در نزدیک به پنج دههای که از استقرار جمهوری اسلامی میگذرد، نمادهای ملی و تاریخی ایران هرگز تا این اندازه در صدر تبلیغات رسمی حکومت قرار نگرفته بودند. در حالی که طی سالهای گذشته، میراث فرهنگی و هویت تمدنی ایران اغلب در حاشیه سیاستهای رسمی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی قرار داشت، پس از حمله اسرائیل، موجی کمسابقه از رجوع به نمادهای ملی با نقشآفرینی مستقیم رسانهها و نهادهای حکومتی شکل گرفته است و از نصب بنرها و مجسمه آرش کمانگیر گرفته تا پخش گسترده سرودهای میهنی، تصویری تازه از «ایرانگرایی حکومتی» را شاهدیم.
یکی از چشمگیرترین جلوههای این چرخش، بازنمایی تصویر شاپور اول ساسانی در فضای عمومی است. نخستین بار در شیراز، تابلویی از شاپور با الهام از نقشبرجسته معروف «تسلیم امپراتور والرین» نصب شد، با این تفاوت که بهجای والرین، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، در حال زانو زدن مقابل شاه ساسانی به تصویر کشیده شد. اندکی بعد، در تهران نیز تابلوهایی از شاپور ساسانی با عنوان «سرباز ایران» نصب شد.
این بهرهبرداری آشکار از نمادهای ملی و باستانی، آنهم در چارچوب رسمی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، به تقابلی معنادار اشاره دارد. از یک سو، همان نظامی که دههها تلاش کرد با حذف تاریخ شاهنشاهی و مفاهیم ملیگرایانه از کتابهای درسی و رسانهها، آنها را با واژگانی مانند «طاغوت» و «ستمشاهی» نفی کند، اکنون به همان چهرهها و نمادها پناه آورده است. از سوی دیگر، انتخاب خاص شاپور اول، تصادفی نیست و احتمالا ارجاعی معنادار و آگاهانه است، زیرا شاپور پادشاهی است که امپراتور روم را به اسیری گرفت و در برخی منابع، هم نامش با سرکوب شدید یهودیان در جریان یک شورش تاریخی پیوند خورده است.
دومین پادشاه ساسانی
شاپور یکم، دومین شاهنشاه از دودمان ساسانی، پس از مرگ پدرش، اردشیر بابکان، در سال ۲۴۰ میلادی به تخت نشست. او پیش از پادشاهی، در کنار پدر در نبردهای مختلف شرکت داشت و با شجاعت و توان نظامیاش جایگاه ویژهای نزد اردشیر پیدا کرد و در سایه همین شایستگی هم به پادشاهی ایران رسید.
در طول سلطنت شاپور یکم، او سه دوره جنگ گسترده با امپراتوری روم را رهبری کرد که نهتنها به تثبیت قدرت ایران در غرب انجامید، بلکه نام او را در تاریخ بهعنوان یکی از برجستهترین فرمانروایان نظامی ثبت کرد.
نخستین مرحله از این درگیریها، به فاصله کوتاهی پس از آغاز پادشاهی او در سال ۲۴۰ میلادی آغاز شد و دنباله درگیریهای پدرش، اردشیر بابکان، با رومیها بود. شاپور در این مرحله، توانست سپاه روم را شکست دهد و دستاورد این پیروزی امضای پیماننامه با روم و تصرف سرزمین ارمنستان بود که از نظر جغرافیایی و سیاسی، نقطهای کلیدی میان ایران و روم به شمار میرفت.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در دوره دوم جنگها، شاپور تهاجمی تازه به سرزمینهای شرقی روم را آغاز کرد و این بار نیز ارتش بزرگ روم را شکست داد و بخشهایی از قلمرو شرقی امپراتوری روم را به خاک ایران ضمیمه کرد. این پیروزیها موقعیت ایران را در مرزهای غربی بهشدت تقویت کردند.
اما اوج درگیریها در دوره سوم جنگها رقم خورد؛ زمانی که امپراتوری روم پیمان صلح پیشین را شکست و حملات تازهای را آغاز کرد. در واکنش، شاپور نهتنها رومیها را در چند نبرد پیاپی شکست داد، بلکه شهر راهبردی انطاکیه را نیز تصرف کرد. خشم رومیها از این شکستها باعث شد که والریانوس، امپراتور روم، شخصا با سپاهی عظیم به شرق لشکرکشی کند، اما سپاه ساسانی به رهبری شاپور یکم در سال ۲۶۰ میلادی و در نبرد ادسا، ضربه نهایی را وارد کرد و در نتیجه آن، والریانوس هم به اسارت درآمد؛ اتفاقی بیسابقه در تاریخ روم که برتری نظامی شاهنشاهی ساسانی را به رخ میکشید.
در این دوره، دو امپراتور روم، گوردیان سوم و والریانوس، از شاپور شکست خوردند؛ یکی کشته شد و دیگری اسیر. امپراتور بعدی، یعنی فیلیپ عرب، هم ناچار شد برای حفظ صلح، باج سنگینی به ایران پرداخت کند. این پیروزیهای پیاپی جایگاه شاپور را نهتنها در تاریخ ایران، بلکه در تاریخ نظامی جهان تثبیت و او را به نماد اقتدار ساسانی در برابر روم بدل کرد.
قدرت نظامی شاپور اول
شاپور یکم تنها یک فرمانروای جنگاور نبود، بلکه بنیانگذار بسیاری از ساختارهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مهم در شاهنشاهی ساسانی نیز به شمار میرفت. دوران او ترکیبی از قدرت نظامی، توسعه علمی، مدارای دینی و شکوفایی عمرانی بود که آثار آن تا سالها باقی ماندند.
شاپور در ادامه سیاستهای پدرش، اردشیر بابکان، نظام ضرب سکه را تقویت کرد و سکههایی با عناوین رسمی و ساختار مشخص ضرب شد که هم نماد اقتدار سیاسی بودند و هم ابزار توسعه تجارت و تثبیت قدرت اقتصادی شاهنشاهی.
دومین پادشاه ساسانی به اقدامهای عمرانی و شهرسازی نیز شهره است؛ به طوری که او را بنیانگذار چند شهر مهم از جمله بیشاپور کازرون میدانند؛ شهری باشکوه در استان فارس که با کمک اسرای رومی و با تلفیق معماری ایرانی و روم باستان ساخته شد. گندیشاپور که امروزه با نام جندیشاپور شناخته میشود، نیز یکی از بزرگترین مراکز علمی و پزشکی جهان باستان بود که پایههای آن را شاپور بنا گذاشت.
از دوران پسر اردشیر بابکان آثار فرهنگی و هنری فراوانی هم به جا مانده است که نشانههای آن را میتوان در کتیبه کعبه زرتشت و نقشبرجستههای نقش رستم، حاجیآباد، تنگ براق و غار شاپور مشاهده کرد. مجموع یافتههای باستانی از شاپور تصویر پادشاهی را ارائه میدهد که نیروی بدنی، شجاعت و شایستگی نظامی، چهرهای زیبا و اخلاق نیک داشت و اطرافیانش او را به رواداری و به رسمیت شناختن آزادیهای دینی میشناختند.
سرکوب شورشیان یهود
جستوجو در اسناد تاریخی ما را به این باور میرساند که شاپور با وجود آنکه در نبردهای خارجی شاهی سختگیر و مقتدر بود، در داخل قلمرو ایرانشهر، سیاستی مبتنی بر مدارا با ادیان در پیش گرفت. او با زرتشتیان، یهودیان، مسیحیان و حتی مانویان رفتاری متعادل و حمایتی داشت و در متون تاریخی از عصر او بهعنوان یکی از دورههای «استقلال دینی» در ایران باستان یاد شده است. همین رواداری هم پایههای مشروعیت اجتماعی حکومتش را تقویت کرد.
با آنکه تصویر غالب از شاپور یکم ساسانی، شاهی خردمند، توسعهگرا و روادار در مواجهه با باورمندان به سایر ادیان است، در برخی منابع تاریخی نشانههایی از برخورد او با شورشیان یهودی هم به چشم میخورد. اختلاف حکومت مرکزی با یهودیان ساکن ایران از زمان اردشیر بابکان آغاز شد و در دوره شاپور اول با شورش موسوم به «کایسارئا» به اوج رسید.
در کتاب «تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان» اثر شهرام جلیلیان، به نقل از متون پهلوی آمده است که شاپور پس از تثبیت قدرت و تحکیم کیش زرتشتی، با نیروهایی (اعم از دیوان، زندیقان، نصرانیها، یهودیان، شمنان و برهمنان) مقابله کرد. در این روایتها، از عبارت «زده شدند» استفاده شده که میتواند نشانهای از تبعید، اخراج یا سرکوب سازمانیافته باشد و بهصراحت از لفظ «قتلعام» استفاده نشده است.
طبق روایت همین کتاب، شورشیان یهودی در جنگ از رومیها حمایت کردند و به این دلیل کشته شدند. پس از کشته شدن این افراد نیز شموئیل، رئیس جامعه یهودیان، اجازه نداد برای آنها سوگواری شود، چون معتقد بود که آنها خود مرگ را به جان خریدند.
احسان یارشاطر هم در کتاب «تاریخ ایران»، سرکوب یهودیان در دوران شاپور را اینگونه روایت کرده است: «آنگاه که شاپور یکم در ۲۴۱ میلادی به جای پدر بر تخت نشست، سیاستی نرمتر در قبال غیرزرتشتیان در پیش گرفت. بر تخت نشستن پادشاهی آسانگیر همزمان بود با ریاست فردی سیاستمدار به نام شموئیل بر جامعه یهودیان ایران. شموئیل کوشید که به شاه نزدیک شود. او با شاپور برای پذیرش قوانین قضایی ایران از سوی یهود گردن نهاد. هنگامی که در ۲۶۱ــ۲۶۰ میلادی یهودیان شهر کایسارئا مازاکا سر به شورش برداشتند، شموئیل از ایشان طرفداری نکرد. شاپور شهر را باز به دست آورد و ۱۲ هزار یهودی را از دم تیغ بیدریغ گذراند. ولی شموئیل بر خلاف رویه پیشین روحانیون یهودی، در سوگ این همدینهایش شرکت نکرد و آنان را در شورش بر دولت متبوعشان گناهکار خواند. این اقدامها در جهت نشان دادن حسن نیت یهودیان سبب شد که فشار پیشین از روی دوش جامعه یهودی به طور قابلتوجهی برداشته شود و در آینده با آنان مدارای بیشتری روا شد.»
امنون نتصر، استاد و پژوهشگر تاریخ در دانشگاه اورشلیم، نیز در کتاب «شاهان ساسانی در تلمود» به نقل از یکی از صفحات تلمود بابلی (تورات شفاهی)، از پادشاهی با عنوان «شَبور مَلْکا» (Šābur Malkā) روایت کرده که گفته است: «من هرگز یهودی را بیدلیل نکشتم، مگر زمانی که شورشی را سرکوب کردم و در آن ۱۲ هزار تن کشته شدند.»
البته پژوهشگران بر سر اینکه این جمله به کدام پادشاه ساسانی اشاره دارد، اختلافنظر دارند. برخی منابع یهودی و اسلامی، این روایت را به شاپور اول نسبت میدهند. امنون نتصر و شماری از ایرانپژوهان نیز این انتساب را محتمل دانستهاند، بهویژه با توجه به وجود آرامگاه و سنگنوشتههای شاپور در نواحی جنوبی عراق، در نزدیکی حوزه فرهنگی یهودیان بابل.
با این حال، پژوهشگرانی چون ریچارد کالمین و شائول شاکد، به دلیل کاربرد رایجتر لقب «ملکا» در متون تلمودی برای شاپور دوم، این گزارش را بیشتر به او نسبت میدهند.
در نهایت، حتی اگر انتساب مستقیم کشتار یهودیان به شاپور اول محل تردید باشد، وجود چنین روایاتی در حافظه تاریخی یهودیان و بازتاب آنها در منابع تاریخی و مذهبی، حامل معنایی نمادین است و اثبات میکند که انتخاب شاپور اول بهعنوان نماد تبلیغات رسمی جمهوری اسلامی پس از حمله اسرائیل، اتفاقی نیست، بلکه گزینشی معنادار و هدفمند است و جمهوری اسلامی که سالها نمادهای پادشاهی و ملی ایران را طرد کرده، اکنون در فضایی بحرانزده و درگیر با اسرائیل، به پادشاهی پناه آورده است که هم فاتح امپراتوری روم بود و شاه آن را به اسارت گرفت و هم شورش یهودیان را سرکوب کرد.
در این چارچوب، بازنمایی شاپور اول و زانو زدن نتانیاهو در برابرش یا لقب «سرباز ایران» تداعیگر رویای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی برای شکست و نابودی اسرائیل است؛ رویایی که این بار نه از دل تاریخ اسلام، بلکه از اعماق تاریخ شاهنشاهی ایران بیرون کشیده شده است. در صورتی که این اقدام خود نیز تحریف آشکار تاریخ است.
شهرام جلیلیان در کتاب «تاریخ سیاسی ساسانیان» بهصراحت مینویسد: «گروهی از یهودیان در دوران شاپور اول به دلیل همراهی با سپاه دشمن، کشته شدند، نه به خاطر یهودی بودنشان و شاپور هم روزی به شموئیل خاطرنشان کرده بود که هیچگاه نگذاشته است یهودیان کشته شوند.»