چرا رهبری خودش «رَبّنا» نخواند؟

یادگاری که در این گنبد دوّار بماند

شجریان مانع شد که آقا «ربّنا» یاد بگیرند

 

من و معجزه دایت-کُوک!

هیچ‌وقت براتون پیش اومده که حال طنز نوشتن نداشته باشین و دلتون بخواد پاشین برین توی یک کافی‌شاپ بشینین و دایت-کوک بخورین؟

ببینین چقدر حالم گرفته‌س که کافی‌شاپم که می‌رم به‌جای اینکه یک قهوه حسابی بنوشم، می‌خوام دایت-کوک بخورم! وضعم وخیمه به قرآن.

آدمیزاد همینه، حتی من. حال نوشتن ندارم. به قول شجریان «هوای گریه با من». چیزی که هست روز یکشنبه نوشته بودم که پنجشنبه دوباره از شجریان می‌گم. بنابراین، الوعده وفا. نگرانم نباشید. دوتا دایت-کوک دیگه بزنم، حالم جاس. اما خبُ، راجع به شجریان، همه، همه‌چیز را گفتند. حتی چیزایی که راجع به شجریان نبود هم گفتند. بنابراین من چیزی برا گفتن ندارم، جز حرفای خودم!

چرا آقا از شجریان کینه داشت؟

راجع به اینکه چرا مقام معظم رهبری درباره شجریان کمترین تسلیتی نگفتند، خیلی تفسیرها شد، در‌حالی‌که دو کلمه بیشتر نبود، یعنی هشت کلمه: «برای اینکه او به مقام معظم محل نمی‌گذاشت.»

روایت است آن ایامی که حضرت آقا دیلینگ‌دیلینگ سه‌تار تمرین می‌فرمودند (در آن ایام هنوز موسیقی ممنوع نشده بود و نگاه کردن به ساز و تنبک، جهنم نداشت)، آن روزها حضرت آقا سعی می‌کردند همراه سازشان یک زمزمه‌ای هم بکنند. یک‌بار به همشهری‌شان پیام داده بودند که بیا به من یاد بده چطوری بخوانم. شجریان دستش بند بوده نرفته به ایشان یاد بدهد. از همین‌جا آقا کینه او را به دل گرفته‌اند و همیشه اعلام داشته‌اند «این، جلوی ترقی مرا گرفت، وگرنه الان من خودم ربّنا می‌خواندم مثل ماه!».

آقا نخواهد گذاشت شجریان کنار فردوسی بماند

شایع است که حضرت آقا از گذاشتن مزار شجریان در کنار فردوسی هم ناراضی بودند ولی برای اینکه از تهران دورش کنند، کوتاه آمدند. آن‌طور که از بیت رهبری خبر می‌رسد، ایشان دارند از همجواری شجریان با فردوسی حرص می‌خورند و تصمیم دارند بعد از چهلم شجریان، دستور عملیات نبش قبر را صادر کنند و ترتیبی بدهند که شبانه با بولدوزر و جرثقیل و تریلی، جسد فردوسی توسی را از آنجا دربیاورند ببرند بغل‌دست قبر پدر بزرگوار خودشان در محمدآباد به خاک بسپارند.

روزی که صدای اعتراض شجریان علیه ظلم و بیداد حکومت در رسانه‌ها پیچید، حضرت آقا نفرین کردن را شروع کردند و شبانه‌روز از درگاه ائمه اطهار تقاضا می‌کردند ترتیبی بدهند که شجریان سرطان بگیرد. خلوص نیت ایشان بالأخره کار خودش را کرد.

طرفداران ترانه‌های گلپایگانی

محمدرضا شجریان، تنهایی ملت را درک می‌کرد و به یاری او، به اعتراض برخاست. این شور و هیجانی که در فقدان او می‌بینیم، بخش عمده‌اش پاسخ به شهامت‌های اعتراضی اوست وگرنه خیلی از شرکت‌کنندگان در این مراسم، می‌توانند طرفداران ترانه‌های گلپایگانی باشند!

عمر گلپایگانی، این خواننده خوش‌نوای ترانه‌های خاطره‌انگیز دراز باد. اگر او در ۱۲۰ سالگی هم از دنیا برود، یک عده می‌گویند از دست شجریان دق‌مرگ شد!  

مردم تنها، ملت بی-کس

«ملت تنها» عنوان قطعه‌ایست که در سوگ شجریان نوشتم. به یاد شبی که گفت «ببین این ملت، چقدر تنها و بی‌کس است.»

ده یازده سال پیش بود، ۸ نوامبر ۲۰۱۰، آبان ۹۰ -‌حدود  یک ماه دیگر- شجریان در لندن کنسرت داشت و مردم چه کردند برای او، که «صدای خس و خاشاک» شده بود. دیدن او روی صحنه چشم دل مرا سیر نکرده بود. همراه همسرم و بیژن فرهودی –‌که از صدای آمریکا آمده بود‌– آخر شبی به هتل رفتیم. صحبت از استقبال گرم مردم کردیم. شجریان، فروتنانه، این‌ها را به حساب خودش نریخت و گذاشت به پای تنهایی و بی‌کسی مردم. صدایش هنوز در گوش من است:

«من فقط یک خواننده‌ام. نه شخصیت سیاسی هستم، نه سمت دیگری دارم. دو کلام اعتراض کرده‌ام، تو ببین مردم چکار می‌کنند برای من‌... ببین این ملت، چقدر تنهاست. ببین این ملت چقدر بی‌کس است.»

این سروده، تقدیم به او که تنهایی مردم را درک می‌کرد. اگر قبلاً از جایی آن را برداشته‌اید، این نسخه را جایگزینش کنید که کامل‌ترین نسخه است:

ملت تنها

 آن کس که وجودش همه دل بود و صفا بود
او بود که دلواپس تنهایی ما بود
 
او بود که در حکم نماینده مردم
آوازه خوش داشت و فریاد رسا بود
 
او بود که در حکم صدای «خس و خاشاک»
خود پاسخ کوبنده به آن بی سر و پا بود
 
روزی که حکومت همه جا درد پراکند
او در طلب مرهم و دنبال دوا بود
 
او بود که زد طعن تمسخر به حکومت
بیزار ز همصحبتی آل عبا بود
 
او بود که پیوند نه بگسست ز ملت
وز دولت بیداد حذر کرد و جدا بود
 
روزی که جزا داشت «صدای سخن عشق»
آن مرد «در این گنبد دوار»، صدا بود
***
 
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه