نقشه سیاسی-اجتماعی ایالات متحده در آستانه انتخابات ۲۰۲۰

جامعه آمریکا در برابر اقتدارگرایی و تمامیت‌خواهی می‌ایستد

JOE RAEDLE / GETTY IMAGES NORTH AMERICA / AFP

ترامپ از زمانی که رقبای خود را در حزب جمهوری‌خواه در سال ۲۰۱۶ پشت سر گذاشت، نه عامل تحول، بلکه نشانه و معرف تحول در جامعه آمریکا بود. ترامپ تحولی را که در دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه، رسانه‌ها، شرکت‌های بزرگ بالاخص فناوری‌های جدید، دانشگاه‌ها و نخبگان سیاسی رخ داده بود (فاصله‌گیری از منافع ملی و بی‌توجهی به حقوق و خواست‌های رای‌دهندگان) به درستی متوجه شد و بر موج نارضایی از ایدئولوژی‌های موجود مثل تنوع‌گرایی، نسبیت‌گرایی، جهان‌گرایی و هویت‌گرایی سوار شد.

همین امر عامل موفقیت وی در انتخابات سال ۲۰۱۶ شد که مخالفانش برای‌ عدم ‌کنکاش در علل شکست خود آن را به روسیه نسبت دادند.

از روز انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری همه افراد و گروه‌هایی که ترامپ برای مقابله با آن‌ها از سوی مردم کوچه‌و‌بازار رای آورده بود، حمله علیه وی را آغاز کردند: دیوانسالاری دولتی با شنود و درز اطلاعات درست و نادرست در مورد او و تیمش، رسانه‌ها با دروغگویی و تبدیل شدن به بوق تبلیغاتی، دانشگاهیان با تحقیر و شبه-علم‌گرایی، احزاب با بی‌توجهی به آرای عمومی و صاحبان کسب و کارهای بزرگ با تامین مالی مخالفان وی. ترامپ برای بالا رفتن از پله قدرت به هیچ‌کدام از این گروه‌ها متکی نبود.

رسانه‌ها برای جذب مخاطب او مجانی تبلیغ کرده بودند، حزب جمهوری‌خواه نمی‌توانست مانع از نامزدی وی شود، دانشگاهیان با پاکیزگی سیاسی و فرهنگ حذف برایش سربازگیری کرده بودند، دیوانسالاری دولتی با ناکارآمدی و جنگ‌های بی‌حاصل (بالاخص در دوران بوش و اوباما) و باج‌دهی به دنیا برای آمریکا دوستی ظاهری منابع کشور را به تاراج گذاشته و مشاغل را صادر کرده بودند و صاحبان شرکت‌های بزرگ نیز برای تداوم دسترسی به کارگر ارزان با سیاست‌های درهای باز به روی مهاجران موجب رکود در درآمد قشر ضعیف شده بودند. ترامپ و رای‌دهندگانی که هیلاری آن‌ها را «منزجرکننده و غیرقابل اصلاح» نامیده بود به جنگ این اقشار صاحب منزلت، قدرت و ثروت رفتند.

تحولات سیاسی فوق ابعاد زیر پوستی و عمیق‌تر نیز دارند که ذیلا به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنم.

حزب جمهوری‌خواه، حزب طبقه کارگر

علی‌رغم این که بایدن خود را نامزد طبقه کارگر و اتحادیه‌های کارگری معرفی می‌کند حزب دموکرات دیگر مثل ۳۰ یا ۴۰ سال پیش، حزب طبقه کارگر و اقشار کم‌درآمد نیست. بایدن وقتی در سال ۲۰۲۰ از اتحادیه‌ها سخن می‌گوید این نکته را فراموش کرده است. حزب دموکرات اکنون حزب اقشار دانشگاهی، معلمان، اقشار بسیار پردرآمد، کارکنان شرکت‌های اینترنتی و شبکه‌های اجتماعی و کارکنان دولت‌های ایالتی و فدرال با درآمدهای بالای صد هزار دلار در سال است. 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

در مقابل کسانی که به کارزار ترامپ کمک مالی کرده‌اند به طبقه کارگر و کم‌درآمد تعلق دارند ( بنا به نظر نویسنده این متن) واین تفاوت را در حاضران گردهمایی‌های ترامپ و مناطقی که به وی رای دادند هم می‌توان مشاهده کرد.

کافی است در مناطق کم‌درآمد پنسلیوانیا یا کارولینای شمالی چند ساعتی با اتومبیل سفر کنید (که نویسنده این مطلب چنین کرده است). این مناطق سراسر پر از تابلوی ترامپ است. کارزار و ریاست جمهوری ترامپ در کنار تحولات حزب دموکرات (نمایندگی اقلیت‌ها و مهاجران به جای کارگران و کشاورزان) حزب جمهوری‌خواه را به حزب طبقه کارگر و اقشار کم‌درآمد در شهرهای کوچک آمریکا تبدیل کرد و این موضوع به این زودی‌ها تغییر نخواهد کرد. ترامپ با مخالفت با انتقال مشاغل و کارگاه‌ها به خارج و خروج از پیمان‌هایی که به ضرر کارگران آمریکایی است، حمایت آن‌ها را جلب کرده است. مردم عادی جناح چپ را رها نکرده‌اند؛ جناح چپ آن‌ها را رها کرده است.

ائتلاف رسانه‌ها و دشمنان سابق‌شان

دو دهه یا سه دهه پیش چپ‌های سوسیالیست و کمونیست آمریکایی رسانه‌ها را بوق‌های شرکت‌های بزرگ و در خدمت سرمایه‌داری می‌دانستند. امروز دیگر چنین حرف‌هایی شنیده نمی‌شود چون رسانه‌ها به بوق خود آن‌ها تبدیل شده‌اند. رسانه‌ها در دوران آتش زدن و غارت کسب و کار مردم از نمایش اقدامات آنتیفا و «جان سیاهان اهمیت دارد» خودداری کردند. رسانه‌های آمریکایی دیگر صدای اقشار کم‌درآمد یا کاسبی‌های کوچک یا افرادی که حقوقشان نقض شده نیستند (مثل دو یا سه دهه پیش) و از این جهت اتفاق خاصی نیفتاه است اما آن چه تغییر کرده ائتلاف‌های سیاسی است. رسانه‌ها بعد از شکست از مردم کوچه‌وبازار در سال ۲۰۱۶ در کنار دشمنان سابقشان قرار گرفته‌اند.

بی‌اعتمادی مردم به سیاستمداران حرفه‌ای

بیداری اقشار کم‌درآمد به این که چه کسانی واقعا آن‌ها را نمایندگی می‌کنند و چه کسانی چنین ویژگی‌ای ندارند (خلاف تصویری که رسانه‌ها می‌دهند) دیگر به اروپایی‌تبارها محدود نمی‌شود. امروز آفریقایی‌تبارها و لاتین‌تبارها نیز کم‌کم دارند به این موضع واقف می‌شوند که سیاستمداران چپ از آن‌ها صرفا به عنوان پیاده نظام و توده‌هایی که باید رای بدهند و انتظاری غیر از کارت غذا و کمک دولتی نداشته باشند استفاده می‌کند. تعداد رای‌دهندگان آفریقایی‌تبار به ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰ براساس نظرسنجی موسساتی که اغلب گرایش ضدترامپ دارند دو برابر (۱) سال ۲۰۱۶ است و رای لاتین‌تبارها به ترامپ نیز نسبت به دوره قبل افزایش (۲) داشته است. دیگر اقلیت‌ها چنان که چپ تصور می‌کرد کاملا در کیسه آن قرار ندارند.

آزادی اندیشه در برابر کمپ‌های بازآموزی

نخبگان دانشگاهی، رسانه‌ای و صاحبان کسب و کارهای بزرگ که چند دهه قبل از ارزش‌های آمریکایی و حقوق مندرج در قانون اساسی این کشور دفاع می‌کردند امروز در سمت نفی آزادی‌بیان و رسانه‌ها و حق دفاع از خود و آزادی مذهب (مسیحیت) قرار گرفته و مردم کوچه و بازار با تحصیلات کمتر و درآمد کمتر در سمت آزادی و حقوق بشر ایستاده‌اند. این گروه‌ها می‌خواهند «مشتری‌های دانه برفی» خود را از دست ندهند.

