زن‌کشی در جامعه، سینما و تلویزیون

زمانی‌که خسرو سینایی «عروس آتش» را ساخت و به این بدفرهنگی در میان برخی از اقوام اشاره کرد، باید این مسئله جدی گرفته می‌شد

تصویری از فیلم عروس آتش ساخته خسرو سینایی - فرادید

وقتی شیرازه چیزی از هم می‌پاشد، دیگر چنین نیست که تنها بخشی از آن آسیب ببیند و بشود آن را «علاج» کرد و قابل اصلاح و رفع‌ورجوع باشد، بلکه به‌تمامی فرو می‌ریزد. ایران تحت اشغال جمهوری اسلامی هم از آغاز پیدایش خود رو‌به‌زوال بود اما این زوال در چند سال گذشته به‌شدت رو به‌ فزونی نهاده است؛ مانند یک تابع‌نما، هر روز که می‌گذرد، فساد و تباهی بخشی را درگیر می‌کند و اگر فروپاشی جمهوری اسلامی همچنان طول بکشد، هیچ بعید نیست کار به فروپاشی ایرانی کشیده شود که چند هزار سال است از هر هجومی جان سالم به‌ در برده است و با وقوع جنگ‌های داخلی و استقلال بخشی از آن، جمهوری اسلامی که آمدنش با مرگ و نیستی همراه بود، رفتنش هم با مرگ و نیستی عظیم‌تری همراه شود و برای مردمی که تنها زندگی عادی و آزادی و رفاه نسبی می‌خواستند اما اسیر دوزخی شدند که از آن رهایی ندارند، روزگاری تیره‌تر از آنچه اکنون است، مقدر شود.

روزی نیست که از گوشه و کنار خبر زن‌کشی تازه‌ای به گوش نرسد و رسانه‌های عمومی و فضای مجازی را فرا نگیرد. تازه این نوک کوه یخی است که ۹۰ درصد آن زیر آب است. در آخرین شماره نشریه اندیشه پویا، گزارشی از عاطفه بروایه، کنشگر اجتماعی عرب، منتشر شده است که بر اساس آن، در دو سال گذشته دست‌کم ۶۰ زن در خوزستان به دلایل «ناموسی» به قتل رسیده‌اند. این فقط یک استان جنوبی است؛ اما در شمال هم وضع از همین قرار است و در غرب و شرق ایران هم چنین است و تازه این قتل است؛ زنان تحت سلطه بی‌کفایت‌ترین حکومت تمام اعصار این سرزمین، میلیون‌ها میلیون آرزو را به گور می‌برند و هر روز تحت ستمی مضاعف با چشم‌هایی کبود و تنی کبودتر عمر خود را سپری می‌کنند؛ بی‌آنکه بتوانند یک زندگی عادی و درخور انسان داشته باشند.

هرچند عوامل واقعی و زیربنایی مانند بی‌کاری و بی‌پولی و اعتیاد به موادمخدر و مسائلی از این دست در رشد این گونه فجایع‌ موثرند، نقش قوانین و حکومت و روبنایی که فرهنگ‌سازی می‌کنند را نباید دست‌کم گرفت. اگر وقتی در سال ۱۳۷۸، یعنی بیش از ۲۰ سال پیش، خسرو سینایی «عروس آتش» را ساخت و به این بدفرهنگی در میان برخی از اقوام عرب خوزستانی اشاره کرد، این مسئله جدی گرفته می‌شد و هر سال فیلمی از این دست در گوشه‌وکنار ایران ساخته می‌شد، شاید امروز سجاد در اهواز سر غزل در دست، جولان نمی‌داد.

همه شنیده‌ایم که چند روز پیش، سجاد و برادرش مونا (غزل) حیدری را که تنها ۱۷ سال داشت و از ۱۲ سالگی به عنوان کودک‌همسر به خانه سجاد، پسرعموی خود رفته بود، در وسط خیابان به شکل فجیعی سر بریدند و سپس همسرش سر او را در دست گرفت و محله چرخاند تا آبروی خود را بخرد و غیرتش را نشان دهد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

مونا در ۱۲ سالگی، هنگامی که باید پشت نیمکت مدرسه می‌نشست، زن شد و در ۱۳ سالگی که هنوز باید عروسک بازی می‌کرد، مادر شد. او در نهایت در ۱۶ سالگی از ایران گریخت و در ۱۷ سالگی، وقتی به‌اندازه یک زندگی پروپیمان رنج کشید، سرش بریده‌اش را در شهر گرداندند تا با چشم‌هایی که دیگر نوری نداشتند برای آخرین بار به شهر و مردمانی که به او وفا نکردند، نگاهی بیندازد و برای همیشه خاموش شود.

آزاده مختاری، خبرنگار خبرگزاری رکنا که گزارش مربوط به قتل مونا را منتشر کرده بود، در توییتی نوشت: «رکنا توقیف شد؛ چون تصویر قتل یک کودک‌همسر توسط شوهرش را منتشر کرد. با توقیف رکنا، #قتل_های_ناموسی پایان یافت! راستی امروز، روز تولد شش سالگی رکنا بود»

شگرد جمهوری اسلامی ایران همیشه این است که صورت مسئله را پاک کند. حالا در مورد رکنا هم همین کار کرده و به توقیف بسنده نکرده و زبان تهدید نیز گشوده است. عباس حسینی پویا، دادستان اهواز، از تلاش برای شناسایی افرادی که «با انتشار این فیلم‌ها تعمدا سبب تشویش اذهان عمومی شده‌اند» سخن گفت و اضافه کرد که «اگر ثابت شود افرادی تعمدا  به انتشار این فیلم‌ها اقدام کرده‌اند، بازداشت خواهند شد»؛ اما همه‌ این‌ها در کنار این اتفاق می‌افتد که در نهایت جای قاتل و مقتول را عوض کنند و تقصیر را گردن مقتول بیندازند. خبرگزاری حکومتی فارس از قول دادستان اهواز نوشت: این زن از ترکیه «تصاویری برای همسر خود ارسال کرده که این تصاویر سبب تحریک احساسات همسر او شده است».

نقش صداوسیما در تشویق کودک‌همسری و تشویق به فرزندآوری در سن پایین موجب شده است تا به‌جای آنکه این «بدفرهنگ» کم‌کم منسوخ شود، روزبه‌روز تشدید شود؛ اما تصور نکنید که فقط صداوسیما از این سریال‌ها پخش می‌کند. در شبکه نمایش‌خانگی و پلتفرم‌های موجود هم مجموعه‌هایی پخش می‌شوند که یا ذهنی و پر از سوراخ‌های فیلمنامه‌ای‌اند یا اصولا همین شعارهای حکومتی در مورد کودک‌همسری را ترویج می‌کنند.

برای نمونه مجموعه تلویزیونی که این روزها پخش می‌شود و کارگردان و فیلمنامه‌نویسانش هرچند وسط بازی می‌کنند، به هر حال جزو حکومتی‌ها نیستند. در همین سریال می‌بینید دختر به ترکیه می‌رود و وقتی مردی که جای پدر او است، از او خواستگاری می‌کند، آن‌قدر برآشفته می‌شود که وقتی او خواب است، خانه را ترک می‌کند؛ چیزی شبیه مونا حیدری که سرانجام سرش را بر باد داد؛ اما در سریال مذکور چهار سال بعد، می‌بینیم شخصیت ما سرحال‌تر از قبل در یک باند کوچک کیف‌قاپی کار می‌کند و از راه کیف‌قاپی به مکنتی رسیده و با دوستش که خانمی است و کودکی دارد در یک خانه اشرافی با چشم‌اندازی به بسفر زندگی می‌کند. معلوم نیست چرا آن‌ها تلفن همراه ندارند!؟ تا اینکه یک روز صدای عجیبی از کیف دوست قهرمان ما می‌آید و متوجه می‌شوند که دوست‌پسرش تلفن همراه هوشمند برایش خریده است و قهرمان ما بعد از چهار سال تازه دوباره تلفن هوشمند می‌بیند و سراغ اینستاگرام می‌رود و متوجه می‌شود نامزدش که فکر می‌کرد مرده، زنده است! کار نداریم یک دیالوگی هم ردوبدل می‌شود که انگار به قهرمان ما تجاوزی هم صورت گرفته! یعنی ساختاری چیده شده که هیچ ربطی به زندگی واقعی ندارد و فقط می‌تواند قشر اندکی از لایه‌های طبقه متوسط میانه را راضی کند. برعکس فیلم خوبی مانند «خانه پدری» (کیانوش عیاری) که سال‌ها در توقیف می‌ماند به این جرم که سیاه نمایی کرده است یا مقایسه کنید با «شنای پروانه» (محمد کارت) که از بطن و متن جامعه می‌جوشد.

امیر شفقی در کتاب ارزشمند «نقش سینما در انقلاب ایران» نشان می‌دهد علی‌رغم اینکه دولت و نهادهای مدنی در دوران پادشاهی تلاش می‌کردند مدرنیته را در ایران نهادینه کنند، سینما راه برعکس را پیش گرفته بود و تلاش داشت سنت‌گرایی را باب کند. او در این کتاب به تحلیل دقیق فیلم «قیصر» (مسعود کیمیایی) می‌پردازد و نشان می‌دهد که این فیلم چگونه انتقام فردی را باب می‌کند. چاقوکش لمپنی مانند «قیصر» (بهروز وثوقی) به قهرمان ملی تبدیل می‌شود و اگر توجه داشته باشیم که خواهر قیصر برای انجام تکالیف مدرسه پیش برادران آب‌منگل می‌رفته است که به او تجاوز می‌کنند، نه‌تنها موضوع غیرت و ناموس مطرح می‌شود که ضدیتی هم با آموزش‌وپرورش مدرن است. البته برخی می‌گویند قیصر خواهر خودش را نمی‌کشد که در پاسخ باید گفت بله اما خواهرش از ترس همین غیرت و بی‌آبرویی خودکشی کرد.

زن‌کشی یا بهتر است بگویم کودک‌کشی که به قتل‌های ناموسی مشهور شده، یکی از عقب‌مانده‌ترین واکنش‌های اجتماعی است و در کشورهایی که به نام جلوگیری از سیاه‌نمایی و به قصد سفیدنمایی سخن گفتن از این مسائل ممنوع است، رشد آن افزایش پیدا می‌کند و اگر قانون هم حامی آن باشد، همین بساطی می‌شود که می‌بینم صدها قتل ناموسی  کودکان ۱۰ سال تا ۱۸ سال و البته بالاتر رخ می‌دهد.

اگر جامعه‌ای مانند جامعه کنونی ایران این همه درگیر دخترکشی بود، الان بی‌شک در قوانین و در آموزش‌وپرورش تغییرهای اساسی صورت می‌گرفت و در سینما و تلویزیون فیلم‌ها و سریال‌های بسیاری در مذمت زن‌کشی و غیرت و مردانگی ساخته می‌شد؛ اما حکومتی که بنای آن بر قوانین شریعت است، درست در خلاف جهت حرکت می‌کند. توجه داشته باشیم و فراموش نکنیم که این اسلام‌پناهی‌ها تنها برای تداوم دیکتاتوری است وگرنه خودشان می‌دانند که چکاره‌اند.

اکنون مونا حیدری با پیکری بی سر زیر خاک خوابیده است و پسر سه ساله‌اش احتمالا به پدر و عموی خود که این لکه‌ ننگ را پاک کرد‌ه‌اند افتخار می‌کند و این چرخه قرار است همین‌طور بچرخد.