روایت‌های عاشقانه مردان میان‌سال با زنان جوان؛ شهلا، آیدا، فروغ فرخزاد

مردها به‌واسطه مرد بودنشان تا کجا حق ‌دارند جلو بروند؟

آیدا سرکیسیان به همراه احمد شاملو

«قربانت بروم، قربان سراپای وجودت بروم، قربان موهای سفید پشت گردنت بروم»

در ششم خرداد ۱۳۴۵ معشوقه جوان مرد متأهلی که پدر دو فرزند بود برایش این نامه را نوشت. زن جوان شش ماه بعد در تصادف اتومبیلی کشته شد و خبرش را در روزنامه‌ها نوشتند. تا ۵۰ سال بعد که این نامه عاشقانه منتشر شد، داستان‌هایی کدر و مبهم از این رابطه در تاریخ ادبیات و هنر ایران به‌صورت رسمی و غیر رسمی روایت شد. نامه را فروغ فرخزاد برای ابراهیم گلستان نوشته بود.

 زمانی که گلستان فیلم کوتاه خواستگاری را ساخت فروغ فرخزاد به همراه توسی حائری، که به‌تازگی از همسر شاعر خود جدا شده بود، بازیگران آن بودند. این همسر سابق احمد شاملو بود که همان سال با دختر جوانی آشنا شد و سرنوشت او این بود که تأثیرگذارترین عاشقانه معاصر ایران را برای همسر سوم خود آیدا بسراید.

این روایت‌های عاشقانه از ازدواج مردان میان‌سال با دختران جوان در میانه قرن بیستم در جامعه سنتی ایران حکایت غریبی نبود. بخش زیادی از جمعیت آن زمان روستانشین بودند و ازدواج‌های چندم و در سنین بالا با نوعروسان جوان آن‌چنان برایشان عجیب نبود.

پنجاه سال بعد از آن اما، چاقوی نقد مدرنیته با بی‌رحمی به سراغ ابراهیم گلستان رفت. هرقدر شاملو آیدا را در کتاب‌ها، میراث و ادبیات خود سهیم کرد ابراهیم گلستان حتی در مراسم تدفین فروغ فرخزاد هم نرفت.

«هر کی می خواد باشه. تمومه قضیه. برم مردم نگاهم بکنند. آن‌ها که رفتند برای چی رفتند؟» ابراهیم گلستان این جملات را به پرویز جاهد گفت.

شاید این وزن نگاه مردم بود که هر بار سنگین و سنگین‌تر می‌شد، طوری که در دهه هفتاد وقتی محمدرضا شجریان با کتایون خوانساری که ۲۵ سال از او جوان‌تر بود ازدواج کرد دیگر نگاه‌ها آن‌قدر با عشق پیری و معرکه‌گیری مهربان نبود.

با کاهش قیمت کاغذ و افزایش واردات کاغذ بعد از جنگ پیشخوان دکه‌های روزنامه‌فروشی پر شد از مجلات رنگارنگ سرگرم‌کننده درباره بازیگران سینما و هنرمندان و ورزشکاران. روزنامه‌نگاران با یک وقفه ۲۰ ساله دوباره به دنبال خبر ازدواج و طلاق و زندگی خصوصی ستاره‌ها رفتند و داستان‌های از یاد رفته را دوباره روایت کردند.

شهلا فقط ۱۳ سال داشت که عاشق شد. دیوار اتاقش پر بود از عکس‌های ناصر. او بالاخره به وصال معشوق خود رسید اما باید او را با زن دیگری تقسیم می‌کرد. لاله سحرخیزان همسر اول ناصر محمدخانی قربانی رابطه عاشقانه شوهرش شد و شهلا جاهد به‌عنوان قاتل به دار آویخته شد. درحالی‌که هر دو زن این درام خانوادگی جنایی جان خود را از دست دادند اما هیچ مجازاتی متوجه ناصر محمدخانی نبود. این پرونده جنایی باعث شد که دوباره بحث قانون حمایت از خانواده در رسانه‌ها و جامعه مطرح شود. قانون حمایت خانواده اولین قانون لغو شده توسط آیت‌الله خمینی بود.

در اسفند‌ ماه سال ۱۳۵۷ رئیس دفتر آقای خمینی اعلام کرد: «قانون حمایت از خانواده به دلیل این‌که خلاف اسلام است، ملغی اعلام می‌شود». یکی از قوانین مربوط به خانواده تعدد زوجات یا چندزنی است. قانون حمایت از خانواده ۱۳۴۶ به استناد قرآن شرط عدالت را برای چندزنی منظور کرد و مرد موظف شد برای ازدواج مجدد از دادگاه اجازه بگیرد. دادگاه نیز باید در مورد او و توانایی مالی‌اش تحقیق می‌کرد و در موقع مناسب با زن اول وی تماس می‌گرفت و از او نیز تحقیق می‌کرد. به ‌این‌ترتیب ازدواج مجدد بدون اجازه دادگاه جرم کیفری محسوب می‌شد.

 در قوانین جمهوری اسلامی اختیار همسر دائم بعدی، منوط به اجازه دادگاه پس از احراز توانایی مالی مرد و تعهد اجرای عدالت بین همسران است اما در مورد ازدواج موقت سختگیری وجود ندارد.

زن گرفتم، خلاف شرع که نکردم

یک وکیل عقیده دارد جرم انگاری مواردی که از نظر شرعی مجاز است، دست قضات را برای رأی دادن خلاف مصالح زنان باز می‌گذارد. خیانت زن شوهردار مجازات سنگسار خواهد داشت اما مرد خیانت‌کار تنها در بخش عدم ثبت رسمی ازدواج دوم ممکن است گناهکار شناخته شود. زن خیانت دیده تنها می‌تواند درخواست اجازه طلاق کند، اما مرد خیانت دیده حق قتل زن را دارد بدون آنکه برای اثبات اتهام همسر و یا دختر خود سندی ارائه کند. در قرن بیست و یکم چطور می‌شود این نابرابری را توجیه کرد؟

معمولاً ازدواج دوم به‌صورت عقد موقت است که کمتر پیش می‌آید ثبت رسمی بشود؛ بنابراین با وقوع هر ازدواج مجدد ما با دو زن مواجه هستیم که در معرض سوءاستفاده هستند و از نظر حقوقی جایگاه متزلزلی خواهند داشت؛ بنابراین قانون‌گذار به‌جای پیشگیری از وقوع جرم باعث ایجاد بستر جرم خیز شده است.

کلیشه‌های رسانه‌ای معمولاً همسر دوم را زن جوان اغواگری نشان می‌دهند که برای برهم زدن زندگی خانوادگی نقشه می‌کشد اما در حقیقت امر بخش بزرگی از این دختران نگون‌بخت زیر سن قانونی توسط سرپرست مذکر خود به ‌اجبار به عقد مردی چند برابر مسن‌تر از خود در می‌آیند و یا در مواردی واقعا عشقی دو جانبه در میان بوده و در بعضی موارد، مردان زنان جوانان را با وعده و وعید تطمیع کرده اند.

این کلیشه‌های رسانه‌ای البته ما به ازای خارجی هم دارند

مردانی که در جوانی با زنانی از طبقه اجتماعی و اقتصادی خود ازدواج ‌کرده بودند و پس از کسب درآمد بیشتر و تحصیلات و آگاهی جنسی بالاتر دیگر تمایلی به رابطه با شریک رسمی زندگی خود نداشتند، اما وجه منفی طلاق و وجود فرزندان باعث می‌شد با حفظ موقعیت موجود به دنبال رفع عطش خود در روابط غیررسمی باشند.

هواداران جوان مسلمان و متعصب انقلاب اسلامی که چند دهه تلاش کردند حضور زنان و تمام موارد بی‌بندوباری و غرب‌زدگی را از جامعه پاک کنند اکنون مدیران میان‌سال ثروتمندی هستند که بدشان نمی‌آید کمک‌حال دختران جوان باشند.

بعد از استعفای محمدعلی نجفی از سمت شهرداری تهران، سخنگوی شورای شهر گفت بیماری ایشان ساختگی نیست، درعین‌حال گفت که دلیل استعفای شهردار تهران تنها بیماری نیست.

در آن زمان عکس‌های همسر جوان شهردار مستعفی در کانال‌های تلگرامی دست‌به‌دست می‌شد. میترا نجفی به قتل رسید و محمدعلی نجفی با اتهام قتل روانه زندان شد.

روی خط زلزله هستیم

روانشناسی عقیده دارد جامعه ما بدون کمک افرادی که این بحران‌ها را راهبری کنند توان مقابله با ضربه‌های وارده را ندارد و این زلزله‌ها بنیان اخلاقی جامعه را ویران می‌کند.

«من حرفم اینه که اصلاً مهم نیست! چرا انقدر شلوغش کردین؟‌»

مهدی هاشمی این جملات را در دفاع از ازدواج مجدد خودش گفت. بعد از اینکه همسر و دخترش در جواب خانمی که ادعا کرده بود همسر مهدی هاشمی است این ادعا را تکذیب کرده بودند، او در ویدیویی که در شبکه‌های اجتماعی به‌سرعت پخش شد از مردم خواست به اخبار زرد توجه نکنند و گفت فضای مجازی مهم‌تر از این حرف‌هاست.

نه سال‌ها سکوت ابراهیم گلستان توانست مانع توجه مردم به رابطه‌اش با فروغ فرخزاد بشود و نه درخواست علنی مهدی هاشمی توان این را دارد که جلوی پرسشگری افکار عمومی را بگیرد. جامعه‌ای که می‌پرسد واقعاً مردها به‌واسطه مرد بودنشان تا کجا حق ‌دارند جلو بروند؟