قطبی، به برنامه‌های تلویزیونی راه یافت.

کاردان در گفت‌وگویی با برنامه «به عبارت دیگر»، به آشنایی‌‌اش با تئاتر از طریق کارگاه حمید سمندریان در قبل از انقلاب اشاره کرد؛ اینکه این کارگاه چگونه منشاء خلق شخصیت‌هایی در برخی از کارهای تلویزیونی و تئاتری او شد و در برخی دیگر از مهم‌ترین شخصیت‌های معروف کمدی که بعدها در کارهای پرویز صیاد (صمد) و نیز نوذر آزادی (قاطبه) شکل گرفت، کامل‌تر شد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

در کارنامه کاری قبل از انقلاب کاردان، هشت کار تلویزیونی و چند فیلم سینمایی به چشم می‌خورد اما او را باید هنرمندی نام نهاد که با تلویزیون به اعتبار و شهرت رسید. با سریال «سرکار استوار»، او نگاهی انتقادی-اجتماعی به تحولات جامعه آن دوران و قشربندی‌های مختلف را بنیان گذاشت. این سریال در سال‌هایی که او برای تحصیل به انگلیس رفته بود، نوشته شد و وقتی به ایران برگشت، آن را تکمیل و در قالب یک سریال به تلویزیون پیشنهاد کرد. طنز نهفته در این سریال و شخصیت‌هایی که آفرید بعدها خود محمل برخی شخصیت‌های معروف سینمایی شدند که از جمله آن‌ها شخصیت صمد با بازی پرویز صیاد است که در این سریال، نقش همان جوان روستایی ساده را ایفا کرد و بعد در مجموعه فیلم‌های صمد، موفق شد در فضایی جدید شخصیت تازه‌ای از یک جوان زبروزرنگ تیزهوش و سروزبان‌دار ارائه کند که فصلی تازه در سینمای کمدی ایران گشود.

مهم‌ترین سریالی که نام آقای کاردان را سر زبان‌ها انداخت سریال «خانه به‌دوش» یا همان «مراد‌برقی» بود که وقتی قسمت‌های نخست آن پخش شد، به سرعت جای خود را بین بینندگان پیدا کرد و به سریال محبوبی بدل شد. اگر بخشی از این توفیق را به کارگردانی آقای کاردان مرتبط بدانیم، باید بخشی از اعتبار آن را هم به فیلمنامه‌نویسانی چون صدرالدین الهی، پرویز خطیبی و ایرج جنتی عطایی و بهبهانی نسبت دهیم که بیشترشان روزنامه‌نگار و با تحول‌ها و اتفاق‌های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی کشور آشنا بودند و آن را در دیالوگ‌های فیلم به کار می‌گرفتند.

توفیق این سریال به اندازه‌ای بود که به گفته کاردان در گفت‌وگو با رادیو فردا، «یک بار وقتی برنامه را برای پخش حاضر کردم و می‌خواستم یک ساعت قبل از پخش به خانه بروم، اتومبیلم یک مشکلی پیدا کرد و در راه ماند ولی تاکسی‌ها مرا سوار نمی‌کردند و می‌گفتند می‌خواهیم برویم سراغ سریال؛ تا بالاخره خودم را معرفی کردم و آن راننده تاکسی به خانه ما آمد و با ما سریال را تماشا کرد.»

از دیگر سریال‌هایی که او کارگردانی کرد، «مرد اول» بود که بر اساس فیلمنامه‌ای از صدرالدین الهی، روزنامه‌نگار و پاورقی‌نویس معروف آن سال‌ها، شکل گرفت. الهی در مقام نویسنده توانست تضاد‌ها و کشمکش‌های یک خانواده سنتی را به‌خوبی نشان دهد. حوادث این مجموعه تلویزیونی که در اواخر دوره قاجاریه رخ می‌دهد، درباره خانواده‌ای سنتی‌ است که در سال پایانی قرن (۱۲۹۹) به شرایطی تازه گام می‌نهد که برخورد با مظاهر تجدد و ایجاد شکاف‌های بین‌‌نسلی از جمله آن‌ها است. در این مجموعه تلویزیونی، سعی شده است در قالب زندگی یک خانواده ایرانی، دگرگونی‌ها و وقایع اجتماعی-‌سیاسی سال‌های پس از ۱۲۹۹ خورشیدی نظیر تغییر لباس، گرفتن شناسنامه و غیره مطرح و به تصویر کشیده شود.

آخرین سریالی که کاردان کارگردانی کرد «تابستان، تابستان» نام داشت و داستان آن درباره خانواده‌ای بود که به بهانه سیروسیاحت در شهرهای دور و نزدیک ایران، تصویری مستند از شهرها و مکان‌های دیدنی ایران به دست می‌داد.

تهدید به اعدام و تبعید ناخواسته پس از انقلاب

انقلاب اسلامی ایران بخش مهمی از هنرمندان فعال در سینما و تلویزیون را خانه‌نشین کرد، هنرمندانی که به دلیل فضای باز آن سال‌ها و ماهیت فعالیت‌هایشان آثاری خلق کرده بودند، با تیر تهمت و گمانه‌زنی‌های برخی تندروها نه تنها خانه‌نشین شدند،‌ بلکه بسیاری به زندان افتادند و به اعدام تهدید شدند.

کاردان مایل بود در ایران بماند اما چنان‌که در گفت‌وگو با عنایت فانی در برنامه «به عبارت دیگر» عنوان کرد، در جایی خواند که یکی از مسئولان جمهوری اسلامی گفته بود: «کاردان را باید اعدام کرد چون برنامه‌ها و سریال‌هایی می‌ساخت و مردم را سرگرم می‌کرد و سبب می‌شد مردم به مسجد نیایند و پای تلویزیون بنشینند.» همین موضوع سبب شد تا او از ایران خارج شود و اگرچه قصد اقامت موقت داشت، مسیر زندگی و فعالیت‌هایش به سمتی رفت که او تا پایان عمر در خارج از ایران ماند.

او ابتدا به لندن رفت و در لندن بود که به او خبر دادند در جراید ایران یک آگهی چاپ شده است و او را به اتفاق علی نصیریان و اسدالله پیمان به دادگاه انقلاب دعوت کرده بودند. کاردان همان موقع برای تعویض گذرنامه به سفارت ایران در لندن رفت. به گفته او، «پاسپورتم را پس ندادند و خانمی که آن‌جا کار می‌کرد به من خبر داد که از ایران گفته‌اند ایشان را دستگیر کنید، بازگردانید و [پاسپورت مرا] ندادند و من در انگلستان ماندم دیگر. پناهنده انگلیس شدم» (گفت‌وگو با سایت رادیو فردا).

 کاردان درانگلیس ابتدا نمایشنامه «محاکمه ایرج‌‌میرزا» نوشته صدرالدین الهی را روی صحنه برد و در ادامه، نمایشنامه «تهران، آه تهران» را اجرا کرد که حسرت‌های او و هم‌قبیله‌‌هایش از دوری تهران را روایت می‌کرد.

نمایشنامه دونفره «هفت رنگ» نیز دیگر اثری بود که او در لندن کارگردانی و اجرا کرد و همین نمایشنامه پای او را به آمریکا گشود و چنان‌که خود در همان گفت‌وگو اشاره کرد، «آمدن به آمریکا با خود آدم است اما رفتنش با خدا است» و او تا روز مرگش، در آمریکا ماندگار شد و در نهایت در ۱۰ ژوئن ۲۰۲۱ (۲۰ خرداد ۱۴۰۰) در سن ۸۴ سالگی سر بر بالین خاک نهاد تا به جمع بسیاری از هنرمندانی بپیوندد که آن‌ها هم پیش از او تجربه دیداری دیگر و بازگشت به ایران را از دست دادند و در غربت به خاک سپرده شدند.

بیشتر از فرهنگ و هنر