منشاء درگیری اسرائیل و فلسطین کجاست؟

تنش‌ها میان اسرائیل و فلسطین به پیش از تاسیس کشور اسرائیل در سال ۱۹۴۸ بازمی‌گردد

ناپلئون بناپارت در سال ۱۷۹۹، هنگام محاصره «عکا» در جنگ با امپراطوری عثمانی، ایده ایجاد یک کشور یهودی‌نشین در اراضی فلسطین را پیشنهاد کردـ IBRAHIM CHALHOUB / AFP

کشور نوپای اسرائیل در ماه مه سال ۱۹۴۸ به دنبال جنگ جهانی دوم و هولوکاست ایجاد شد اما درگیری‌هایی که از آن تاریخ تاکنون میان اسرائیلی‌ها و فلسطینیان در جریان بوده به زمانی بس دیرینه‌تر از آن برمی‌گردد.

ناپلئون بناپارت در سال ۱۷۹۹ و هنگام محاصره «عکا» در جنگ با امپراطوری عثمانی ایده ایجاد یک کشور یهودی‌نشین در اراضی فلسطین را پیشنهاد کرد. 

فرمانده ارتش فرانسه نهایتا در آن جنگ شکست خورد اما ۴۱ سال بعد تلاش او برای ایجاد یک سنگر اروپایی در خاورمیانه از طرف بریتانیا احیا شد. لرد پالمِرستون، وزیر خارجه وقت بریتانیا، در نامه‌ای به سفیر این کشور در استانبول از او خواست به منظور مقابله با نفوذ قابل توجه محمدعلی، فرماندار مصر، سلطان عثمانی را برای بازکردن راه مهاجران یهودی به فلسطین تحت فشار بگذارد. 

هرچند در آن هنگام تنها حدود ۳ هزار یهودی در فلسطین اسکان داشتند، نیکوکاران ثروتمندی در اروپا از جمله بارون ادموند دو روتشیلد یهودیان اروپا را تشویق کردند که با پیوستن به آنها در فلسطین آبادی‌های یهودی‌نشین ایجاد کنند که در میان معروف‌ترین آن باید از «ریشوُن لِتسیوُن» در سال ۱۸۸۲ نام برد.

این ناتان بِرن باوم، نویسنده اتریشی، بود که نخست در سال ۱۸۸۵ و با ادامه مهاجرت یهودیان به ویژه اروپای شرقی به فلسطین واژه «صهیونیسم» را خلق کرد. 

کتاب دکتر تئودور هرتسل، خبرنگار اتریشی-مجار با عنوان «کشور یهودی» ۱۰ سال پس از آن منتشر شد که پیش‌بینی ایجاد چنین کشوری در آستانه قرن بیستم بود. اما دو خاخامی که مَکس نوردو، دوست هرتسل، برای بررسی امکانات چنین حرکتی به فلسطین اعزام کرده بود در بازگشت گزارش دادند که «عروس زیباست اما به مرد دیگری شوهر کرده است».

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

اما هرتسل و نوردو بدون آنکه تردیدی به خود راه دهند در سال ۱۸۹۷ نخستین کنگره صهیونیست‌ها را در شهر بازل سوئیس به منظور گفت‌وگو پیرامون یک کشور مستقل یهودی و تلاش برای متقاعد کردن قدرت‌های اروپایی برای ایجاد آن سازماندهی کردند. 

در سال ۱۹۰۷ بریتانیا نیاز برای یک «کشور حائل» در خاورمیانه که نفوذ این کشور را در منطقه تقویت کند، تحت بررسی داشت. در این میان، حیم وایزمن، شیمی‌دان و رهبر صهیونیست‌های بریتانیا، با هدف ایجاد شرکتی که اراضی نزدیک به یافا را خریداری کند به بیت‌المقدس عزیمت کرد. ظرف تنها سه سال، حدود ۱۰ هزار هکتار زمین در «مَرج بن عامر» در شمال فلسطین خریداری شد که در نتیجه آن، ۶۰ هزار کشاورز محلی ناگزیر از ترک منطقه شدند و جای خود را به  مهاجران یهودی از اروپا و یمن دادند. 

یهودیان یک گروه شبه‌نظامی موسوم به «هاشومر» (جامعه نگهبان) تشکیل دادند تا از آبادی‌های رو به ازدیاد یهودی‌نشین حفاظت کند. در همان زمان، نجیب ناصر، داروساز فلسطینی، نشریه «ال کارمل» را به راه انداخت و هشدار داد این نیرویی استعمارگر است.