اما مردم کوچه‌وبازار در دو دهه گذشته تحت برنامه‌های بازآموزی نژادی (همان آموزش ضمن خدمتی که در ایران چهل سال است اجرا می‌شد) که نژادپرستی ساختاری جامعه آمریکا و احساس «گناه سفیدهای اروپایی» را تبلیغ می‌کردند قرار نگرفته و علیه اردوگاه‌های بازآموزی چپ، سانسور، تبدیل رسانه به بوق تبلیغاتی یک جناح وعدم حق انتخاب در استفاده از خدمات بهداشتی و آموزشی رای می‌دهند. تا دو دهه پیش این نخبگان بودند که از این حقوق دفاع می‌کردند اما آن‌ها این حقوق را در برابر منافع ناشی از قدرت تصمیم‌گیری در مورد زندگی دیگران و دسترسی به کاخ سفید اوباما واگذاشتند.

متاسفانه گروهی که خود را لیبرال معرفی می‌کنند از هیچ یک از ارزش‌های لیبرال دفاع نمی‌کنند. آن‌ها حتی در برابر اقدامات دولت چین در فرستادن میلیون‌ها ایغور به اردوگاه‌های بازآموزی ساکت بوده‌اند.

دولت‌گرایی چپ در برابر فردگرایی راست

رسانه‌ها امروز اصرار دارند که دولت فدرال در مواجهه با ویروس کرونا با مردم عادی مثل صغیر رفتار کند: آزادی‌های فردی و حق کسب و کار را نقض کند و اقتدارگرا و تمامیت‌خواه شود؛ به عنوان مثال پوشیدن ماسک را در خودروی افراد و فضاهای عمومی اجباری سازد، همه کسب و کارهای کوچک و بزرگ را ببندد، مردم را از مسافرت به شهر بغل دستی محروم سازد، در پارک‌ها را تخته کند، و اختیار افراد را در فضاهای عمومی و خصوصی از آن‌ها بگیرد (سؤالات خبرنگاران از ترامپ را در مصاحبه‌ها یک بار مرور کنید) اما ترامپ که توسط این رسانه‌ها دیکتاتور معرفی شده است، از تصمیم آزادانه افراد در این موارد حمایت می‌کند.

نخبگان سیاسی و دانشگاهی نیز در کنار دیوانسالاری دولتی می‌خواهند حیطه‌های بیشتری از زندگی مردم را به دولت فدرال و دولت‌های ایالتی واگذار کنند. این گرایش یک تحول بزرگ در جامعه‌ای است که بر آزادی و فردگرایی بنا شده است. وقتی رسانه‌ها و نخبگان دانشگاهی بخواهند آزادی‌های عمومی را در جامعه‌ای دموکراتیک نقض کنند، مردم عادی آن‌ها را پشت سر می‌گذارند.

میهن‌دوستی برای «بی‌سواد»ها

اگر به نمادها و گفتمان‌ها و روایت‌های کارزارهای انتخاباتی نگاه کنید، اثری از میهن‌دوستی و علاقه به کشور و پرچم آمریکا در طیف چپ نمی‌بینید و کسانی که نشانه‌های مهر به وطن را آشکار می‌کنند، در سمت ترامپ قرار می‌گیرند. چپ با ترویج نظریه‌های ضدامپریالیستی و ضدآمریکایی ومعرفی ملی‌گرایی به عنوان فاشیسم و نژادپرستی، علاقه به آمریکا را کلا به ترامپ و طرفداران وی که از نظر جناح چپ بی‌سواد و عامی هستند واگذار کرده است. این امر فاصله میان چپ و مردم کوچه و بازار (غیرنخبه) را که در هر کجای دنیا به کشورشان مهر می‌ورزند، عمیق‌تر کرده است.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه