یکی از روندهای مداوم و نگرانکننده در مدیریت شهری و سیاستهای کلان جمهوری اسلامی طی چهار دهه گذشته، بیتوجهی سازمانیافته یا حتی عامدانه به آثار تاریخی و ملی ایران بوده است. به طوری که بناهای تاریخی، بافتهای شهری و فضاهای فرهنگی که شناسنامه هویتی ملت ایران محسوب میشوند، یا با سیاستهای غیرمستقیم مانند تخصیص نیافتن بودجه و بیعملی در مرمت، به حال خود رها شدهاند یا با هدف کسب درآمدهای کوتاهمدت، به بهانه توسعه شهری و تجاری، تخریب شدهاند.
نمونه بارز آنچه گفته شد، چیزی است که در خیابان تاریخی لالهزار تهران رخ داده است؛ خیابانی که در روزگاری نهچندان دور در دوران پهلوی، با سالنهای تئاتر، سینما، موسیقی و چاپخانههای تاریخی قلب فرهنگی پایتخت بود، اما امروز پاساژهایی که شهرداری منطقه ۱۲ تهران در دست احداث دارد، در حال بلعیدن جلوههای تاریخی و فرنگی آن هستند.
اسکندر مختاری، باستانشناس و متخصص مرمت، به خبرگزاری ایلنا گفت که شهرداری نهتنها به تعهداتش برای احیای لالهزار عمل نکرده، بلکه به یکی از عوامل اصلی نابودی این بافت تاریخی بدل شده است. به گفته او، پروژههای عظیم پاساژسازی با بیش از ۳۰۰ مغازه با خرید چند مغازه کوچک در لالهزار و ترکیب فضاهای پشتی آنها در عمق بافت تاریخی این خیابان کلید خورده است که هویت فرهنگی این خیابان را از میان خواهد برد.
مختاری در گفتگو با ایلنا، یادآور شد که این روند تنها به لالهزار محدود نمیشود و محله عودلاجان، هسته نخست شکلگیری تهران، نیز که در دهه ۱۳۸۰ با فشار رسانهها و کارشناسان، بخشی از آن مرمت شد، اکنون به پاتوق معتادان تبدیل شده و نهتنها از احیای کامل آن خبری نیست، بلکه نابسامانیهای اجتماعی و ناامنی، حیات تاریخی این محله را هم در معرض نابودی کامل قرار داده است.
شهرداری وظیفه محولهاش را در انتقال صنف لوازم خانگی به نقاط دیگر تهران نیز اجرا نکرد و در نتیجه، پاساژسازی و بارگذاری بیش از ظرفیت بر این محلات تاریخی تحمیل شد.
منتقدان میگویند وضعیت در دوران مدیریت علیرضا زاکانی بر شهرداری تهران، در قیاس با مدیریت شهری دورههای پیشین، آشکارا تفاوت دارد. البته در دوران شهرداران گذشته هم سیاستهای تخریبی وجود داشت، اما پروژههایی چون مرمت خانه اتحادیه، ساماندهی میدان مشق و تجهیز باغ ملی، نشانههایی از تلاشهای حداقلی برای حفظ بخشی از میراث تاریخی پایتخت بود. حال آنکه در دوره مدیریت علیرضا زاکانی، حتی همین اقدامهای حداقلی نیز متوقف و تخریب مستقیم جایگزین آنها شد.
مشکل تنها ساختوساز هم نیست، بلکه سازوکارهای فسادآلودی است که ارزشافزوده تخریب را بهمراتب بالاتر از حفظ میراث تاریخی قرار دادهاند. مختاری صراحتا میگوید: «تا زمانی که تبدیل ملک تاریخی به ملک تجاری ۱۰۰ برابر بیشتر سود دارد، برای نجات بافتهای تاریخی هیچ راهی وجود ندارد، مگر آنکه سازوکار تخریب از کار انداخته شود.» این سخن بهروشنی بیانگر سیاستی است که در آن، منافع اقتصادی کوتاهمدت و فساد اداری بر هویت و حافظه جمعی ملت ایران ارجحیت یافته است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
این روند در تهران تنها در لالهزار و عودلاجان اتفاق نیفتاده و بنای مهم تئاتر شهر نیز طی سالهای اخیر، قربانی مداخلات بیضابطه و نابسامانی مدیریتی شده است و این نماد تاریخ اجتماعی و فرهنگی معاصر ایران امروز با تهدیدهای گستردهای مانند ساختوسازهای بیقواره در اطراف آن، حضور دستفروشها و معتادان در محوطه، دخالتهای بیرویه شهرداری و حتی فروریختن بخشی از سقف سالن اصلی آن در جریان ساخت دکور مواجه است. کارشناسان آثار باستانی مداخلات غیراصولی در عرصه و حریم تئاتر شهر را «سیلی محکمی به صورت اهل فرهنگ» تعبیر میکنند.
به نظر میرسد تئاتر شهر هم مانند لالهزار و عودلاجان و دیگر اماکن تاریخی پایتخت، قربانی همان سیاستی شده است که در چهار دهه گذشته آثار تاریخی ایران را هدف گرفته است؛ سیاستی که یا بهطور مستقیم به تخریب و تغییر کاربری بناها منجر میشود یا با بیتوجهی و تخصیص ندادن بودجه، آنها را در حال فرسودگی و نابودی، رها میکند.
منتقدان جمهوری اسلامی و شماری از فعالان حوزه میراث باستانی بر این باورند که این تخریبها تنها یک مسئله شهری یا میراث فرهنگی نیستند، بلکه بخشی از روند کلان حذف حافظه تاریخی ملت ایراناند. جمهوری اسلامی در طول چهار دهه گذشته ایدئولوژی دینی خود را در تقابل با میراث فرهنگی ایرانیان دانسته است و در همین راستا، آثار تاریخی و ملی ایران هم که یادگار تمدنی چند هزارسالهاند، در تضاد با روایت مذهبی حاکم قرار گرفتهاند و یا تخریب میشوند، یا نادیده گرفته میشوند.
اکنون که جمهوری اسلامی در آستانه فشارهای بینالمللی بیشتر قرار دارد و با بحرانهای مالی ناشی از تحریمها دستوپنجه نرم میکند، این روند ابعاد تازهای هم یافته و تخریب آثار تاریخی و تبدیل زمینهای ارزشمند شهری به منبعی برای درآمدزایی فوری شهرداریها و نهادهای وابسته بدل شده است که در نتیجه آن، هویت تاریخی ملت ایران نهتنها در راه سیاستهای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، بلکه در مواجهه نظام با بحرانهای مالیاش هم، قربانی خواهد شد.