آغاز جنگ جهانی اول بریتانیای مشکوک به «مسلمانان محمدی» را بر آن داشت که بیشتر بر نظریه ایجاد متحدی در فلسطین تمرکز کرده و نیز تسلط بریتانیا بر کانال سوئز را تحکیم کند.

در ژانویه ۱۹۱۵، هربرت ساموئل، رهبر حزب لیبرال بریتانیا، یادداشتی محرمانه با نام «آینده فلسطین» به اعضای کابینه فرستاد که در آن از الحاق (فلسطین) و ایجاد کشوری که به تدریج تحت قیمومیت امپراطوری بریتانیا تبدیل به یک کشور مستقل یهودی شود، حمایت می‌کرد.

یک سال بعد، توصیه‌های ساموئل به‌طور خصوصی میان سِر مارک سایکس و فرانسوا ژرژ پیکوُت، معماران «موافقتنامه سایکس-پیکوت» به گفت‌وگو گذاشته شد. این موافقتنامه محدوده نفوذ بریتانیا و فرانسه در منطقه را در صورت سقوط حکومت عثمانی مشخص می‌کرد. 

«اعلامیه بالفور» دولت بریتانیا در ۹ نوامبر سال ۱۹۱۷ دائر بر حمایت این دولت از ایجاد یک «مامن ملی برای یهودیان» در فلسطین، در نامه‌ای میان دیوید لوید جورج، وزیر خارجه، آرتور بالفور و والتر روتشیلد، دومین بارون روتشیلد، و رهبر جامعه یهودیان تصریح شد. بر اساس این اعلامیه بریتانیا مالکیت اراضی فلسطین را به جامعه یهودیان تفویض کرد، اما بسیاری معتقدند بریتانیا از نظر قانونی چنین حقی نداشته است.

یک ماه بعد در ۱۱ دسامبر ۱۹۱۷ و پس از تصرف بیت‌المقدس به دست نیروهای ژنرال ادموند آلِنبی، روتشیلد، ساموئل، سایکس و وایزمن در یک گردهمایی در لندن با شادی در مورد این توافق گفت‌وگو کردند. 

در پی شکست قیصر و پایان «جنگ بزرگ»، وودرو ویلسون، رئیس‌جمهوری آمریکا، از دکتر هنری کینگ، استاد دانشگاه، و چارلز کرِین، شرق‌شناس، خواست تا گزارشی پیرامون مناطق غیر‌ترک‌نشین امپراطوری سقوط‌کرده عثمانی تهیه کنند. چکیده این گزارش این بود که حدود ۹۰ درصد جمعیت غیر‌یهودی فلسطین «موکدا» با پروژه صهیونیسم «مخالف‌اند». کینگ و کرین در مورد شدت احساسات (ضد‌صهیونیستی در منطقه) هشدار دادند و گفتند که به منظور حفظ صلح، روند مهاجرت یهودیان باید محدود شود، اما محتوای این گزارش تا سال ۱۹۲۲ افشا نشد. 

در کنفرانس پاریس درسال ۱۹۱۹، کلنل تی‌ای لارنس (اسطوره لورنس عربستان) برای امضای موافقتنامه میان وایزمن که اکنون در مقام رهبری هیئت صهیونیست‌ها قرار گرفته بود و شاهزاده فیصل بن حسین، همتای عربش، میانجی‌گری کرد. چکیده آن توافق علی‌الاصول برای بنیان‌گذاری موطن یهودیان در فلسطین و یک کشور مستقل عرب در خاورمیانه بود.  

درسال ۱۹۲۲، لیگ ملل قیمومیت بریتانیا بر فلسطین و حکومت این کشور را بر فلسطینیان تحت اختیارات قانونی ساموئل که اکنون کمیسر عالی منطقه شده بود به رسمیت شناخت. ساموئل در اعمال دست‌کم یک‌صد اقدام قانونی - از جمله اعلام زبان عبری به عنوان یک زبان رسمی و ایجاد یک نظام جداگانه آموزشی برای یهودیان و ایجاد یک ارتش یهودی - حضور یهودیان در فلسطین را تثبیت کرد. تا سال ۱۹۲۵ دانشگاه یهودی «هیستادروت» و اتحادیه کارگری یهودیان به دنبال آن آمده بود. 

در طول دهه پس از آن، اعتراض‌های گسترده علیه مهاجران یهودی در منطقه صورت گرفت و جنبش فلسطینیان با تلاشی بی‌نتیجه درصدد برآمد با آنچه غصب (اراضی) منطقه با حمایت نظامی و بازوی دیپلماتیک امپراطوری بریتانیا تلقی می‌کرد، مبارزه کند. 

در جریان دیدار بالفور از بیت‌المقدس، جنبش فلسطینیان پرچم‌های سیاه به اهتزار درآورد. در قیام «بُراق» در اوت ۱۹۲۹ در جنب «دیوار نوحه»، حدود ۲۵۰ یهودی و عرب کشته و بسیاری دیگر مجروح شدند و در اقدامی بی‌رحمانه، سه مرد مسلمان به اتهام شرکت در ناآرامی‌ها به هدف عملی بازدارنده، به دستور سِر جان چانسلور، جانشین ساموئل، اعدام شدند. 

اما با ورود هرچه بیشتر مهاجران یهود برای اسکان همیشگی در منطقه، اعتراض‌ها ادامه یافت و در سال ۱۹۳۳ به اوج خود رسید. تا سال ۱۹۳۵ تعداد جمعیت یهودیان در فلسطین از ۴ هزار در سال ۱۹۳۱ به ۶۲ هزار نفر افزایش یافت. در همان سال، شیخ عزالدین القاسم، رهبر مسلمانان انقلابی در بلندی‌های مشرف بر «جنین» با گلوله یک سرباز بریتانیایی کشته شد. 

در سال ۱۹۳۶، شدت مخالفت با حکومت استعمارگرایانه بریتانیا و تحمیل مفاد اعلامیه بالفور بر مردمی که از آن نفرت داشتند به یک اعتصاب عمومی شش ماهه انجامید. این یک شاهکار سازماندهی شده بود اما نتیجه‌ای عکس داد که در جریان آن خانه‌های فلسطینیان تخریب شد.

در سال ۱۹۳۹ جهان بار دیگر وارد جنگ علیه آلمان نازی شد که دولت رایش سوم در آن مسئول کشتار شش میلیون یهودی در اردوگاه‌های یهودیان بود.

کمی پس از ورود آمریکا به صحنه جنگ، روابط میان ایالات متحده و صهیونیست‌ها در کنفرانس ۱۹۴۲ در هتل بالتیمور نیویورک پایه‌ریزی شد. در همان هنگام، نیروهای شبه‌نظامی موسوم به «ایرگون» در فلسطین سربلند کرده گروه‌های محلی عرب را مورد حمله قرار می‌دادند. 

ایرگون بیشتر برای حمله بدنام بمب‌گذاری در هتل دیوید بیت‌المقدس در ۲۲ام ژوئیه سال ۱۹۴۶ با ۹۱ کشته و کشتار «دیر یاسین» در ۹ آوریل ۱۹۴۸ شناخته می‌شود که با همکاری سازمان دیگری موسوم به «لِهی» یا (باند اِستِرن) ۱۰۷ نفر را به قتل رساند.

در آن تابستان، «لهی» یک دیپلمات سوئدی به نام «فولکه برنادوت» را که سازمان ملل برای میانجی‌گری در اختلاف‌ها به منطقه اعزام کرده بود، ترور کرد.

به دنبال پیروزی متفقین در اروپا و اقیانوسیه در سال ۱۹۴۵، قدرت‌های جهان توجه خود را به پایان دادن به خشونت‌های فلسطین معطوف کردند.

با تصویب قطعنامه شماره ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۱۹۴۷، می‌رفت که ایجاد دو کشور در اراضی مورد اختلاف محقق شود. در این قطعنامه پیشنهاد شده بود که کشور جدیدی از فلسطین غرب رود اردن ایجاد شود: یک کشور محل اسکان یهودیان و کشور دیگری متعلق به اعراب. 

این قطعنامه پس از رای‌گیری و به گفته‌ای در نتیجه فشارهای ایالات متحده تصویب شد اما فلسطینیان این قطعنامه را با اشاره به اینکه در آن هنگام ساکنان یهودی منطقه چیزی بیش از ۵.۵ درصد اراضی آن  را در اختیار نداشته و در نتیجه حق دریافت ۵۶ درصد از اراضی و مشروعیت بین‌المللی منتج از آن را ندارند، رد کردند. خوشنودی و شادی یهودیان با برخورد خصمانه اعراب روبه‌رو شد و جنگ داخلی میان طرفین زبانه کشید.

به‌رغم این، در پایان دوره قیمومیت بریتانیا بر فلسطین، کشور اسرائیل در تاریخ ۱۴ام مه سال ۱۹۴۸ در دوره نخست‌وزیری دیوید بن گوریان ایجاد و بلافاصله توسط ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی به رسمیت شناخته شد اما این حرکت به بروز جنگ خونین اعراب و اسرائیل و قیام سه هزار جنگجو علیه این کشور نوپا  و فرار ۷۰۰ هزار فلسطینی به اردن، لبنان، سوریه، ساحل غربی و غزه انجامید که بیشتر آنها هرگز از حق شهروندی برخوردار نشدند.

جابه‌جایی مردم فلسطین در آن تاریخ همچنان همه‌ساله به عنوان «روز نکبت» (فاجعه) با سخنرانی شخصیت‌های فلسطینی، راهپیمایی و تکان دادن کلید خانه‌هایی که آوارگان پشت سر گذاشته و هنوز امیدوارند به آن بازگردند، یادآوری می‌شود.

در دسامبر سال ۱۹۴۸ مجمع عمومی سازمان ملل در قطعنامه ۱۹۴ تصریح کرد که حقوق فلسطینیانی «که می‌خواهند به خانه‌هایشان بازگشته و در صلح با همسایگانشان زندگی کنند باید در اسرع وقت به آنها اعطا شود». اما اسرائیل این نظریه را تحت لوای اینکه ماهیت کشور جدید اسرائیل را در معرض تهدید قرار می‌دهد، رد کرد. یک سال پس از آن، مجمع عمومی، آژانس امداد و کار سازمان ملل (یو‌.ان‌.دبلیو‌.اِی) را به منظور کمک به فلسطینیانی که از خانه‌هایشان رانده شده‌اند در خاور نزدیک برقرار کرد.

در فاصله میان این دو رویداد، اسرائیل با همسایگانش ـ لبنان، سوریه، اردن و مصر - موافقتنامه‌های آتش‌بس و ترک مخاصمه به امضا رساند. 

اردن در سال ۱۹۵۰ مدیریت ساحل غربی و مصر امور غزه را برعهده گرفت. این ترتیبات تا سال ۱۹۶۷ و جنگ شش روزه که اسرائیل این اراضی را تصرف کرد به جای خود باقی بود.  

پیش از آن، خشونت‌ها به طور پراکنده ادامه داشت. در میان آن کشتار روستاهای «قلقیله» (کفر قلیل)، «کفرقاسم» و «خان یوسف» در سال ۱۹۵۶ و «السامو» در سال ۱۹۶۶ قابل توجه است.

سازمان آزادی‌بخش فلسطین (پی‌.ال‌.اوُ) با هدف مبارزه برای «آزادی فلسطین» از طریق انقلاب مسلحانه در عوض تعامل حقوقی درسال ۱۹۶۴ در قاهره بنا گذاشته شد. سازمان آزادی‌بخش فلسطین این خط‌مشی را به‌رغم آنکه اسرائیل و ایالات متحده آن را یک سازمان تروریستی خواندند تا سال ۱۹۹۳ ادامه داد. «اتحادیه عرب»  اما آن را در سال ۱۹۷۴ به عنوان تنها نماینده مردم فلسطین به رسمیت شناخت. 

پیشروی ارتش اسرائیل در نوار غزه، ساحل غربی رود اردن، ارتفاعات جولان و صحرای سینا در سال ۱۹۶۷ بار دیگر موجب بروز برخوردهایی خونین و صدور قطعنامه ۲۴۲ شورای امینت شد که این حرکت را اشغال اراضی (فلسطینیان) خوانده و خواهان خروج نیروهای اسرائیلی از منطقه شد، اما این قطعنامه کلا نادیده انگاشته شد. 

به دنبال برخوردهای گسترده‌تر سربازان فلسطینی در اردن در «سپتامبر سیاه» سال ۱۹۷۰، شورای امنیت قطعنامه ۳۳۸ را صادر کرد که در آن خواهان آتش‌بس و بار دیگر خروج اسرائیل از اراضی اشغال شده سال ۱۹۶۷ شد. اسرائیل بار دیگر از پذیرش این قطعنامه سر باز زد.

در ۳۰ مارس سال ۱۹۷۶، اقدام اسرائیل به ضبط اراضی فلسطینیان با قیام‌ها، اعتصاب‌ها، اقدام‌های تلافی‌جویانه و خشونت‌بار بیشتری در شهرک‌هایی از ساحل جلیله گرفته تا نِگِو (همچنین نقب)» روبه‌رو شد. این روز در تقویم فلسطینیان «روز اراضی» نامیده می‌شود. نقطه عطف در روند صلح خاورمیانه در ۱۷ سپتامبر سال ۱۹۷۸ با دیدار مناخیم بگین، نخست‌وزیر اسرائیل با انور سادات، رئیس‌جمهور مصر و امضای معاهده صلح کمپ دیوید در خانه ییلاقی روسای جمهور آمریکا و رئیس‌جمهور وقت، کارتر، در کمپ دیوید به وجود آمد. یکی از ستون‌های این موافقتنامه مناسبات غیرخصمانه میان اسرائیل و مصر بود که جایزه صلح نوبل را نصیب امضا‌کنندگان آن کرد، اما موضوع آینده اراضی مورد اختلاف فلسطینیان به دلیل آنکه در مورد آن با هیئت فلسطینی مشورت نشده بود، از جانب سازمان ملل تقبیح شد. 

اسرائیل در سال ۱۹۸۲ به لبنان حمله کرد و آتش نخستین قیام (انتفاضه) فلسطینیان در پایان این دهه (سال ۱۹۸۷) در اعتراض به اشغال اراضی فلسطین شعله‌ور شد. اما سازمان آزاد‌ی‌بخش فلسطین با پذیرش قطعنامه‌های ۲۴۲ و ۳۳۸ سازمان ملل و به رسمیت شناختن کشور اسرائیل از جانب سازمان آزادی‌بخش فلسطین، گام دیگری در جهت صلح برداشت. با وجود این مذاکرات صلح در سال‌های ۱۹۹۱ و ۱۹۹۲ بدون هیچگونه نتیجه‌ای متوقف شد. 

سپس در تابستان ۱۹۹۳، نخستین معاهده اُسلوُ میان اسحاق رابین، نخست‌وزیر وقت اسرائیل و یاسر عرفات رهبر سازمان آزادی‌بخش فلسطین به امضا رسید که راه را برای ایجاد یک دولت انتقالی و خودمختار فلسطین موسوم به «تشکیلات خودگردان فلسطینی» و خروج نیروهای دفاعی اسرائیل از برخی مناطق که عمدتا نواحی اشغالی تلقی می‌شد، باز کرد. دومین معاهده صلح اسلو در سال ۱۹۹۵ به امضا رسید که بر اساس آن به فلسطینیان در بخش‌های خاصی از ساحل غربی و نوار غزه خودمختاری اعطا می‌شد اما در آن هیچگونه اشاره‌ای به یک کشور فلسطینی نشده بود.

در پی آن تا سال ۲۰۰۲ و انتفاضه دوم در شهرهای ساحل غربی رود اردن، یک آتش‌بس متزلزل میان اسرائیل و فلسطینیان برقرار شد. این رویداد که ثبات منطقه را درهم ریخت با درگذشت یاسر عرفات در سال ۲۰۰۴ به وخامت بیشتری گرایید و ضربه دیگری بر آرمان فلسطینیان وارد آورد. 

از آن هنگام، با اعلام جنگ اسرائیل علیه حزب‌الله لبنان در سال ۲۰۰۶ و حملات متعدد علیه حماس در نوار عزه از جمله «عملیات سرب مذاب» (۲۰۰۸)، «عملیات ستون دفاعی» (۲۰۱۲) و «عملیات تیغه حفاظتی» (۲۰۱۴)، خشونت به منطقه بازگشته است. آتش اقدام‌های خشونت‌بار در «روز نکبت» در سال‌های ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ بالاگرفت که شدت آن در مورد دوم موجب شد سازمان ملل آن را در چارچوب جنایات جنگی مورد تحقیق قرار دهد. 

انتخاب دونالد ترامپ به ریاست‌جمهوری آمریکا اوضاع را متحول‌تر کرد. آقای ترامپ ـ ستاره سابق شوهای تلویزیونی ـ با دوستی با بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائيل سفارتخانه ایالات متحده در این کشور را از تل آویو به بیت‌المقدس منتقل کرد. این حرکتی در به رسمیت شناختن این شهر به عنوان پایتخت اسرائیل بود. او همچنین ارتفاعات جولان را در مخالفت با جامعه بین‌المللی دائر بر اینکه الحاق این منطقه به اسرائیل اقدامی غیرقانونی است، به عنوان اراضی متعلق به این کشور به رسمیت شناخت. 

آقای ترامپ همچنین کمک‌های مالی به آژانس امدادرسانی و کار سازمان ملل متحد را قطع کرد و به گونه‌ای شگفت‌انگیز «جرد کوشنر» داماد یهودی خود را مامور طرح (جدید) صلح خاورمیانه کرد. آقای کوشنر که یک خرده بسازوبفروش است اطمینان داشت که با خواندن ۲۵ جلد کتاب در این باره می‌تواند بدون طرف‌گیری به این هدف دست یابد.  

تنش‌هایی که به دنبال آن در غزه بروز کرد به کشتار بیشتر مردم در حملات موشکی اسرائیل و حماس علیه یکدیگر و تبلور آن در خصومتی منجر شده که این قلمرو تاریخی را با خون و خونریزی از هم گسسته است.

© The Independent

بیشتر از جهان