بهناز صراف‌پور، هنرمندی از تبار بهارنارنج‌های شیراز

بهناز صراف‌پور، یکی از درخشان‌ترین چهره‌های شناخته شده در صنعت مُد جهان است

کنارم که نشست بوی باغ می‌آمد. لبخندی زد و گفت که عطر بهار نارنج است، «الهام گرفته از کارگاه‌های عطرسازی شیراز»

گفتن از زیبایی و خوشپوشی و آفرینش کارهای دستی ایرانی که با ذوق و مهارت همراه است، مرا به یاد این قطعه از شعر فروخ فرخزاد می‌اندازد. روزگاری که ایران فرصت و فضایی برای شنیدن و خواندن از زیبایی‌شناسی و هنر داشت:

«آن روزها رفتند
آن روزهای خوب
آن روزهای سالم سرشار
‌آن آسمان‌های پر از پولک
آن شاخساران پر از گیلاس
آن خانه‌های تکیه داده در حفاظ سبز پیچک‌ها»

با وجود گذشت ۴۰ سال از انقلاب و تمامی افت و خیزهایی که این چهار دهه برای کشور به همراه داشته، و تغییر دغدغه‌ها و مشغولیت‌های مردم، صنعت مُد، زیبایی‌شناسی و ظرافت همچنان از موضوعات مورد علاقه زنان ایران است.

زر‌دوزی و خامه‌دوزی، پولک‌دوزی و تور‌دوزی، ملیله و منجوق، ابریشم و تافته و یراق، نام‌ها و زیور دوزی‌هایی که انقلاب آنها را از از خاطر زنان خوش پوش شهری و ضیافت‌ها و مناسبت‌های شادی برد. یا بهتر است بگوییم حجاب اجباری، انگیزه و کاربرد آن را محدود کرد.

نه تنها مشتری لباس‌های لوکس و خوش‌دوخت تحلیل رفت بلکه آسیب بزرگ‌تری نیز به هنر وارد شد و آن، توقف آموزش و طراحی و دوخت و دوزهای منحصربه‌فرد و به عبارتی دیگر مجلسی بود. توقف سفارش، تجلیل نکردن از هنرمندان و نبود حمایت مالی برای تربیت کادر جوان متخصص، از لحاظ تاریخی و صنعتی ضربه جبران ناپذیری به این کسب و کار وارد آورد.

بهناز صراف‌پور، یکی از موفق‌ترین و درخشان‌ترین چهره‌های شناخته شده در صنعت مُد است. او در سطح بزرگ‌ترین طراحان مُد آمریکا، چنان خوش درخشید که لباس‌های طراحی‌اش ، در لوکس‌ترین فروشگاه‌های شهر نیویورک از برگدروف گودمن تا بارنیز عرضه می‌شد.

از راه که رسید، تمام صورت زیبا و بی آرایشش، لبخند بود. صورتم را که برای بوسیدنش جلو بردم گوشواره گیپور طلایی رنگش مقابل چشمانم رقصید. از آن فاصله نزدیک می‌توانستم مرواریدی سفید و ریز را در پایین ترین قسمت گیپوری که بر گوش داشت تشخیص دهم.

کنارم که نشست بوی باغ می‌آمد. لبخندی زد و گفت که عطر بهار نارنج است، «الهام گرفته از کارگاه‌های عطرسازی شیراز».

بهناز شیرازی الاصل است ، و در تهران بزرگ شده. پس از انقلاب، در سال ۱۳۶۳ هنگامی که ۱۳ ساله بود با خانواده جلای وطن کرد و ابتدا به آلمان و سپس به آمریکا آمد.

بهناز صرافپور با مدل ها بعد از نمایش مد نیویورک در  سال ۲۰۰۸ 

مشهورترین ستارگان دنیای هنر و سینمای آمریکا، با افتخار طراحی‌های این زن جوان و موفق ایرانی را بر تَن کرده اند.

از کت‌های شکیل و خوش دوخت تا پیراهن‌های ابریشمین ظریف و دست‌دوز که مشتریان مرفه و خوش‌پوشان آمریکایی و اروپایی هزاران دلار برای مارک بهناز صراف‌پور پرداخت می‌کردند.

بهناز جان، چرا دیگر لباس‌های زیبایت را در فروشگاه‌های مهم شهر نمی‌بینیم؟

هر دو یک غذا سفارش داده ایم، کرپ با پنیر بز و هر دو کاپوچینو می‌نوشیم و در اولین ملاقات حضوری‌مان، به هم خیره هستیم.

میان بوی بهار نارنج، گیپور و لطافت می‌گوید: «هنوز هم کار می‌کنم، اما خصوصی. لباس‌های عروس کوتور و شب برای مشتریان می‌دوزم.»

کوتور شیوه ای در دوخت و طراحی لباس است که در آن طراح و دوزنده پیراهن‌های سفارشی برای دوخت آن ساعت‌ها وقت و دقت صرف می‌کنند. این صنعت سطح بالای مُد که تهیه آن به دلیل هزینه گزافش برای تعداد معدودی امکان پذیر است، با ظریف‌دوزی فراوان و گاه با استفاده از تزئیناتی که با مهارت روی سفارشات دوخته می‌شود، به اوج ظرافت و مهارت می‌رسد.

مهارت خیاط، طرح و کیفیت پارچه و دوخت و سابقه دوزنده از شرط‌های اصلی برای لباس‌های کوتور به شمار می‌رود.

بهناز همان‌طور که در حال نوشیدن قهوه است، از یکی از مشتریان نامی خود در آمریکا اسم می‌برد که جزو حلقه کوچک دوستان او نیز هست و بهناز گه گاه برای ایشان لباس طراحی می‌کند و می‌دوزد. با تمامی همسران قدرتمندان آمریکا آشناست و به ندرت ممکن است زن طراز اولی در آمریکا پیدا شود که کت و یا شلواری از بهناز صراف‌پور در گنجه لباس خود نداشته باشد.

به سئوال من چنین پاسخ می‌دهد:

«طراحی و دوخت در سطح بزرگ، انرژی بسیاری می‌خواهد. بخش مالی و اداری این صنعت بسیار پیچیده و بسیار نفس گیر و دشوار است. در سال ۲۰۰۸ که بسیاری از بنگاه‌های مالی و تجاری در جهان و آمریکا در اثر رکود اقتصادی ورشکست شدند، فروشگاه‌ها و استودیوهای تولیدی من نیز بی نصیب نماندند. از ریاض تا دبی تا نیویورک و پاریس، فروشگاه‌های عرضه پوشاک گرانقیمت ورشکست شدند و نتوانستند بدهی خود را به من بازگردانند.

 پرداخت اقساطی میلیون‌ها دلار ضرر روی دست من گذاشت و نگرانی بسیار، که اصلا برای یک هنرمند خوب نیست. این حادثه باعث شد تا روش کارم را عمیقا بازبینی کنم. مهم عرضه هنر و کیفیت است، نه بازاریابی و تولید انبوه. بنابراین به دوخت اختصاصی برای مشتریان به صورت مستقیم رو آوردم.» به گوشواره اش اشاره می‌کند؛ «و نوآوری در زیورآلات با استفاده از ظرافت طرح و دوخت.»

گوشواره‌های گیپور بهناز هم شکل و قرینه یکدیگر نبودند. او در کنار من و شانه به شانه سمت راستم نشسته بود. گوشواره سمت چپی گیپوری کوچک بود و سمت راست، گیپوری بزرگ‌تر.

صراف‌پور گفت: «هر گوشواره و گیپور آن را جداگانه طراحی می‌کنم و طرح را برای بافت گیپور به فرانسه می‌فرستم. تزئینات کوچک مثل مروارید و یا صدف را پس از دریافت قطعات، روی آن‌ها نصب می‌کنم و چنگک آویز شده به آن را نیز آب طلا می‌دهم که بر درخشش و کیفیت کار بیفزاید.»

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

از ایده عطرهای صددرصد طبیعی و بدون داشتن الکل در ترکیب آ‌‌ن‌ها بگو.

« تقریبا دوازده سال پیش همراه پدر و مادرم به شیراز رفته بودیم. به کارگاه‌های تولید عرق گُل رفتیم. جایی که خرمن‌های گل را تقطیع و عصاره آن را برای نوشیدن و یا استفاده از عطر می‌کشند. در این میان، بهار نارنج، که سوغاتی بسیار منحصر بفرد از شیراز است، بیش از پیش توجهم را جلب کرد. البته در کلکسیون عطرهایم رُز، یاس، عود و یالنگ یالنگ، را دارم، اما بهارنارج بسیار خاص است…»

همان‌طور که گفتید بهار نارنج بسیار منحصر بفرد و متاع خاص شیراز است. برای تهیه عطر بهارنارنج در آمریکا چه می‌کنید؟

« گل بهارنارج را از کالیفرنیای آمریکا، تهیه می‌کنیم. به یُمن حضور جمعیت بزرگ ایرانیان ساکن این ایالت، بهارنارنج در آنجا نیز کشت می‌شود. البته که بسیار گرانقیمت است و به همین دلیل تهیه و تولید ما نیز محدود است.»

بهناز از خانه‌اش، دور از هیاهوی شهر در شمال نیویورک، آمده بود با من غذایی کوچک و صمیمانه بخورد و وقتی شنید که قصد دارم درباره او بنویسم یکه خورد.

«خواهش می‌کنم نام مشتریانی را که لباس‌های خصوصی کوتور به من سفارش می‌دهند در مقاله ننویسید. آنها دوست ندارند که خریدهای خصوصی و یا لباس عروسی‌شان در مجلات صحبت شود.»

قول دادم که درباره مشتریان معروف و پر و پاقرص او چیزی ننویسم.

و در نهایت آنچه که من را به سوی بهناز کشانده بود، ایرانی بودنش بود و معرفی یک خانم موفق ایرانی به خوانندگان ایرانی و فارسی زبان. به همین دلیل از او پرسیدم که از ایران چگونه یاد می‌کند.

برایم تعریف کرد: «آخر تابستان، در یونان و روزی که قرار بود به ایران بازگردیم، از خواب بیدار شدیم و شنیدیم که جنگ شده است. پروازمان به هم خورد و سرگردان هر ماه و هفته هتل‌مان را تغییر می‌دادیم. پول‌مان تمام شده بود و درمانده و مستاصل برای بازگشت به کشور منتظر بودیم. چند ماه بعد خبر دادند که چند هواپیما برای بردن مسافرانی که در یونان به دلیل شروع جنگ جا مانده‌اند، آمده و ما توانستیم با یکی از این پروازها عازم ایران شویم. در طول مسیر، نزدیک آسمان ایران که رسیدیم، خلبان از مسافران خواست که از پنجره دو سوی هواپیما را در بیرون نگاه کنند. خلبان گفت که دو جت جنگی ارتش ایران در حال اسکورت هواپیمای مسافربری هستند تا مسافران به سلامت به مقصد رسند. غرور دیدن هواپیماهای جنگی کشورم در فاصله نزدیک، وصف ناشدنی است.»

اشک از چشمان بهناز سرازیر شد: «ببخشید، هر وقت به آن خاطره و آن صحنه فکر می‌کنم به شدت احساساتی می‌شوم.»

* از بهناز صرافپور در نمایشگاهی که بهمن‌ماه در موزه دانشگاه «موسسه فناوری مُد» تقدیر و کارهای ویژه او به نمایش گذاشته خواهد شد.

بیشتر از مُد و زیبایی