کشته شدن قاسم سلیمانی، که از حیث تاثیرات منطقهای رخدادی تعیینکننده در خاورمیانه است؛ بالاخص این که چند تن از رهبران حشد الشعبی (ابو مهندس نایب رئیس این گروه) و حزبالله لبنان به همراه او کشته شدهاند. این رخداد هم در فضای سیاسی داخل ایران، هم در روابط ایران با لبنان، عراق، یمن و سوریه و هم در روابط میان ایران و غرب تاثیرات بلند مدت خواهد داشت، چون سلیمانی دومین فرد پرقدرت در ایران به شمار میآمد. جمهوری اسلامی چه به این رخداد واکنش نشان دهد و چه ندهد، هزینههای بسیاری را باید در این شرایط دشوار ناشی از تحریمها متحمل شود.
انتخاب زمان این عملیات با توجه به شرایط شکننده دولت عراق، جنبشهای اعتراضی در ایران و عراق و لبنان، گزیده شدن تحریمها برای رژیم اسلامی، و آغاز حمله از سوی همپیمانان سپاه قدس به نیروهای آمریکایی در کرکوک، با دقت انتخاب شده بوده، چون امکان واکنش حق به جانب را از جمهوری اسلامی و همپیمانانش میگیرد. با توجه به استیضاح معلق ترامپ، او نیز نیازمند یک پیروزی چشمگیر در سیاست خارجی بود. سخنان ترامپ در آغاز سال نو در مارالاگو - که خواستار صلح با ایران شده بود، بسیار زیرکانه بود.
پس از پایان داعش اکنون روشن شده است که آمریکا فرصت را برای مقابله با جمهوری اسلامی - به مثابه داعش دیگری منطقه مناسب میداند. بر خلاف ادعاهای مخالفان ترامپ، این حرکت توسط آمریکا نه تنها تشدیدکننده تنشها نخواهد بود، بلکه از تنشها در عراق خواهد کاست. رهبران جمهوری اسلامی و عراق و همپیمانان آنها زبان زور را بهتر از هر زبان دیگری میفهمند.
در این نوشته به شش تاثیر میانمدت و بلندمدت کشته شدن قاسم سلیمانی و همراهان به طور خلاصه اشاره میکنم.
تقویت روحیه جنبشهای اعتراضی در عراق و لبنان
جنبشهای اعتراضی که شیعیان در عراق و لبنان و ایران علیه فساد و دروغ و تقلب و ناکارآمدی اسلامگرایان شیعه به راه انداختهاند، با کشته شدن "سردار سرافراز اسلام و ایران" روحیهای تازه پیدا خواهد کرد. اخبار رقصیدن معترضان عراقی در خیابانها پس از کشته شدن سلیمانی به سرعت در حال انتشار بوده است. سلیمانی و همراهان در سرکوب این جنبش در عراق نقش جدی داشتند (با حداقل ۴۰۰ تن در عراق). گشتهایی که سپاه و بسیج بلافاصله در شهرهای ایران بعد از انتشار خبر کشته شدن او به راه انداختهاند، احتمالا برای پیشگیری از حضور خیابانی معترضان ایرانی در واکنش به این خبر بوده است.
افزایش محبوبیت ترامپ و ایالات متحده میان ایرانیان
کشته شدن قاسم سلیمانی بدون شک پیروزی بزرگی برای دولت ترامپ، در مقابله با تروریسم اسلامگرا به شمار میرود. اوباما و جان کری به جای از میان بردن این گونه تروریستها به دنبال معامله با آنها بودند و کری حتی به ستایش از وی پرداخت. ایرانیانی که برای چهار دهه از تروریسم سپاه پاسداران و متحدان خارجی آن ضربه خورده و عزیزان خود را از دست دادهاند، میتوانند اندکی طعم عدالت آمریکایی را بچشند. ایرانیان با این حرکت دولت ترامپ میتوانند تفاوت میان سیاستهای دولت اوباما و ترامپ را به خوبی درک کنند. چهار دهه قلدری جمهوری اسلامی برای شهروندان ایرانی و غیرایرانی که بدون پاسخ مانده، اکنون با چالش جدی مواجه شده است.
تضعیف سپاه قدس
روابط سپاه قدس و گروههای نیابتی آن مبتنی بر روابط شخصی و اعتمادهای متقابل است. سلیمانی طی دو دهه شبکهای از روابط را ایجاد کرده بود که غیرقابل جایگزینی هستند. از دست دادن قاسم سلیمانی برای برنامه گسترش طلبی جمهوری اسلامی، یک ضربه اساسی است. سلیمانی در منطقه هم وزیر خارجه، هم فرمانده نیروهای نظامی و شبهنظامی، هم رئیس سازمان اطلاعاتی و هم خزانهدار جمهوری اسلامی بود. هر فرد دیگری که در جای سلیمانی گذاشته شود نمیتواند به زودی در حد او تاثیرگذار باشد. قاسم سلیمانی نه نتها فرمانده یک نیروی نظامی، بلکه گفته می شود که رئیس یک مافیای گسترده پولشویی، تولید و توزیع مواد مخدر و قاچاق در دنیا بوده است و مرگش در این کسب و کارها اختلال ایجاد کرده و از منابع سپاه قدس خواهد کاست.
کاهش نفوذ جمهوری اسلامی در عراق
کشته شدن قاسم سلیمانی و همراهان، از سه جهت به نفوذ ایران در عراق آسیب جدی وارد خواهد کرد: ۱) جایگزینی افراد کشتهشده که سر پل رابطه میان جمهوری اسلامی و عراق باشند، دشوار است؛ ۲) کشته شدن این افراد - با توجه به این که مقامات عراقی از سفر سلیمانی به عراق مطلع بودهاند، به شکاف میان رهبران عراق دامن خواهد زد و بخش قابل توجهی را از ایران دور خواهد ساخت چون بخش همپیمان با جمهوری اسلامی، به بخش منتقد این روابط مظنون خواهد ماند؛ ۳) در منطقهای که زور حرف اول را میزند، کشته شدن سلیمانی و رهبران حشد الشعبی رهبران عراق را متوجه این موضوع خواهد کرد که دولت ترامپ در قطع دستان ولی فقیه از عراق جدی است و باید تکلیف خود را در این میان روشن سازند.
سیاست نادرست جرج دبلیو بوش در حمله به عراق، با همپیمانی شیعیانی که امروز همه در جیب خامنهای هستند، و بعد از آن خروج نیروهای آمریکایی از عراق در سال ۲۰۱۱ فرصتی تاریخی به جمهوری اسلامی برای بسط حیطه نفوذ خود در عراق داد. به نظر میآید که دولت ترامپ به جد در پی کاهش این نفوذ است.
سرمایه سیاسیای که از دست رفت
قاسم سلیمانی در ایران به عنوان چهرهای کاریزماتیک (زاهد و عابد نابغهای که البته دستش به خون صدها هزار سوری آلوده بود) به مردم نشان داده میشد. کشته شدن این چهره به دست نیروهای آمریکایی، به افسانه شکستناپذیری سپاه که در در دوران اوباما- بایدن ساخته شده بود ضربه جدی میزند. همچنین سلیمانی با استفاده از مراکز نظریهسازی جمهوری اسلامی و صادر کردن محصولات آشپزی شده آنها از مجراهای غربی، به عنوان چهرهای محبوب در ایران به جهانیان معرفی میشد. تصور نیروهای سیاسی این بود که او میتواند در شرایط بحرانی کرسی ریاست جمهوری را در ایران اشغال کرده و نیروهای هر دو جناح را برای پشتیبانی از نظام بسیج کند. مرگ او از این حیث نیز برای نظام کمر شکن خواهد بود و به همین دلیل خامنهای سه روز عزای ملی در کشور اعلام کرد.
افزایش تنش میان جمهوری اسلامی و ایالات متحده
حتی اگر جمهوری اسلامی احتیاط نشان داده و واکنش فوری در حمله به منافع آمریکا نداشته باشد، این موضوع در آینده روابط میان دو کشور تعیین کننده خواهد بود. اما مشکل جمهوری اسلامی آن است که در واکنش به این موضوع در داخل و خارج با چالشهای جدی مواجه است. هر گونه واکنش به نیروهای آمریکایی در منطقه میتواند به بمباران تاسیسات نفتی و پالایشگاهی و دیگر زیرساختهای کشور منجر شده و وضعیت اقتصادی را برای نظام دشوارتر سازد. همچنین سطح نارضایتی داخلی در ایران به حدی است (به گفته استاندار آذربایجان شرقی، ۸۹ درصد) که رژیم تحمل فشار بیشتری را ندارد و مجبور است این ضربه را هضم کند. واکنش جمهوری اسلامی به این حمله، به احتمال زیاد از جنس عملیات ایذایی و تروریستی با چراغ پایین خواهد بود تا دولت ترامپ را به حملات بیشتر تحریک نکند.