در روزهای گذشته، موج گسترده گردوغبار و افزایش سطح ریزگردها در غرب ایران، سبب شد شاخص آلودگی هوا در برخی مناطق به عدد بیسابقه ۵۰۰ برسد؛ سطحی که در استانداردهای بینالمللی معادل وضعیت آلودگی در حملات شیمیایی است.
براساس گزارش رسانههای داخلی، روز جمعه ۱۳ خرداد، شهرهای قصرشیرین و سرپلذهاب در استان کرمانشاه با ثبت شاخص آلودگی ۵۰۰ وارد وضعیت اضطراری شدند.
همچنین شاخص آلودگی شهرهای دیگر ازجمله کرمانشاه، پاوه و اسلامآباد غرب نیز در سطحی مشابه سطح آلودگی در شرایط بحرانی قرار دارند. این آمارها تصویر یک فاجعه زیستمحیطی را ترسیم میکند که نهتنها سلامت شهروندان، که ساختار زیستی و اکولوژیک منطقه را در معرض تهدید قرار میدهد.
مطابق استانداردهای جهانی، شاخص آلودگی هوا در بازه ۳۰۰ تا ۵۰۰ بهعنوان وضعیت «خطرناک» طبقهبندی میشود؛ سطحی که نیازمند تعطیلی کامل فعالیتهای انسانی است و حضور افراد در فضای باز نیز به عوارض جدی تنفسی و قلبی منجر میشود.
آلودگی در آستانه قرنطینه تنفسی
درمورد قصرشیرین و سرپلذهاب، رسیدن شاخص آلودگی به عدد ۵۰۰، زنگ خطری جدی برای آغاز دوره موسوم به «قرنطینه تنفسی» است. در چنین شرایطی، اثرات کوتاهمدت این آلودگی شامل حملات آسم، التهاب حاد ریه، ورود ذرات سمی به جریان خون و اختلال در عملکرد قلب و عروق است. این پدیده طی سالهای گذشته بارها در غرب کشور پیش آمده و به نظر میرسد تداوم آن بهمنزله بخشی از واقعیت زیستمحیطی ایران است.
افزایش کانونهای داخلی و خارجی تولید گردوغبار، ازجمله در عراق، سوریه، و نواحی خشک و بیابانی ایران، یکی از عوامل اصلی بحران کنونی است. بهرغم تاکید سازمان حفاظت محیط زیست و وزارت بهداشت بر لزوم مقابله با منشاهای این آلودگی، هیچ اقدام موثری برای مهار آن مشاهده نمیشود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
دولت ایران حتی در دورههایی که نفوذ منطقهای گستردهای در کشورهای همسایه داشت هم نتوانست برای مهار کانونهای تولید گردوغبار با عراق و سوریه به توافق موثری برسد. این ناتوانی، بهویژه در استفاده از فرصتهای ژئوپلیتیکی گذشته، نشان میدهد که بحران ریزگردها برای سیاستگذاران ایران در اولویت قرار ندارد.
در هفتههای اخیر، گسترش این پدیده به شهرهای مرکزی مانند تهران نیز نگرانیها را دوچندان کرده است. بهگفته مدیر شرکت کنترل کیفیت هوای تهران، مردم باید به گردوغبار «عادت کنند».
فاطمه کریمی، در گفتگو با صداوسیما، صراحتا اعلام کرد که دولت در برابر عوامل پدیدآورنده این بحران، که عمدتا ناشی از تغییرات اقلیمی و خشکسالی است، ناتوان است.
این اعتراف، مهر تاییدی است بر فروپاشی توان مدیریتی در حوزه محیط زیست؛ وضعیتی که اگر راهکارهای منطقهای و داخلی برای کنترل آن اندیشیده نشود، نهتنها تهدیدی برای سلامت عمومی بلکه عامل مهاجرت زیستمحیطی میلیونها نفر خواهد شد.
منشا ریزگردهای تهران؛ آیا بیابانهای داخلی مقصرند؟
تغییر رنگ آسمان تهران، به دلیل وجود ریزگردها، در روزهای اخیر پرسش مهمی را پیش کشید: اگر به ادعای مسئولان جمهوری اسلامی، منشا اصلی گردوغبار عراق و سوریه است، چرا این پدیده چند روز پیاپی است که پایتخت را نیز تحتتاثیر قرار داده؟
کارشناسان محیط زیست اما به جای تکرار روایت رسمی، به شکلگیری کانونهای داخلی تولید گردوغبار در مناطق خشک اطراف تهران ازجمله دشت ورامین، گرمسار و حاشیه کویر مرکزی اشاره میکنند.
احد وظیفه، رئیس مرکز ملی اقلیم و مدیریت بحران خشکسالی سازمان هواشناسی کشور، در پاسخ به این مسئله گفت که به دلیل دسترسی نداشتن به اینترنت بینالمللی نتوانسته دادههای ماهوارهای را بررسی کند و از اینرو درباره منشا دقیق گردوغبار تهران در روزهای اخیر اظهارنظر قطعی نمیکند. با این حال، او احتمال میدهد که در کنار کانونهای فعال در کشور عراق، تالاب خشکشده صالحیه نیز در تولید این حجم از آلودگی در تهران نقش داشته باشد.
خشکسالی و تخریب پوشش گیاهی؛ زمینهساز بحران ریزگردها
وظیفه اشاره میکند که سطح نفوذ این گردوغبار در جو، که تا ارتفاعات تهران ادامه یافته، احتمال محلی بودن منشا آن را کاهش میدهد. بهگفته او، اگر گردوغبار از تالاب صالحیه یا دریاچه نمک برخاسته بود، باید با سرعت باد محلی دستکم ۱۵ کیلومتر در ساعت همراه میبود و غبار محلی، بهدلیل وزن ذراتش، با فروکش کردن باد بهسرعت از بین میرفت. بهگفته این کارشناس، اما تداوم چندروزه این آلودگی میتواند نشاندهنده منشا فرامنطقهای آن باشد.
در سوی دیگر، کارشناسان محیط زیست درمورد افزایش کانونهای داخلی هشدار میدهند و میگویند تکیه صرف بر منشا خارجی، مانع از اقدام موثر در مدیریت بحران ریزگردها در سطح ملی میشود. آنها تاکید میکنند که بخش قابلتوجهی از تالابها، مراتع و رودخانهها که بر اثر خشکسالی، سوءمدیریت منابع آب، سدسازی و تخریب پوشش گیاهی از بین رفتهاند، پیشتر همچون سدی طبیعی در برابر شکلگیری طوفانهای خاکی عمل میکردند.
پدیدهای که نتیجه آن، تبدیل دشتهای نیمهخشک به بیابانهای فعال است، مناطقی که در نبود پوشش سبز، با کوچکترین جریان باد، خاک را به هوا میفرستند و به شهرهای بزرگ، حتی پایتخت، میرسانند.
براساس گزارش مرکز آمار ایران در سال ۱۴۰۰، استانهای کردستان، قم و فارس بیشترین نرخ تخریب جنگل را ثبت کردهاند. همچنین بهگفته وحید جعفریان، مدیرکل دفتر امور بیابان سازمان منابع طبیعی، بیش از ۸۸ درصد مساحت کشور تحتتاثیر روند بیابانزایی قرار دارد؛ آماری که تصویری تکاندهنده از فروپاشی تدریجی زیستبوم ایران ارائه میدهد.
در دهه گذشته، کارشناسان بارها درباره نابودی عرصههای طبیعی هشدار دادهاند، اما این هشدارها نهتنها در اولویت تصمیمگیران قرار نگرفته، بلکه با اجرای پروژههای توسعهمحور و فاقد ارزیابی زیستمحیطی، تشدید هم شده است.
در چنین وضعیتی، ریزگردها دیگر پدیدهای گذرا نیستند، بلکه بخشی از زیست روزمره در کلانشهرهایی مانند تهراناند، و تا زمانی که سیاستگذاری محیطزیستی از حالت شعاری به اقدام ساختاری نرسد، این بحران گسترش خواهد یافت.
بیابانزایی گسترده در ایران؛ سرزمینی در حال فرسایش
مطابق دادههای منتشرشده در سالهای اخیر، حدود ۷۰ درصد از مساحت ایران در برابر بیابانزایی حساسیت زیاد تا بسیار زیاد دارد. پدیدهای که در پی تداوم خشکسالی، سوءمدیریت منابع طبیعی، و کاهش بارشها، در دهه گذشته بهطرز نگرانکنندهای گسترش یافته است. طبق گزارشهای رسمی، مناطق تحتتاثیر فرسایش بادی در کشور، طی ده سال گذشته حدود ۳۰ درصد افزایش یافته و این رقم نشاندهنده شتابگیری روند بیابانیشدن ایران است.
یکی از شاخصهای هشداردهنده در این زمینه، نرخ سالانه گسترش بیابانهاست. بنابر ارزیابی کارشناسان، هر سال حدود یک میلیون هکتار از اراضی کشور به بیابان تبدیل میشود. این آمار به معنای آن است که در یک بازه میانمدت، پهنه سرزمینی ایران با خطر فروپاشی زیستمحیطی مواجه خواهد شد؛ فرایندی خزنده اما قطعی که ظرفیت زیستی کشور را کاملا تحتالشعاع قرار میدهد.
بیبرنامگی در احیا و ناتوانی در دیپلماسی محیط زیست
در برابر این بحران رو به گسترش، اقداماتی که تحت عنوان احیای تالابها، تثبیت شنهای روان یا طرحهایی مانند «کاشت یک میلیارد درخت» مطرح شدهاند، در بهبود شاخصهای زیستمحیطی کشور نتیجه مشخصی نداشتهاند. بسیاری از این طرحها به جای آنکه برپایه دادههای علمی اجرایی شوند، بیشتر جنبه تبلیغاتی دارند. در بسیاری از مناطق، درختکاری بدون توجه به شرایط اقلیمی، میزان آببری گونهها، و نیاز به نگهداری بلندمدت، نهتنها کمکی به مهار بیابانزایی نکرده، بلکه موجب تشدید تخریب منابع آبی نیز شده است.
سطح برداشت از سفرههای آب زیرزمینی، که ذخیره استراتژیک آبی کشور محسوب میشود، همچنان در وضعیت بحرانی است. با اینکه کارشناسان محیط زیست بارها هشدار دادهاند که ادامه این روند به نابودی کامل منابع آب شیرین منجر خواهد شد، اما تاکنون هیچ دولتی به ارائه یک برنامه جامع در حوزه مدیریت پایدار منابع آب موفق نشده است.
از سوی دیگر، دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی نیز نتوانسته است در مواجهه با پروژههای سدسازی کشورهای همسایه، که اثر مستقیم در خشک شدن تالابها و رودخانههای مرزی ایران دارد، نقش فعال و موثری ایفا کند.
این در حالی است که آثار این فروپاشی زیستمحیطی دیگر محدود به استانهای مرزی و حاشیهای نیست. امروز شهرهایی مانند تهران، قم، اصفهان و حتی برخی شهرهای شمالی ایران با پدیده ریزگرد، کاهش بارش، و خشکسالی مواجهاند؛ وضعیتی که زمانی تنها در استانهایی مانند خوزستان، سیستان و بلوچستان و کرمان مشاهده میشد.
با توجه به این روند، اقلیم ایران بهسرعت در حال عبور از آستانههای برگشتناپذیر است، و اگر تحول سیاستگذاری زیستمحیطی در بالاترین سطوح حاکمیت رخ ندهد، شاید در آیندهای نهچندان دور، ایران از نقشه زیستپذیری حذف شود.