چرا جنبش «من هم» گریز ناپذیر است؟

«زن خوب» تا همین اواخر به معنای شهروندی مطیع و غیرفعال بود

تظاهرات هواداران جنبش «من هم» در ایتالیا در سال ۲۰۱۸- ALBERTO PIZZOLI / AFP

جنبش «من هم» در راه است*. به طور قطع می‌توان آن را جنبش نامید نه تنها به این دلیل که عادت‌ها و رفتارهای بنیادی دنیای مردسالار را تغییر می‌دهد بلکه به دلیل این که همان طور که هانا آرنت می‌گوید تنها رخدادی است که مستقیما و به شکلی اجتناب‌ناپذیر ما را با مساله‌ای بنیادین مواجه می‌کند. بنا بر نظر آرنت لازمه عمل درست، شروعی بدیع و منحصربه‌فرد است که زیرساخت آزادی ما است. عمل آزادمنشانه همواره روش نوینی از اندیشیدن و شیوه جدیدی از بودن را طلب می‌کند. این مساله انتخاب بین گزینه‌های موجود نیست بلکه قابلیت شروع کاری بدیع و خلاف انتظار است. این قابلیت خلق شروعی تازه، خود وابسته و نشات گرفته از تکثر دیگران است.

تکثر هم به تشابه و هم به تفاوت (دگربودگی) منتج می‌شود و از آن جایی که ما همه به یک گونه تعلق داریم و قادر به درک یکدیگریم، همین توانایی فهمیدن یکدیگر باعث هم‌دلی و شفقت می‌شود و البته سبب انزجار و طرد. از آن جایی که جنبش «من هم» درباره تغییرات ساختاری در ذهنیت سیاسی و اجتماعی است، به همه مردان به چشم متجاوز منحرف جنسی و یا هم‌جنسگراهراس‌‌های احتمالی نگاه نمی‌کند بلکه کاملا برعکس اگر مرکز ثقل این جنبش ایجاد سامانه‌ای نو در ساختار جامعه باشد، دیگری نه لزوما «مرد» بلکه اساسا یک شهروند به حساب می‌آید. گمان نمی‌رود آزادی زنان و برابری جنسیتی اضطرار و اولویتی یکسان برای همه داشته باشد اما درعین حال آزادی جهانی و همگانی در گرو آن است.

اگر به تاریخ فمینیسم مراجعه کنیم می‌توانیم شاهد تلاش زنان برای رهایی باشیم که همواره خواستار استقلال و برابری بوده‌اند و این همیشه به شکل قوی با به چالش کشیدن و زیر سؤال بردن ساختار فرهنگی سیاسی مدرنیته در جوامع مردسالار همراه بوده است. این روند پرسشگری نقادانه در مورد جنسیت و سیاست مشخصا در هر مقطعی از تاریخ مدرن که قدرت سیاسی مردان به واسطه یک انقلاب (انقلاب فرانسه) و یا یک جنبش اجتماعی گسترده (می ۱۹۶۸) دچار وقفه شد اهمیت زیادی پیدا کرد.

علی‌رغم موارد موفق زیادی از تلاش‌های زنان در چند صد سال اخیر، برداشت مدرن از «جمهوری»، به شکلی که در انقلاب‌های آمریکایی و فرانسوی درک و مستفاد شد، همچنان بر جداسازی جنسیتی نقش‌ها و فضاها تاکید شد و تداوم پیدا کرد. به عنوان مثال فضای عمومی به عنوان فضای مردانه بهره‌وری می‌شود در حالی که فضای خصوصی به عنوان فضایی زنانه در نظر گرفته می‌شود. در نتیجه مردان در «امور عمومی» غالب شده‌اند در حالی که زنان غالبا از این فضا پس زده شده و به فضای خصوصی رانده شده‌اند و با عناوینی چون مادر، خواهر و همسر تعریف شده‌اند.

به بیان دیگر هنوز در بسیاری از فرهنگ‌های دنیا، به جای آن که زنان نیز در عرصه عمومی از قدرت منطق و ذهن خود استفاده کنند در قلمرو خصوصی نگه‌داشته و حفاظت می‌شوند. بنابراین هنوز هم نزد بسیاری از معاصران، مضمون جمله روشن‌بینانه امانول کانت: «شجاعت استفاده از شعور خودت را داشته باش.» به طور انحصاری در مورد مردان صدق می‌کند و نه زنان. بر همین اساس «زن خوب» تا همین اواخر به معنای شهروندی مطیع و غیرفعال بود. رفتار غالب در بین شماری از مردها این است که: «زنان حق دارند هر جایی که بخواهند کار کنند، به شرط آن که وقتی شما به خانه می‌روید شام حاضر باشد.» (جان وین).

در بسیاری جوامع مردسالار زمان ما، این دیدگاه جمعی وجود دارد: زنی که بی‌پروا و صریح در جمع صحبت می‌کند خود را بی‌حرمت و خانواده‌اش را بی‌آبرو می‌کند. علی‌رغم همه این‌ها، زمان تغییر رسیده است. ورای همه تفرق‌های سیاسی و اجتماعی، فمینیسم گریزناپذیرانه و قطعا فلسفه قرن بیست و یکم است.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

امروز، جنبش «من هم» در باره شکستن سکوت است. به عبارت دیگر زنی که جسارت فکر کردن دارد رسوا می‌کند. به گفته بالزاک «آن که تفکر قوی دارد باعث رسوایی و جنجال می‌شود.» رسوایی مورد بحث، جریانی جمعی است. چرا که نه تنها کسی را که جسارت تابوشکنی داشته درگیر می‌کند بلکه تمامی کسانی که در مقابلش می‌ایستند و سعی دارند جلوی سرکشی او را بگیرند در بر می‌گیرد. تعجبی ندارد که فمینیسم چه در قالب تفکر یا عملکرد همواره جنجال‌آفرین بوده است. هیچ‌کس به اندازه «سیمون دوبوار» و هیچ کتابی مثل «جنس دوم» در بطن فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی زنان در تقابل با همسان‌سازی و محافظه‌کاری در عصر حاضر مرکزیت نداشته و موثر نبوده است.

«جنس دوم» که در ۱۹۴۹ منتشر شد و تبدیل به یکی از مشهورترین و مطرح‌ترین کتاب‌های قرن بیستم شد. جنجال پیرامون این کتاب تنها به این دلیل نبود که به قلم یک زن- فیلسوف نوشته شده بود که جرات زیر سؤال بردن ارزش‌های تحکم‌آمیز مردانه زمان خود را داشت، بلکه به این سبب بود که تعریفی دوباره از زنانگی و زن بودن به مثابه موجودی اجتماعی و نه واقعیتی طبیعی و فیزیکی می‌داد. جمله مشهور دوبوار که «زن، زن به دنیا نمی‌آید بلکه زن می‌شود.» محدودیتی را که ذات‌گرایان به جامعه انسانی عرضه و تحمیل می‌کنند به چالش می‌کشد. اصولی که دوبوار رهنمود می‌داد بر اساس خواست، انتخاب و تعهدی بود که منجر به تحول دنیایی می‌شود که مبتنی بر نیازهای تحمیل شده مردان است.

قبل از دوبوار کمتر زنی جنسیت زنانه را به مسایل سیاسی مرتبط کرده بود. «جنس دوم» تحولی در نگاه به مسائل ایجاد کرد. دوبوار تاریخی از زنان را روایت کرد که قبلا به واسطه مردان بیان نشده بود. آموزه‌ای مستمر درباره آزادی که دست کم سه نسل از فمینیست‌ها در سراسر جهان به تفکر دوباره درباره آن و احیای آن ادامه دادند.

هفتاد سال بعد از «جنس دوم»، جنبش جهانی «من هم» از زنان سراسر جهان در برابر رفتارهای برتری‌طلبانه و خودخواهانه مردان حمایت می‌کند و این امر ناتمام را پیگیری می‌کند. در عین حال واقعیت این است که کسی امروز نمی‌تواند بدون لحاظ کردن شهامت تفکر مخاطره‌آمیز سیمون دوبوار ادعای فمینیست بودن کند. تحقق آزادی و برابری که سیمون دوبوار بر آن تاکید داشت، هرگز به شکل انفرادی حاصل نخواهد شد مگر به یاری فعالیت مستمر همگانی و تلاش و رنجی که همگی متحمل می‌شویم. همان طور که سیمون دوبوار می‌گوید: «هیچ موجودی به تنهایی و مادامی که در خود محدود باشد نمی‌تواند به تمامیت برسد.»

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه