رویکردی رادیکال به دیپلماسی با ایران

در آمریکا رئیس‌جمهوری داریم که مثل کودکی بدعنق و بی‌هنر است، در ایران هم رهبر کنونی تفاوت چندانی با وی ندارد

 2018- تسنیم

اولین تصوبر من از فرهنگ ایران معاصر هم بهت‌آور و هم میخ‌کوب‌کننده بود. مردمی به شور آمده در میان میدانی در تهران داد می‌زدند «مرگ بر آمریکا». سراسیمه و متحد و بیش از هر چیز، خشمگین بودند. احساس زهرآگینشان نسبت به میهن من ملموس و از دل تلویزیون قدیمی ما که پایش نشسته بودیم بیرون می‌زد. «ایران» هر چه که بود، دوست من نبود.

آن موقع جوان بودم و هنوز بیست سالم نشده بود. به تازگی وارد ارتش شده و اولین کلاس زبان فارسی‌ام را در «موسسه زبان‌های وزارت دفاع» در مونتری کالیفرنیا می‌گذراندم. پیش از این‌که این «جماعت مرگ» را ببینم چیزهایی از ایران می‌دانستم. می‌دانستم که کشوری غیرعرب در خاورمیانه است و تاریخ و فرهنگی غنی و عمیق دارد. در ذهن من ایران گوهری بود پرتاب شده در شنزار جهان.

من کودکی بیش نبودم که محمدرضاه شاه از کشور گریخت و تندروهای شیعه که نظام وی را برانداختند، دولت جدید و متوحشی را سرکار آوردند. هدف این دولت نابودی اسرائیل و «شیطان بزرگ» یعنی آمریکا بود.

انقلاب ایران هدف اصلی‌ زندگی‌ام را تعیین کرد: آموختن زبان ایرانیان، مطالعه فرهنگ این کشور و فهمیدن این‌که آن جمعیت چرا پُر از نفرت بود و مرگ مرا می‌خواست. راستش را بخواهید هیجان‌زده و هراسان بودم.

آن‌چه در سال آینده در پی مطالعه فشرده زبان و فرهنگ ایران آموختم این بود که این سرزمین همیشه از پیچیده‌ترین کشورها و تمدن‌های دنیا بوده و هست. تاریخی زنده از دل تخاصم و سازش. کشوری که دور تا دورش را کوهستان‌های سربه‌فلک‌کشیده فرا گرفته‌ و صحرای بزرگ عظیمی در میان آن جان بسیاری را گرفته از جمله گروهی از نیروهای ویژه آمریکایی که در عملیاتی جهت نجات جان گروگان‌های آمریکایی در زمان انقلاب جان باختند.  آموختم که آن تصاویر وحشتناک از نفرت و خشم هرچقدر هم واقعی بودند تنها پیامی نبودند که مردم ایران برای آمریکایی‌ها داشتند.

اینک بعد از ۴۰ سال، بار دیگر تنش‌ها بین ایران و آمریکا به اوج رسیده‌ است. انگاری که یک کلمه اشتباه می‌تواند منجر به جنگ شود. در آمریکا رئیس‌جمهوری داریم که مثل  کودکی بدعنق و بی‌هنر است اما در ایران هم رهبری کنونی تفاوت چندانی با وی ندارد. هر دو طرف عاشق سخن‌وری و توهین هستند اما مردم هر کشور چیزی بیش‌تر از این می‌خواهند: درک بهتری از این‌که چگونه می‌توانیم بر تفاوت‌هایمان غلبه کنیم و موجودیتی گرچه ناآرام اما صلح‌آمیز در جهان داشته باشیم.

چهار دهه از زمان سرنگونی پهلوی گذشته و آمریکا استراتژی خصومت علنی با ایران را همچنان پیش برده است. حکومت مذهبی ایران اهل مدارا نیست و رویکرد آنها نیز خصومت علنی بوده و در نتیجه بخشی از سیاست آمریکا در قبال ایران موجه به نظر می رسد.

ایران هم رویکرد بهتری نداشته است. در طول تمامی این سال‌ها زخم‌ها عمیق و ضخیم شده‌اند. ایران از جمله هنوز حمایت علنی آمریکا از شاه را بخاطر دارد، رهبری( شاه) بی‌مبالات که در مجلس شام بزرگان می‌نشست در حالی که مردمش در رنج بودند. ایران در ضمن به یاد دارد که آمریکا علنا با پول و سلاح حامی صدام حسین بود تا او جنگ شوم و ویرانگرش با ایران را پیش ببرد.

هر اقدامی را که آمریکا انجام داده است را می‌توان تلاشی برای وارد آوردن بیشترین آسیب به ایران تلقی کرد. به این دلیل اکنون خشم آن مردم را درک می کنم. اما من باعث ایجاد این جراحت ها نبوده ام و هیچ یک از هم‌نسل‌های من نیز در این ماجرا مقصر نیستند.

و این نقطه اشتراک ما با ۶۰ درصد جمعیت جوانان زیر ۳۰ سال ایرانی است. این جمعیت شمار عظیمی است که بعد از انقلاب به دنیا آمده و گروهی تاثیرگذار و رهبران آینده این کشور بشمار خواهند رفت.

رهبری کنونی آمریکا و ایران البته اهدافی مختلف را برای این جمعیت دنبال می‌کنند. حکومت ایران می‌خواهد آن‌ها را به سوی تندروی مذهبی خود بکشاند. می‌خواهد به این نسل یاد دهد که پر از نفرت و خالی از مدارا باشند. اما آمریکا باید با ظرافت بیشتری عمل کند. آمریکا نمی‌تواند در مقابل حکومت مذهبی ایران سرخم کند به این امید که با نسل آینده رهبران ایران می تواند ارتباط برقرار کند.

آمریکا باید بهتر عمل کند. باید به مردم دانش و دسترسی به اطلاعات و جلوه‌ای از قدرت آزادی و امید را ارائه کند. آمریکا باید به دنبال استراتژی‌های بهتری برای کمک به مردم ایران باشد و در عین حال باید رهبران کنونی ایران را (در عین بی‌اعتمادی) تحمل کند.

شکی نیست که آن جمعیت خشمگین تندروهای مذهبی که برای کشور من آرزوی مرگ می‌کردند اکنون در سطوح عالی رهبری ایران هستند. دیدگاه‌های این افراد عوض نشده و  شرایط هر توافقی را آنگونه که به ایدئولوژی افراطی شان سازگار است تغییر می دهند به همین دلیل برای آمریکا دسترسی به نسل جوان ایران (شصت درصد) حیاتی است.

کودکان بدعنقی که اکنون در ایران و آمریکا سر کار هستند همچنان به هم دیگر تهمت می‌زنند و توهین می‌کنند. شاید همچنان به فعالیت‌های پرمخاطره اگر نه بسیار خطرناک ادامه دهند (مثل شلیک به پهپاد، تهدید به نابودی با موشک های دور بُرد و یا سخن‌وری در مورد این‌که چه لطفی کردند که هواپیمای تجسسیبا بیش از ۳۰ سرنشین را سرنگون نکردند).

اما قبل از آنکه تصمیمی فاجعه‌ انگیز که موجب روشن شدن آتش مقابله و رویارویی می شود، آمریکا باید هر طور که هست از جنگ دوری کند. اگر قصد آمریکا رسیدن به آن شصت درصد مردم است، نوع جدید و پیشرفته‌ای از ارتباط دیپلماتیک مورد نیاز است — دیپلماسی که تمرکزش به جای گذشته بر آینده باشد.

فرصت رشد و دسترسی به آزادی سلاحی است برتر از تمامی بمب‌های هوشمند. با این کار شاید «شصت درصد» ایران راه دیگری انتخاب کنند؛ راه مدارا با آمریکا هرچند که این ارتباط مستقیم نباشد.

دنبال کردن این راه به ریسک آن می‌ارزد. شاید در آن صورت آن جمع خشمگینی که مرگ مرا می‌خواستند مرا به چای دعوت کنند تا حرف گذشته را بزنیم و مهم‌تر از آن حرف آینده‌ای را که می‌تواند بسیار بهتر از گذشته باشد.

دیوید بُرخولدر وکیل دادگستری است و به عنوان متخصص فرهنگ و زبان فارسی در نیروی دریایی ایالات متحده خدمت کرده است و همچنان به مطالعه ایران و فرهنگ این کشور ادامه می دهد.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه