عبدالرضا انصاری؛ سه دهه تلاش آگاهانه برای توسعه ایران

انصاری قانون مترقی «عوارض نوسازی» را برای شهرداری تهران تدوین کرد

عبدالرضا انصاری از دولتمردان اقتصادی در دهه‌‌های ۳۰ و ۴۰ - عکس از شبکه‌های اجتماعی

عبدالرضا انصاری، از دولتمردان اقتصادی دوران شکوفایی اقتصاد و کار ایران در دهه‌های ۳۰ و ۴۰، هفته گذشته در سن ۹۵ سالگی درگذشت. او از چهره‌های تکنوکرات برجسته در شکل‌گیری اقتصاد ایران در سال‌های دهه ۳۰ و ۴۰ بود که سهمی موثر در پایه‌ریزی سامانه‌ای کارآمد در اقتصاد و کار ایران داشت.

اگرچه در گوشه‌وکنار درباره برخی از تلاش‌های او به‌صورت جسته‌وگریخته اطلاعاتی موجود است، اما کتابی که حاصل گفت‌وگوی بلند دکتر غلامرضا افخمی در پروژه تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران است، تصویری شفاف، دقیق و همه‌جانبه از دولتمردی به دست می‌دهد که تلاش‌های طاقت‌سوز و کارشناسانه‌ای را در زندگی کاری خود انجام داد.

این کتاب با عنوان «خاطرات عبدالرضا انصاری» و با پیشگفتاری از جمشید آموزگار در سال ۲۰۱۰ منتشر شده است که در واقع جلد دهم از «مجموعه توسعه و عمران ایران» است. نسخه انگلیسی این کتاب نیز نوامبر سال ۲۰۱۶ با عنوان «شاه ایران؛ ظهور و سقوط» با برگردان انگلیسی کتایون انصاری منتشر شد. مزیت نسخه انگلیسی در بیان خاطراتی از جشن‌های شاهنشاهی است که آقای انصاری آن را مدیریت کرد و در خاطرات فارسی نیامده است.

به نوشته آقای افخمی، پیش از تدوین و انتشار این کتاب و در سال ۱۹۹۱، «مصاحبه‌ای با انصاری انجام شد که به شکل تفصیلی درباره سازمان آب و برق خوزستان گفت‌وگو شد. انصاری در سال‌های میانی دهه ۴۰ به‌عنوان مسئول پروژه آب و برق خوزستان انجام وظیفه‌ کرد» (ص ۱۰) و یکی از درخشانترین کارهای مدیریتی در زمان محمدرضا شاه را به یادگار نهاد. این کتاب در سال ۱۹۹۴ منتشر شد و البته در سال ۲۰۱۰، گفته‌های آن کتاب به کتاب خاطرات انصاری اضافه شد، چراکه آن کتاب هم حاصل گفت‌وگویی با وی بود.

برخلاف کتاب‌های تاریخ شفاهی هاروارد که ناپخته و ناویراسته‌اند، این کتاب زبانی پیراسته و انسجامی مناسب دارد و فصل‌بندی‌های دقیق آن به مخاطب کمک می‌کند تا درکی دقیق از آن دوران به دست آورد و با جزییات رفتارهای کاری و حرفه‌ای و حتی شخصی عبدالرضا انصاری آشنا شود.

جمشید آموزگار که خود از دوستان انصاری بود و مهرماه ۹۵ درگذشت، در مقدمه خود «خاطرات عبدالرضا انصاری» را «از امتیاز ویژه برخوردار» می‌داند «که با اصالتی کم‌همتا، دقتی درخور تحسین و بی‌نظری سزاوار تمجید همراه است.» (ص ۷) به گفته آموزگار، «گذشته از اصالت و دقت و بی‌نظری، عمق وسعت آگاهی، بینش فوق‌العاده، تجزیه‌وتحلیل رویدادها،‌ احترام و بزرگداشت بزرگان و گزینش واژه‌ها در سراسر این گفت‌وگو چشمگیر است. حافظه‌ای که دو ریال کرایه اتوبوس شرکتی به نام عدل را پس از ۵۶ سال به یاد بیاورد، شگفت‌انگیز است.»(همان ص ۷) و نشان می‌دهد که در تاریخ معاصر ایران چه چهره‌های برجسته‌ای حضور داشتند که بی‌ادعا و فروتنانه زیر بار توسعه ایران شانه دادند.

اصل چهار و خاطره‌ای از دکتر مصدق

انصاری در سال ۱۳۰۴ در خانواده‌ای نظامی متولد شد و توانست با گذراندن دوره‌های مختلف تحصیلی و کسب لیسانس از دانشکده حقوق و دانشکده کشاورزی در وزارت تازه‌تاسیس کار استخدام شود. وی پس از مدتی برای ادامه تحصیل به دانشگاه‌های یوتا و کالیفرنیا، شعبه لس‌آنجلس، رفت و ۲۶ ساله بود که به ایران بازگشت؛ ‌زمانی که دکتر محمد مصدق نخست‌وزیری را بر عهده داشت. او به دلیل تسلط بر زبان انگلیسی و نیز آشنایی با چند چهره آمریکایی و البته پشتکار و درایتی که از خود نشان داد، به‌سرعت توانست خود را به‌عنوان فردی مورداطمینان هم از دید دولتمردان زیر نظر دکتر مصدق و هم آمریکاییان شاغل در پروژه اصل چهار ترومن، تثبیت کند.

از انصاری نقل شده است که وقتی توافقنامه همکاری نیروهای آمریکایی اصل چهار ترومن با دولت ایران به مرحله امضا‌ رسید، دکتر حسابی که وزیر فرهنگ دولت مصدق بود یک‌باره گفت که این قرارداد باید به رویت دکتر مصدق برسد و با تایید ایشان ما راضی به امضای آن هستیم. او حتی به گفته‌های دکتر زنگنه که اعلام داشت آقای نخست‌وزیر اجازه امضا داده‌اند، اعتنایی نکرد و در میانه نشست از جای برخاست و به سمت دفتر نخست‌وزیری که نزدیک ساختمان محل نشست بود حرکت کرد. انصاری به نقل از مهندس زنگنه توضیح می‌دهد: «وقتی خدمت آقای دکتر مصدق رفتیم، پرسیدند که اشکال شما با این قرارداد چیست؟ دکتر حسابی جواب داده بودند که می‌گویند آمریکایی‌ها می‌خواهند خر قبرسی، گاو هلندی و بذر فلان بیاورند، درحالی‌که ما احتیاج به پول داریم. دکتر مصدق می‌پرسند، در قبال این چیزها که می‌آورند آیا می‌خواهند چیزی هم ببرند؟ جواب منفی می‌دهند که دکتر مصدق می‌گویند: اگر چیزی نمی‌برند، بگذارید خر بیاورند، سگ بیاورند. تا وقتی می‌آورند و نمی‌برند، اشکالی ندارد. بروید امضا کنید.» (ص ۲۸)

حجم کار انصاری پس از امضای توافقنامه سنگین‌تر شد، چرا که «کمیته‌ای به نام کمیته برنامه در داخل اصل چهار تشکیل شد که با ورود مسئول مربوط به این کار از آمریکا، وظیفه دبیری این کمیته به عهده من محول گردید و بنابراین مجبور بودم برای رسیدگی و تنظیم مطالبی که از طرف دولت ایران به اصل چهار احاله می‌شد، پیشنهاد‌های رسیده را به‌دقت مطالعه کرده و برای بحث و رسیدگی در کمیته آماده نمایم»(ص ۳۲). اگرچه آن کار بسیار سنگین و زمان‌بر بود، اما به انصاری جوان فرصتی استثنایی داد تا با جزيیات کار و مسایل گوناگونی که دستگاه‌‌های دولتی با آن مواجه بودند،‌ آشنایی پیدا کند. «شرکت در کمیته عالی وزرا و اطلاع از مسایلی که در سطح کشور مطرح بود، برای آموزش جوانی مانند من که فقط دو سال در دستگاه‌های دولتی کار کرده بودم و هنوز حال‌وهوای دانشگاهی داشتم فرصتی بود بی‌نظیر؛ لذا با اشتیاق و علاقه خستگی‌ناپذیر روزی حداقل ۱۲ ساعت مشغول کار و مطالعه و نوشتن گزارش بودم.»(ص ۳۳)

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

انصاری نقل می‌کند که در فاصله کمی از ساختمانی محل کار او، جمشید آموزگار هم در ساختمان مهندسی امور بهداشت و محیط‌زیست کار می‌کرد و با آن که ساعت کاری ۵ بعدازظهر به پایان می‌رسید، هر دو آن‌ها تا ساعت ۸ به کارها می‌رسیدند و پس‌ازآن به دلیل هم‌جهت بودن مسیر بازگشت به خانه در تجریش، در یک اتوبوس می‌نشستند و همین اتفاق، دوستی و مودتی را بین آن دو ایجاد کرد که تا سالیان سال ادامه یافت.

خزانه‌داری کل و انضباط مالیِ بِسامان

پس از اصل چهار، انصاری به دلیل ظرفیت‌هایی که از خود نشان داده بود، به‌عنوان خزانه‌دارکل کشور در دولت دکتر اقبال منصوب شد. توضیحات او درباره وضعیت آشفته خزانه‌داری کل در بدو ورود و سپس نظم و نسقی که در همان سه ماه اول ورود به این سازمان داد و بالاخص نحوه دریافت‌ها و پرداخت‌ها، بسیار جالب و خواندنی است. به گفته آقای انصاری، وقتی او وارد سازمان شد، «اولین موضوع ناراحت‌کننده و اسف‌انگیز، دیدن میز و صندلی‌های کهنه و شکسته و پنجره‌هایی بود که روی آن‌ها را با روزنامه‌های کهنه پوشانده بودند و می‌گفتند به‌طورکلی چند ماه از سال تابش خورشید به حدی است که کار کردن در اتاق‌های اداره را غیرقابل‌تحمل می‌کند.»(ص ۸۰) او با هماهنگی وزیر و با اطلاعی که از بودجه یکی از طرح‌های در دست اقدام اصل چهار داشت، مبلغ ۳۵ هزار تومان تامین اعتبار تامین کرد و «از آن محل تعمیرات داخلی خزانه‌داری و رنگ‌آمیزی اتاق‌ها و تعمیرات میز و صندلی وسایل کار در ظرف مدتی کوتاهی انجام گرفت.»(همان، ص ۸۰)

همین تغییرات کوچک، نگاه کارکنان را به او تغییر داد و سبب شد تا در فرصتی کوتاه و دوهفته‌ای، هر چه اطلاعات از سازمان و کاستی‌های آن‌ها می‌خواست در جلسات مفصل و کاری دونفره با مدیران و کارکنان بدنه به دست آورد. آنجا بود که او به سمت تغییر نگاه در خزانه‌داری کل حرکت کرد و با همین حرکت فرهنگی و همکاری و رایزنی با یکی دو زارتخانه دیگر، توانست یکی از معضلات اصلی دولت را که پرداخت به‌موقع حقوق کارکنان دولت بود، حل کند.

از دید کارکنان خزانه‌داری، آن‌ها نمایندگان وزارت دارایی و خزانه‌داری کل بودند که وظیفه داشتند جلو هزینه‌های وزارتخانه را بگیرند، اما از دید آقای انصاری «نخستین وظیفه آن‌ها ایجاد تسهیلات و رفع مشکلات اجرایی طرح‌های در دست اقدام باشد که سازمان‌ها بتوانند با اطمینان کامل از تامین اعتبارات مالی، طرح‌های اجرایی و عمرانی خود را پیش برده و توسعه دهند، نه آن که دائما درصدد باشند چوب لای چرخ دستگاه‌‌ها بگذارند و تحت عنوان حفظ منافع دولت و صرفه‌جویی، مانع پیشرفت سریع کارها بشوند.»(ص ۸۱)

هم او بود که پس از بررسی دقیق توانست مشکل پرداخت حقوق کارکنان دولت در موعد مقرر را حل کند و «برای اولین بار پس از سالیان سال، دستور پرداخت حقوق کلیه کارکنان دولت در سراسر کشور،‌ سه روز قبل از پایان ماه به همراه دستورالعمل روشنی مبنی بر آن که این وجوه صرفا باید به مصرف حقوق کارکنان برسد، به تمامی وزارتخانه‌ها و استان‌ها ابلاغ شد.» (ص ۸۵)

پس ‌از این تجربه، او و جمعی از تحصیل‌کردگان آمریکا جمعی را تشکیل دادند که هر هفته گرد هم می‌آمدند و مشکلات و مسایل کشور را در آن جمع مطرح می‌کردند و راه‌حل ارائه می‌دادند. این جمع البته چندان دوامی نیافت، ‌چرا که از طرف ساواک (به ریاست تیمور بختیار) به آن‌ها اخطار داده شد که نمی‌توانند چنین جمعی را شکل دهند و باید به عضویت یکی از دو حزب درآیند. انصاری وارد حزب دکتر اقبال (حزب ملیون) شد و به‌عنوان خزانه‌دار حزب توانست یک سیستم مالی شفاف را طراحی کند که پس از لغو فعالیت‌های حزب و هنگامی‌ که از طرف دولت بعدی اطلاعات مالی حزب خواسته شد،‌ با اطمینان آن اطلاعات را در اختیار آن‌ها قرار داد.

در همین دوره، او گزارشی نموداری از نیازهای وزارت دارایی ارائه داد که مورد توجه آیزنهاور قرار گرفت. آیزنهاور در سال ۱۳۳۸ و در هنگام سفر به هند، در ایران توقفی کوتاه کرد. شاه از وزارتخانه‌ها خواسته بود که گزارشی از احتیاجات خود را ارسال کنند. دیگر وزارتخانه‌ها نیازها را به‌صورت فهرست‌ها ارائه کردند، اما انصاری با کمک یکی از گرافیست‌ها آن را در چهار تابلو بزرگ طراحی کرد. در آن تابلوها، تصویری موجز از نیازها آمده بود و همان ابتکار سبب شد که آیزنهاور «پس از خاتمه بازدید از شاهنشاه خواسته بودند که موافقت کنند تا این نمودارها را با خود به آمریکا ببرند.»(ص ۹۸)

وزارت کار، تاسیس بانک رفاه و سامان دادن به بیمه کارگران

تلاش و ابتکار انصاری در خزانه‌داری‌کل مورد توجه شاه قرار می‌گیرد و او به‌عنوان وزیر کار دولت اقبال پیشنهاد می‌شود. در این دوره او توانست بانک رفاه کارگران را تاسیس کند و علاوه بر آن، با اعزام تیمی به ژنو برای بررسی تازه‌ترین تحولات درباره بیمه کشورهای پیشرفته، تازه‌ترین اطلاعات در این زمینه را به دست آورد و سپس آن پیشنهاد‌ها را به مجلس ارائه دهد؛ «تمام پیشنهاد‌های وزارت کار مورد تصویب کمیسیون مجلس قرار گرفت و ابزارهای قانونی برای داشتن یک قانون مترقی بیمه‌های اجتماعی فراهم گردید. از جمله موارد مهمی که به تصویب رسید، شرایط خاتمه دادن به خدمت کارگران و همچنین مجوز تاسیس بانک رفاه کارگران بود که امروز یکی از موثرترین و مفیدترین بانک‌های ایران است.»(ص ۱۱۹)

استانداری خوزستان و نیز پرو‌ژه عظیم سامان دادن به آب و برق خوزستان از جمله کارهای او بود و درنهایت و به گفته خودش، «پس از شش سال کار طاقت‌فرسا در خوزستان و درگیری‌های روزانه و کارشکنی‌های وزارت آب و برق و به‌خصوص با تحریکات یکی از مشاوران وزیر که دائما مشغول دسیسه و پرونده‌سازی علیه سازمان آب و برق خوزستان بود» (ص ۲۲۲) به مرکز فراخوانده می‌شود تا در سال ۱۳۴۵ و در دولت هویدا، مسئولیت وزارت کشور را بر عهده بگیرد.

وزارت کشور و تدوین و تصویب قانون عوارض و نوسازی شهرداری‌ها

 به‌رغم آن که در دیدار با شاه از او می‌شنود که تنها انتصاب استانداران و فرمانداران کل با او هماهنگ شود، اما در نخستین گام وقتی هویدا به او خبر می‌دهد که «استانداران خوزستان و نیز کرمانشاه انتخاب شدند و بنابراین با تشریفات دربار تماس بگیرید و قراری بگذارید که پس از مراجعت به تهران آن‌ها را به حضور اعلیحضرت معرفی کنید»، با نارضایتی انصاری روبه‌رو می‌شود و در آن گفت‌وگو از منظری گله‌مندانه می‌گوید:«آیا بهتر نبود قبل انتخاب نهایی افراد برای تصدی استانداری، نظر مشورتی وزیر کشور نیز جلب می‌شد؟» (ص ۲۲۲) بعدها او در یکی از دیدارهای خصوصی با هویدا، وقتی پیشنهاد به‌کارگماری فردی برای معاونت پارلمانی را قبول نمی‌کند و حتی استعفای خود را نیز مطرح می‌کند، هویدا به او می‌گوید: «من تا به‌حال برایت احترام قایل بودم، ولی حالا احترامم ده برابر شد.»(ص ۲۲۶)

در همان گفت‌وگو، او به‌درستی دلیل پانگرفتن احزاب را توضیح می‌دهد؛ احزابی چون حزب ملیون، حزب ایران نوین و حتی حزب رستاخیز که هم مشکلات درون ساختاری داشتند وهم مشکلات بیرونی و فشارهای از بالا، و البته این انتقاد به خود او هم وارد است که تسلیم برخی از این فشارها می‌شد،‌ اگرچه به گفته خودش در بسیاری از این موارد کارها در روندی پیچیده و چندلایه قرار می‌گرفت.

با فشارهایی که از سوی هویدا بر آقای انصاری وارد شد، او از سمت وزارت کشور برکنار شد. ‌اگرچه در دوره کاری خود توانست یکی از قوانین مترقی درباره درآمدهای شهرداری را با عنوان «عوارض نوسازی» تدوین کند و به تصویب برساند که شهرداری‌ تهران را به‌یک‌باره از کوهی از بدهی‌ها خلاص کرد، اما درنهایت خود در وزارت کشور حضور نداشت که شاهد اجرای دقیق قانون و نظارت بر اجرای آن باشد. آخرین سمت انصاری، قائم‌مقامی بنیاد اشرف پهلوی بود که خاطراتی از فعالیت‌های این دوره را نیز در این کتاب بیان کرده است.

بیشتر از اقتصاد