چمدان مال آیت‌الله نیست!

و چند نکته دیگر در این رونق بازار سوژه

شرح عکس: یک روحانی، یک نظامی، یک عده لباس شخصی در حال افتتاح چراغ راهنمائی

کلاب-هاوس ایرانی

رسانه اینترنتی «کلاب‌هاوس» دارد در جامعه ایرانی سرنوشت‌ساز می‌شود. تا به حال چند شهید زنده داده که تاجزاده نامورترین آنهاست. فائزه رفسنجانی سلبریتی‌ترین چهره کلاب‌هاوس ایرانی است.

در کلاب‌هاوس ما مباحث گاهی بسیار آموزنده است. از جمله اینکه چند هفته پیش دریافتیم عملیات شعبده‌بازی هم توسط روشنفکران دینی، بخشی از برنامه «رونق مسلمانی» است که در بعضی از اتاق‌های این مجموعه انجام می‌شود. حالا که مردم از آخوند نمی‌خرند، این «آخوندمخفی»‌ها، - نواندیشان دینی – راه افتاده‌اند اسلام‌فروشی. تاجرش بیچاره شد!

یک مورد آموزشی دیگر را شنبه گذشته شاهد بودم. اتاقی با این «تاپیک» (سرلوحه – تیتر- موضوع محوری اتاق) دایر بود: «آیا حکومت پهلوی می‌خواهیم؟» - آقای صاحب اتاق شدیداً مخالف بود تا جایی که داد زد: «من شاه نمی‌خوام، من ملکه نمی‌خوام.» - صدای مردانه خفیفی آمد که «زنبورها هم ملکه دارند!» - آقای صاحب اتاق فریاد زد: «من زنبور نیستم... همیشه گفته‌ام من زنبور نیستم!... من اگر زنبور بودم لانه‌ام را ول نمی‌کردم بروم یکجای دیگر لانه بگیرم.»

همسنگرش به کمکش آمد «زندگی ما با زنبورها فرق می‌کند.» - آقای صاحب اتاق گفت «می‌دانید زنبورها چطوری زندگی می‌کنند؟ ببینید گوگل چی میگه» آنوقت یک پاراگراف راجع به زندگی زنبورها از اینترنت خواند.  آقایی میکروفن باز کرد و گفت: «موریس مترلینگ، موریس مترلینگ!». خانمی گفت «موریس مترلینگ راجع به موریانه‌ها نوشته.» آقایی که موریس مترلینگ گفته بود، به اعتراض درآمد: «خانم وسط حرف من نپر، این دمکراسی نیست!» آن خانم گفت «وا» آن آقا گفت «باز میگه وا. خانم ببند میکروفنت رو. دمکراسی رو رعایت کن!». آن خانم گفت: «پس حق آزادی بیان چی میشه؟»... صدای آن آقا آمد: «انداختمش پائین. زنبورها هم اینقدر وزوز نمی‌کنند.»

صاحب اتاق مدبّرانه اتاق را مدیریت کرد: «موریس دوتا کتاب داره، یکی موریانه‌ها و یکی زنبورها ولی متأسفانه حساب زنبورهای عسل را از زنبورهای معمولی جدا نکرده...»

دنباله بحث اتاق به زندگی زنبورها اختصاص پیدا کرد اما چون فرصت دو ساعته‌شان سرآمده بود، قرار شد هفته آینده یک اتاق مجزا بزنند با تاپیکِ «نقد نگاه موریس مترلینگ بر زندگی زنبورها و موریانه‌ها».

خانمی که به هوای موضوع اتاق، دقایق آخر وارد شده بود هاج و واج گفت: «الهی بمیرم، رضا پهلوی رو زنبور زده؟».

***

سردبیر کیهان و خر آمریکا

جناب حسین شریعتمداری ادیب فرزانه معاصر، روزنامه‌نگار منتخب رهبری و سردبیر فرهیخته روزنامه کیهان، در رابطه با مذاکرات برجام، فرمایش نوشته‌اند که:

«به آمریکا اجازه ندهید خرش از پُل بگذرد و به ما بخندد!»

لازم است این ژورنالیست برجسته را دلداری بدهیم که نگران نباش، خر آمریکا دیریست که از پل گذشته و الان این طرف پل است. یعنی در همان ایام پیش از ۲۲ بهمن با مذاکراتی که امام خمینی‌شان با تشکیلات کارتر می‌داشت، خر آمریکا با خیال راحت از پل رد شد. اگر گذشت زمان رد پای خرک را از روی پل پاک کرده، هنوز آثار پشگل‌هایش روی پل هست. خوب است آقای شریعتمداری و همنوعانش تصمیم بگیرند برای حفظ آبرو، فضولات مانده‌ی خر آمریکا را از روی پل پاک کنند ولی مواظب باشند در حین این عملیات پایشان روی تاپاله فیل آمریکا لیز نخورد و پخش زمین و تاپاله نشوند! اگرچه ممکن است تاپاله تا حالا خشک شده باشد.

در همان طلیعه امام خمینی که خر آمریکا داشت از پل رد می‌شد، فیل آمریکا هم آمد و گاماس گاماس خودش را به این سوی پل رساند. راه را هم بطور ژنتیک بلد بودند. پدر و جدشان در ۲۸ مرداد هفتاد سال پیش، این راه را آمده بودند.

در حال حاضر خر آمریکا در این ور پل به آقای شریعتمداری سلام می‌رساند. فیل هم دارد دور خودش می‌چرخد! اگر اینها هنوز آن سوی پل بودند الان فریاد «وا حقوق بشرا»ی آمریکا به هوا بود.

در عین حال متخصصان گرامر فارسی هنوز منظور آقای شریعتمداری را درنیافته‌اند که نگران است آمریکا خودش بخندد یا خرش؟

***

اختراع دوباره چراغ راهنما

داشتم خبر پهپادهای اهدايی حکومت اسلامی به روسیه را مرور می‌کردم که متوجه شدم که انگار فناوری رضایت‌بخش نبوده. در واقعاً این پهپاد‌ها (پرنده هدایت‌پذیر از دور) «تهباد» از آب درآمده. («تهباد» به روسی یعنی پرنده هدایت پذیر از دوری که تهش باد می‌دهد!).

 با اوقات تلخ از شکست این فناوری، خوشبختانه رسیدم به ویدئوی مراسم افتتاح یک چراغ راهنمایی سر چهارراهی در شهر کردکوی (تقاطع امام حسین) – چه مراسمی!، یک روحانی و عده‌ای لباس شخصی (لابد شهردار و استاندار و وزیر آموزش و پرورش و مدیرکل صنایع نظامی...) رفته بودند روی سکو و آقای روحانی مواظب دوربین بود و منتظر یک مقام نظامی بودند که نفهمیدم سردار بود یا ارتشبد. بعد که ایشان آمد، مقام روحانی نخ را کشید و پرده کنار رفت. روی تابلو آمده بود: «تقاطع امام حسین». من خیلی کنجکاو بودم که ببینم عین علیه السلام‌اش جا نیفتاده باشد که خوشبختانه مقام روحانی گوشه پرده سیاه را پس کشید و (ع) نمایان شد و خیالم راحت شد.

بی آنکه بخواهم دوستان سلطنت‌طلب را ناراحت کنم، نمی‌توانم گلایه نکنم که شاه اینجور مراسم را، یا برگذار نمی‌کرد، یا از ملت پنهان می‌کرد. وگرنه اینهمه چراغ راهنما در هزاران چهارراه کشور کار گذاشتند، یکبار ما را برای مراسم افتتاحیه دعوت نکردند. توی تلویزیون هم نشان ندادند که دلمان خوش باشد.

لازم به یادآوری است که این دومین چراغ راهنمای ترافیک است که هموطنان ما در شهر کردکوی از مزایای قانونی آن برخوردار می‌شوند. چراغ اول دو سال پیش روشن شده:

«به گزارش خبرگزاری صداوسیمای مرکز گلستان؛ با تصمیم شورای ترافیک شهرستان کردکوی نخستین چراغ راهنمایی در شهر کردکوی با بیش از ۲۰۰ میلیون تومان هزینه، نصب و راه اندازی شد تا بخشی از معضل ترافیکی در میدان مرکزی این شهر برطرف شود.»

«سرهنگ سید علی صمدی رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی کردکوی اعلام کرد؛ یکی از آشناترین و مهمترین وسایل کنترل و تنظیم عبور و مرور وسایل نقلیه، چراغ راهنمایی است.»

«صمدی ادامه داد: هدف کلی مدیریت ترافیک افزایش ایمنی و حفظ سلامتی افراد است و مناسب‌ترین راه با توجه به شرایط موجود جهت کاهش برخورد‌های ترافیکی و افزایش روانی جریان ترافیک تبدیل میدان انقلاب شهر کردکوی به چهار راه انقلاب و نصب چراغ راهنمایی و رانندگی بود. شروع کار چراغ راهنمایی در زمان پیک ترافیک. ساعت ۱۱ الی ۱۳ و ۱۷ الی ۲۰. در ساعت باقیمانده روی چراغ چشمک زن قرار خواهد گرفت.»

نقل کامل فرمایشات جناب سرهنگ صمدی به خاطر شباهت خاطره‌انگیز آن با سخنان جان پیک نایت  بود که در ۱۸۶۸ این چراغ را اختراع کرد. البته چراغ مخترع اول، به علت نقص فناوری، قادر نبود میدان را به چهارراه تبدیل کند اما در کردکوی خودمان با نصب این چراغ، «میدان انقلاب» خود به خود به «چهارراه انقلاب» تبدیل شده، تازه چشمک هم می‌زند.

***

برائت از قاسم و چمدانش

 «آیت الله ناصر مکارم شیرازی مجتهد و مرجع تقلید شیعه، نویسنده و مفسر قرآن و استاد درس خارج فقه و اصول در حوزه علمیه قم و یکی از هفت مرجع معرفی‌شده است.»

این شخصیت برجسته اسلامی پریروز اعلام کرد آن قاسم مکارم شیرازی که در حین رشوه گرفتن دستگیر شده، با خود او نسبتی ندارد و از منسوبان برادر اوست! (هنوز حضرت آیت الله نسبت نداشتن با برادرش را اعلام نکرده است.)

قاسمشان در وزارت راه بازرس ویژه بوده و راهش را همان جا یاد گرفته ولی ویژه‌اش را یاد نگرفته. قرار بوده یک چمدان رشوه چهار میلیونی یورویی تحویل بگیرد.

آیت الله گفته است این قاسم نه تنها با من نسبتی ندارد، بلکه چمدان هم مال من نیست!

در این میان رستم قاسمی وزیر راه هم گفته کمر درد دارم و بستری شده. شاید سر چمدان را گرفته بوده!

آشنایان با سیره حضرت آیت‌الله میگویند اگر یک مو از وجود این آیت‌الله در تن قاسم بود، به این راحتی به دام نمی‌افتاد.

ناظران سیاسی و اقتصادی و افتضاحی میگویند این قاسم ناکام الان بدجور قافیه را باخته وگرنه حق بود که خود او داشتن هر نسبتی را با آیت‌الله تکذیب کند. چرا که جرم چهار میلیونی او، هنوز سبک‌تر از پرونده‌های حضرت آیت‌الله است با آن سوابق تقوا و پاکدستی، بدون هرگونه چمدان!

***

ایمیل هادی خرسندی

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه