بهای شرافت به تومان

«تومان» احتمالا منشاء ظهور و صعود بسیاری می‌شود

فیلم «تومان» به کارگردانی مرتضی فرشباف - فیلیمو

هر وقت می‌خواهم کاملا از سینمای ایران ناامید شوم، ناگهان فیلمی از گوشه کناری رخ نشان می‌دهد و می‌توان دید که نه، همه‌چیز کاملا از دست نرفته است و هنوز بذرهایی از خلاقیت وجود دارد و اگر نسل‌های قدیمی به خودتکراری افتاده‌اند، نسل جدیدی در راه است که بلندپروازانه می‌خواهد در مسیر پر از گنداب موجود، جریان زلالی ایجاد کند؛ هرچند، معمولا پس از نخستین کار، تمام شورشوق‌ چنین کسانی به یاس تبدیل می‌شود. مافیای مالی و سانسور موجب می‌شود که فیلم ساختن تبدیل به نبردی تن به تن شود؛ نبردی هر روزه و هر لحظه. تازه پس جدال‌های فراوان، وقتی زخمی و خسته اما پیروز، با تنی شکسته، سرانجام نسخه‌ اولیه فیلم بیرون می‌آید، سانسورهای پی‌درپی آغاز می‌شود. وقتی آن‌ها را هم از سر می‌گذرانی، در جشنواره فجر حق‌خوری می‌شود و جایزه‌‌ای که حق تو است به دیگری داده می‌شود، و پس از تمام این‌ها، در اکران و پخش فیلم هم تمام تلاش‌شان را می‌کنند تا فیلم دیده نشود و ورشکسته شود. با همه این‌ها، هنوز فیلمی مانند «تومان» (مرتضی فرشباف) رنگ پرده را می‌بیند و هم‌اکنون در پلتفرم‌های مجازی قابل دیدن است.

فرشباف زاده و بزرگ شده ترکمن صحرا است و به همین دلیل، وجب به وجب آن سرزمین را می‌شناسد و با فرهنگ و خلق و خوی مردم آن‌ آشنایی دارد. او دانش‌آموخته دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر است و در کارگاه‌های عباس کیارستمی در موسسه «کارنامه» هم شرکت کرده است؛ یعنی دانش و تجربه توامان دارد و اکنون این سومین فیلم بلند سینمایی او است و گامی بلندتر از کارهای قبلی‌اش برداشته است. 

چکیده خطی فیلم که در چهار فصل روایت می‌شود، نشان از اوج و فرود شخصی به نام داود (میرسعید مولویان) دارد. داود، کارگر کارخانه تولید لبنیات در گنبد کاووس است؛ تنها جایی در ایران که حتی پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، شرط‌‌بندی روی مسابقات اسب‌دوانی آزاد است و پای شرط‌بندی روی فوتبال هم به این شهر کشیده شده و کارت‌های توتو برای شرط‌بندی مسابقات فوتبال هم رواج یافته است. آیلین (پردیس احمدیه)، دوست‌دختر داود، استعداد عجیبی در پیش‌بینی نتایج مسابقات فوتبال دارد که این استعداد در داود هم به‌طرز معجزه‌آسایی بروز می‌کند. همین نکته باعث می‌شود که او در همراهی با دوستانش، عزیز (مجتبی پیرزاده)، یونس (برادر عزیز- ایمان صیادبرهانی) که سوارکار ماهری است، محمد (سجاد بابایی)، همان بازیگری که این روزها در مجموعه نمایش‌خانگی «خسوف» (مازیار میری) نقش مهمی بازی می‌کند و در اینجا نقش کوتاهی دارد، و علی (حامد نجابت)، کار را رها کند و زندگی خود را صرف شرط‌بندی کند. کارشان بالا می‌گیرد و از پولی که به دست می‌آورند، خانه‌ بزرگی می‌سازند و ماشین و قایق می‌خرند، اما روز به روز فاصله داود و آیلین بیشتر می‌شود و آیلین از داود می‌خواهد که قمار و شرط‌بندی را کنار بگذارد. روزی که مسابقه مهمی در جریان است، داود به اصرار آیلین، با قایق گران‌قیمتی که داود خریده است وسط دریاچه می‌روند و آن‌جا داود که نیمه‌مست است، با زور به آیلین تجاوز می‌کند و او را کتک می‌زند...، و ماجرا ادامه می‌یابد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

فیلم در نیمه اول خود کمی شلوغ است و ممکن است تمرکز را به هم بزند و خوب دیده نشود، اما در فصل زمستان، جان می‌گیرد. این فصل مرا یاد «نیش» (The Sting- جرج روی هیل) می‌اندازد. اگر خودکشی یونس را، که با توطئه فرد قدرت‌مندی به نام خلیفه فلج می‌شود، معادل بگیریم با مرگ لوتر کولمن (رابرت ارل جونز) که به‌دست آدم‌های دویل لانگان (رابرت شاو) به قتل می‌رسد، آن وقت داود در قامت هنری گندورف (پل نیومن) ظهور می‌کند، و عزیز پنداری جانی هوکر (رابرت ردفورد) است. همان‌قدر که فیلم «نیش» محبوب است، این بخش از «تومان» هم دیدنی‌تر است.

نقش «داود» را میرسعید مولویان بازی کرده است، کسی که تا همین چند وقت پیش تنها در تئاتر بازیگر مطرحی بود، آن هم تئاتر تبریز و کمتر تهران، و حالا موفق شد در اولین حضور سینمایی‌اش نامزد بهترین جایزه «بازیگر مرد» شود که متاسفانه جایزه را در آخرین لحظه به پیمان معادی برای بازی در فیلم «گردو» (محمدحسین مهدویان) دادند. اما او را این روزها همه به دلیل بازی در مجموعه تلویزیونی «خاتون» (تینا پاکروان) در نقش «رضا فخار» می‌شناسند؛ بازیگری که حضور پررنگ و محکمش جان تازه‌‌ای به آن مجموعه می‌بخشد. بی‌شک میرسعید مولویان آینده درخشانی دارد، زیرا گزیده کار می‌کند و برای هنر بازیگری ارزش قایل است.

بازی همه بازیگران خوب است و نقش خود را به‌خوبی ایفا می‌کنند و به شخصیت‌هایی که خوب نوشته شده‌اند، جان تازه‌ای می‌دهند، اما با این حال، بازی پردیس احمدیه چیز دیگری است. او بازیگری ذاتی است و «آنی» دارد که کمتر کسی دارد. روزگار با او مهربان بوده که توانسته است در «کلاس هنرپیشگی» (علیرضا داوودنژاد) بازی کند و بسیار از آن بیاموزد تا در لاک قرمز (سید جمال سیدحاتمی) بدرخشد و در حالی که دانش‌آموخته موسیقی است، سر از بازیگری درآورد. متاسفانه به نظر می‌رسد که نماهای زیادی از او در فیلم «تومان» سانسور شده است، اما همین‌هایی هم که باقی مانده است، کافی است تا «بازیگر ذاتی» بودن او را نشان دهد. همه منتظریم تا بازی او را در «لا مینور» (داریوش مهرجویی) ببینیم: جایی که موسیقی و سینما به هم وصل می‌شوند؛ همان نقطه‌ای که پردیس احمدیه متولد می‌شود.

فیلم‌برداری «تومان» برای فیلم‌بردار با سابقه‌اش، مرتضی نجفی، به قول معروف «آمد» داشت و موجب شد که بابت «تومان» سیمرغ بلورین بهترین فیلم‌برداری از سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر به او تعلق گیرد و سال بعد، در جشنواره سی و نهم هم بابت «روشن» (روح‌الله حجازی) و «یدو» (مهدی جعفری) این جایزه بار دیگر به او داده شود.

در جشنواره‌ فجر و جشن حافظ، فیلم «تومان» مورد توجه واقع شد، اما در فجر تنها همین جایزه فیلم‌برداری را برد و در جشن حافظ علاوه بر آن، پردیس احمدیه هم بهترین بازیگر نقش اول زن را برنده شد. 

«تومان» اساسا فیلمی کیارستمی‌وار نیست، اما در صحنه‌ها و سکانس‌هایی که از طبیعت گرفته می‌شود (مانند تپه‌ای با تک‌درختی و جاده‌ای که دشت را به درخت وصل می‌کند) ادای دینی به او قابل ردیابی است. 

«تومان» احتمالا منشاء ظهور و صعود بسیاری می‌شود؛ همان‌طور که تاکنون شده است. در خبرها آمده بود که مرتضی فرشباف قصد دارد زندگی «سهراب شهیدثالث» را با بازی «علی مصفا» که شباهت عجیبی به شهیدثالث دارد، جلو دوربین ببرد. بی‌شک با این بضاعتی که فرشباف از خود نشان داده است، فیلم درخشانی می‌شود از شهیدثالث که روح طغیانگری داشت و افسوس که زود در غربت خاموش شد؛ هرچند، آخرین خبرها از توقف این پروژه می‌گوید.

تا وقتی جمهوری اسلامی برقرار است، هر چیز خوبی اتفاقی است و نظام موجود کارش تخریب است نه تشویق. قاعده بر بد بودن است، و خوب بودن، استثنایی است که پس از عبور از هفت‌خوان رستم محقق می‌شود؛ آن هم شاید.

بیشتر از فیلم