جهان شعری اسماعیل خویی؛ شاعر عصیان و درد

خویی در سال‌های تبعید که خود از آن به عنوان «بی‌درکجا» یاد کرده است، ندای بلند اعتراض به شیوه استبدادی حکومت در ایران بود

اسماعیل خویی روز چهارم خرداد ۱۴۰۰ در سن ۸۴‌سالگی درگذشت- عکس از شبکه‌های اجتماعی/ Twitter

اسماعیل خویی بی‌تردید یکی از شاعران تاثیرگذار تاریخ معاصر ایران است که بسیاری قصیده‌های او را همسنگ و هموزن آثار ملک‌الشعرای بهار می‌دانند. او شاعری بود که درس فلسفه خواند و دنیای شعری او مملو از اندیشه‌های ناب انسانی است، با دغدغه‌هایی که او را به یک شاعر عاصی و معترض نسبت به دنیای پیرامونش واداشت. قامت بلند و صورت استخوانی‌‌اش نیز در عصری که تصویر هم به کمک تفسیر شعر می‌آید، این اعتراض و عصیان را بیشتر نمایان ساخته است. دنیای شعری او از زیست‌جهان پیرامونش جدا نبود؛ چه پیش از انقلاب که از جمله معترضان به سانسور بود و از موسسان کانون نویسندگان ایران، و چه بعد از انقلاب که در برابر استبداد دینی قد علم کرد و به ناچار، تبعیدی ابدی را به جان خرید و تا زمان مرگش در خارج از ایران سکنی گزید.

خویی در یکی از گفت‌‌و‌گوهای نسبتا بلندش، طبع‌آزمایی خود در شعر را به دوران دبیرستان نسبت می‌دهد. آن گفت‌و‌گوی دو ساعته را جمشید برزگر انجام داده است و چندسالی است که در یوتیوب در دسترس است. برزگر که خود دستی در شعر و ادبیات دارد، توانسته است به خوبی تبارشناسی نسبتا دقیقی از دنیای شعری خویی به دست دهد.

در همین گفت‌وگو است که خویی اشاره می‌کند دو فرد دنیای شعری او را ساختند؛ مهدی‌ اخوان ثالث در شعر امروزین، و دکتر محمود هومن در شیوه اندیشیدن؛ آنجا که می‌گوید، «آزادی در اندیشیدن و آزادگی در اخلاق را از دکتر هومن آموختم.»

دوران دبیرستان و تجلیل دکتر علی شریعتی از شعر خویی

خویی در همان گفت‌و‌گو اشاره می‌کند که اولین شعر خود را در کلاس اول دبیرستان بر وزن شاهنامه سروده است. معلم او(آقای دامغانی) که هفته پیش از آن تحقیرش کرده بود، وقتی او شعرش را خواند و دریافت شعر سروده خود اوست، نه تنها در کلاس تشویقش کرد، بلکه همه دبیرستان را به صف کرد و به سنت آن‌ سال‌های آموزش و پرورش، از ناظم دبیرستان خواست تا از خویی به عنوان یک استعداد در شعر یاد کند و در برابر آن جمع بزرگ به او جایزه بدهد. جایزه او برگزیده شعرهای پروین اعتصامی بود که به گفته خویی، پشت آن قیمت «۱۰ ریال» جلب توجه می‌کرد.

این تشویق دنیای تازه‌ای به روی او گشود و سبب شد تا به گفته خودش، در منزل مدام به سیلاب‌شماری روی‌آورد و به مکاتبه با روزنامه‌های آن دوران خراسان بپردازد.

دو روزنامه «شرق» و «خراسان»، رسانه‌هایی بودند که او شعرهایش را مرتب به آنها می‌فرستاد که در صفحه «نظم و نثر دانش‌آموزی» منتشر می‌شد. اما پس از یک سال شعر او از آن صفحه ابتدایی به‌در آمد و به صفحات اصلی راه یافت و به تشویق یکی از اهالی ادبیات، نخستین کتابش را منتشر کرد؛ کتابی با خط مافی و پیشگفتاری از غلامرضا صدیق.

نخستین مجموعه شعر او با عنوان «بی‌تاب» زمانی منتشر شد که خویی تازه ۱۸ سال سن داشت. خویی خود در گفت‌وگویی دیگر، آن کتاب و اشعارش را بسیار ضعیف می‌داند و البته همین نظر را شمس لنگرودی هم در کتاب «تاریخ تحلیلی شعر نو» تایید می‌کند: «مجموعه‌ای است سانتی‌مانتالیستی و کم‌بها از غزلیات و چارپاره‌‌های ابتدایی؛ ولی از آنجا که این کتاب، ‌نخستین مجموعه شعر شاعر مطرح امروز، اسماعیل خویی است، ذکر نامی از آن لازم می‌آید.»(جلد دوم-ص ۳۶۹)

اما این ضعف سبب نشد تا اشعار او دیده و نقد نشود. دو تن بر آن کتاب نقد نوشتند؛ اولی احمد احمدی که دبیر دبیرستان‌های بیرجند بود، و دومی علی شریعتی که اگر چه در آن سال‌ها هنوز شهرت آنچنانی نداشت،‌ نامش بعدها در ایران طنین‌انداز شد. شریعتی در مقاله‌ای نوشت و اشاره کرد که این طفل یکشبه ره صدساله می‌رود.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

در این سال‌هاست که او عنوان اول دانشجویی را در دانشسرای عالی به دست می‌آورد و بعد مشخص می‌شود که او دانشجوی اول در تمامی رشته‌های علوم انسانی شده است و همین توفیق، بورسیه‌ای را در انگلستان نصیب او می‌کند تا برای تحصیل به آن کشور برود.

پس از آن و تا ۱۱ سال بعد، از او شعری منتشر نمی‌شود. این سال‌ها، دوره‌ای است که او برای تحصیل فلسفه عازم انگلستان شده بود و زمانی که به ایران بازگشت، برای خود وجهه و تشخصی دیگری یافته بود و شاعر دیگری شده بود. در سال ۱۳۴۶ دفتر دوم از اشعار او که به نظر می‌رسد برخی دغدغه‌های شاعر در دوران تحصیل در انگلستان را هم شامل می‌شد، با عنوان«بر خنگ راهوار زمین» از سوی انتشارات توس و همشهری‌اش (محسن باقرزاده) منتشر شد. تاثیرپذیری او از اشعار اخوان را نمی‌توان انکار کرد. این نکته‌ای است که شمس لنگرودی هم بر آن انگشت تاکید می‌نهد: «همچون شعر اکثر شاعران خراسانی آن سال‌ها، به شدت تحت تاثیر زبان اخوان ثالث بود.» (تاریخ تحلیلی شعر نو- جلد سوم-ص ۴۵۰)

به نوشته میلاد عظیمی (استاد ادبیات) در کانال تلگرامی‌اش،خویی جایی نوشته است که مهدی اخوان ثالث، در پایان عمر، در یک میهمانی، شولایش را از تن درآورد و از او خواست که آن را بپوشد. «انگار خرقۀ شاعری خود را بر تن خویی می‌پوشاند. نظر اخوان درست بود. شعر خویی استمرار بوطیقا و بلاغت شعر اخوان است.»

شعر «زنجیر» خویی در همین مجموعه، یادآور شعر «زمستان» اخوان است: 

«نیز ما افسانه‌ای داریم:
بیشماران فصل از او در گردِ بی‌تاریخ بودن گُم
نیز فصلی چند، همچون خواب شیرینی، از او تاریخ را در یاد
بعد از آن بی‌رحمی آتش
بعد از آن تسلیم هر چه خشک و هر چه تر
بعد از آن گیسو پریشان‌کردنِ بیوه‌زنانِ دود
بعد از آن سرمای خاکستر
بعد از آن…
آیا
حلقه آخر تواند بودن این زنجیر را محشر؟
»

به باور شمس لنگرودی، «زبان خویی چه آن‌وقت‌ها که کاملا تحت تاثیر زبان اخوان ثالث بود، و چه بعدها که استقلالی یافت، همواره زبانی پیراسته، و درست و فخیم بوده است. ولی فلسفه که در شعرش برجسته و آشکار می‌شود، زبانش هر چه بیشتر به توصیف و توضیح و نثر می‌گراید- که البته به نفع جوهر شعر نیست.»( تاریخ تحلیلی شعر نو- جلد چهارم ص ۶۰)

خویی پس از آن کتاب آثار دیگری هم منتشر کرد و تا زمانی که در ایران بود، هفت دفتر از اشعارش منتشر شد.

او از جمله شاعرانی بود که جهان شعری‌اش را در عشق و تغزل خلاصه نکرد و بر این باور بود و در همان گفت‌وگوی بلند با جمشید برزگر، به نگاه شاعر به پلشتی‌ها و پلیدی‌های دور و اطرافش و حتی«جهان فرمانفرمای آخوندی» هم اشاره کرد. شعر او شعر اعتراض و عصیان بود و در سال‌های تبعید که خود از آن به عنوان «بی‌درکجا» یاد کرده است، ندای بلند اعتراض به شیوه حکومت‌داری در ایران را همه گاه فریاد می‌کرد.

خویی و هنرمندان موسیقی؛ ‌از شجریان تا ناظری

وجهی دیگر از شخصیت شعری خویی را باید به ارتباط خوب و موثرش با هنرمندان موسیقی اختصاص داد. او دوستی‌ای ویژه با محمدرضا شجریان و شهرام ناظری داشت و این دو تن نیز در گفته‌های خود از دوستی خود با خویی یاد کرده‌اند. همین دوستی سبب شده بود که خویی شعری را درباره شجریان و صدایش بسراید که در سال‌های پایانی عمر شجریان، از سوی دو فرزند شجریان ( همایون و مژگان) در قالب تصنیفی به نام «صدای تو را دوست دارم» خوانده شد.

وقتی خویی آن شعر را سرود و شجریان از آن آگاهی یافت، میان این دو در لندن دیداری صورت گرفت که فیلمی کوتاه از آن دیدار در فضای مجازی موجود است و در آن، هر دو(شجریان و خویی) از بداهه و آنی‌ بودن آفرینش شعری و بداهه‌خوانی در موسیقی سخن می‌گویند. پیش از آن دیدار نیز خویی قصیده‌ای بلند برای شجریان سرود با آوردن «سیاوش‌ جان» به عنوان ردیف، که در انتهای هر بیت تکرار می‌شود.

خدای عشق باید باشد انبازت، سیاوش جان!

که هر سازی شود همسازِ آوازت، سیاوش جان!

در همان سال‌ها نیز او شعری برای شهرام ناظری سرود در اوزان نیمایی که مطلع آن چنین بود:

چه حالتی‌ست در آرایشِ صدایت،

شهرام جان؟!

که می‌سُرانَدَم انگار بر سطحِ صیقلینه‌ای از نور…

شعرهای سیاسی با بن‌مایه اندیشه‌ای

شعرهای سیاسی  او و نیز حمایتی که از سلمان رشدی کرد، اسباب ممنوع‌شدن آثارش را در ایران فراهم آورد. حتی کتابی که محمود معتقدی، شاعر و منتقد ادبی، درباره اسماعیل خویی و اشعارش با عنوان «به رسم حقیقت و زیبایی»  از سوی نشر ثالث منتشر کرد، مدتی کوتاه ممنوع‌الچاپ شد، اما اکنون این اثر به چاپ دوم رسیده و در دسترس است.

خویی پس از انقلاب و ماجراهای بهار سال ۱۳۶۰، به‌ویژه دستگیری سعید سلطانپور(دوست شاعرش) و سپس اعدام او در ۳۱ خرداد همان سال، زندگی‌ای مخفی در پیش‌ گرفت، تا در نهایت موفق به خروج از ایران شد. 

دوره بعدی شعری او در غرب آغاز شد. تسلط او به زبان انگلیسی سبب شد تا برخی از اشعارش را به این زبان هم بسراید.

در کارنامه ‌کاری او بیش از ۴۰ دفتر شعر به‌چشم می‌خورد که برخی از آنها هنوز فرصت انتشار نیافته‌اند، اما بیان و اندیشه  شعری او در این  سال‌ها نفوذی گسترده در میان مخاطبان و علاقه‌مندان به شعر فارسی یافته است. او را به‌تحقیق می‌توان یکی از شاخص‌ترین قصیده‌سرایان دوره کنونی نام نهاد که به باور دکتر میلاد عظیمی، پای در جای پای ملک‌الشعرای بهار(مهم‌ترین قصیده‌سرای معاصر) نهاد.

خویی آرزومندِ آن بود که یک بار دیگر ایران را از نزدیک ببیند و این درد و دغدغه را در برخی از اشعارش نیز انعکاس داد. حتی  دو هفته پیش از مرگش نیز چنین آرزویی را در محفلی به زبان آورد، اما تقدیر نخواست که یکی از شاخص‌ترین شعرای معاصر ایران غربت ناخواسته و تبعید در بی‌درکجا را پایانی بخشد و به موطنش بازگردد. اجل مهلت نداد، و در سوم خرداد ۱۴۰۰،  پس از یک بیماری ریوی، در لندن درگذشت.

بیشتر از فرهنگ و هنر