۸۰ سالگی صمد بهرنگی؛ راوی معترض به سیستم سرمایه داری

برخی از دوستانش می‌گویند صمد بهرنگی چند متن منتشر نشده دارد

اگر صمد بهرنگی در قید حیات بود، دوم تیرماه ۸۰ ساله می‌شد. در هشتادمین سال تولدش باید او را در چه کسوتی می‌دیدیم؟ چریکی پیر و بازنشسته همانند محمدعلی عمویی؟ داستان‌نویسی برجسته در حوزه کودکان و نوجوانان همانند هوشنگ مرادی کرمانی که با رگه‌هایی از طنز، روایتگر فراز و فرودهای زندگی کودکان و نوجوانان منطقه خود است؟ محققی شاخص در ادبیات، فرهنگ و فولکلور ایران که شاید همانند انجوی شیرازی بخشی مهم از خرده‌فرهنگ‌های منطقه را گرد آورده و سامان داده و منتشر کرده باشد؟ منتقدی برجسته در حوزه مسائل تربیتی و آموزشی؟ یا حتی طنزنویسی شاخص؟

کارنامه ۲۹ سال زندگی صمد بهرنگی درآمیخته با تمامی این ویژگی‌هاست و می‌توان با توجه به حجم، تنوع و گستره‌ نوشته‌هایش از او به عنوان یکی از نابغه‌های ادبیات معاصر یاد کرد که به مرز پختگی نرسیده، دست اجل او را به کام مرگ کشاند.

زندگی کوتاه او در کیفیت پربارتر از زندگی برخی از چهره‌های ادبی و فرهنگی است که به طول عمر، چند برابر او زیستند. اما در همین زندگی کوتاه، حجم و تعداد عناوین منتشر شده از او، رکودی شگفت‌انگیز را نشان می‌دهد.

ماهی سیاه کوچولو روایتی در مقابله با شازده کوچولو

جو اوایل انقلاب و هجوم جوانان و نوجوانان به کتاب‌های منتشر شده از یک سو و تصویر قهرمان شهیدی که از او ساخته شده بود و غلبه ادبیات چپ‌گرایانه و سیاسی، دست به دست هم داد تا آثار صمد بهرنگی در صدر کتاب‌های مورد درخواست در هر نقطه ایران قرار بگیرد. «ماهی سیاه کوچولو» را تقریبا کمتر نسلی از آن سال‌هاست که نخوانده باشد؛ اثری که نخستین بار در سال ۱۳۴۶ نوشته و سال ۱۳۴۷ با تصویرگری‌های فرشید مثقالی از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شد. به گفته غلامحسین ساعدی در گفت‌و‌گویش با با ضیاء‌ صدقی در سال ۱۳۶۳، «این داستان نخستین بار برای نشریه آرش ارسال شد، اما سیروس طاهباز که آن سال‌ها در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود، پیشنهاد داد به صورت کتاب در کانون منتشر شود که بعد از مرگ صمد از چاپ درآمد».

داستان ماهی سیاه کوچولو بعدها به مانیفست سازمان چریک‌های فدایی خلق بدل شد و ضمن ترجمه به زبان‌های دیگر، حتی یک پوئم سمفونی نیز از روی این داستان در لندن به اجرا درآمد.

می‌توان تصور کرد که صمد بهرنگی پیش از نگارش این داستان به قطع و یقین داستان «شازده‌کوچولو»ی سنت دو اگزوپری را خوانده باشد، به خصوص که در آن سال‌ها ترجمه‌ای خوب از آن با برگردان فارسی محمد قاضی منتشر شده بود. بهرنگی پیش از این به ساختار‌ آموزش و پرورش در کتاب «کندوکاو در مسائل تربیتی ایران» انتقاد سختی کرده بود و طبع خود را در اعتراض به این سیستم در قالب داستان سمبلیک «ماهی سیاه کوچولو» و در مواجهه‌ و مقابله با داستانی، از دنیای به زعم او سرمایه‌داری و بورژوازی غرب، بر قلم جاری ساخت. قهرمان داستان این کتاب یک ماهی سیاه کوچولو است با ذهنی نقاد، پرسشگر و کنجکاو، باهوش و شجاع و تسلیم ناپذیر که برای کشف‌ دنیاهای تازه جویبار کوچک را به سودای رسیدن به دریا ترک می‌کند.

دیگر کتاب‌های بهرنگی نیز با اقبال روبرو شد و طولی نکشید که مجموعه آثار داستانی او در یک کتاب شکیل و در تیراژهای بالا عرضه عمومی شد. این آثار هنوز هم منتشر می‌شود اما طبیعی است که ذائقه‌های نسل جدید که در تسخیر فضای مجازی و اینترنت و داستان‌های هری‌پاتری است، قصه‌هایی آنگونه که رگه‌های سیاسی آن بر رگه‌های ادبیش می‌چربند را برنتابند.

آیا اثری منتشر نشده از صمد بهرنگی باقی است؟

علاوه بر «ماهی سیاه کوچولو» در کارنامه کاری و تالیفی صمد بهرنگی، بیش از ۳۰ عنوان کتاب به چشم می‌آید، از تالیف داستان‌های مختلف تا گرد‌آوردی افسانه‌های منطقه خود (افسانه‌های‌ آذربایجان) و نیز برگردان فارسی برخی از این داستان‌ها، نوشته‌های انتقادی و دفتر شعر و … این حجم از کار، در حالی که همزمان با هشدارها و دربه‌دری‌های ناشی از تبعات سیاسی نوشته‌هایش نیز روبرو بود، خود تاییدی است بر نبوغ و پشتکار بهرنگی در هدفی که در پیش گرفته بود.

اگر چه به نظر می‌رسد عمده آثار صمد بهرنگی منتشر شده باشند اما روایت‌ها از دوستان و یاران او نشان می‌دهد که هنوز هستند برخی از نوشته‌های او که فرصت انتشار پیدا نکرده‌اند. برای نمونه غلامحسین ساعدی که بیش از ۳۰ سال قبل در پاریس درگذشت در بخشی از گفت وگوی بلند خود با ضیاء صدقی از نامه‌هایی که بهرنگی به او نوشت نام می‌برد و می‌گوید «فراوان نامه از او دارم که حد و حساب ندارد. یک مقدار زیادی از آنها پیش یکی از دوستانم در آمریکا است که فعلاً آدرسش را ندارم».

گرایش‌ به چپ با ذهنی آماده تحول

صمد بهرنگی درست زمانی تسلیم مرگ شد که چند سالی قبل از آن از سوی چهره‌‌های برجسته ادبی مرکز به عنوان استعدادی آینده‌دار، در عرصه ادبیات کشف شد. گفته می‌شود نبوغ او را نخستین بار گوهر مراد ( غلامحسین ساعدی) دریافت که خود در گفت وگوی سال ۱۳۶۳ با ضیاء صدقی به این موضوع اشاره کرده بود.

او روایت می‌کند که نخستین بار صمد را در کتابفروشی معرفت در تبریز دید. زمانی که صمد در دانشسرای عالی درس می‌خواند. صمد به دنبال کتاب «چه باید کرد؟» چرنیشفسکی بود. ساعدی می‌گوید: «من تعجب کردم که این بچه چه جوری می‌خواهد این را. بعد صدایش کردم، ترسید. من یک مقداری از کتابهایم را از قبل از ۲۸ مرداد قایم کرده بودم توی صندوق و توی یک باغ چال کرده بودیم. گفتم من دارم و با من راه افتاد و آمد». پس از آن بود که رابطه‌ دوستی بین این دو تن شکل می‌گیرد.

همین دوستی صمد را به سمت پذیرش نگاهی چپ‌گرایانه و مارکسیستی در نگاه به پدیده‌های پیرامونی و زندگی کاری و شخصی‌اش سوق داد. چیزی که ساعدی از آن به عنوان «معلم مبلغ» یاد می‌کند. به باور ساعدی صمد گرایش‌های چپ متمایل به شوروی‌ داشت اما هیچگاه فردی جزمی و متصلب نبود و به موضوعات از زوایای مختلف هم نظر می‌کرد.

راز مرگی که ۴ دهه بعد آشکار می‌شود

مرگ صمد بهرنگی هنوز هم در افواه عمومی با پیچیدگی‌ها و رموز درآمیخته است. برای نخستین بار در بعد از انقلاب علی دهباشی نامه‌ای از جلال آل احمد به منصور اوجی، شاعر شیرازی، منتشر کرد که در آن نامه به افسانه سازی درباره مرگ صمد بهرنگی اعتراف کرد: «در باب قضیه صمد بهرنگی، او خودش غرق شد، ما خواستیم در مقاله صمد و افسانه‌سازی عوام به افسانه مردم جهت بدهیم و بر این اساس مرگ او را به گردن حکومت بیندازیم». 

همین روایت را غلامحسین ساعدی نیز در سال ۱۳۶۳ مطرح کرد و آن را افسانه سازی جلال آل احمد دانست، اما افکار عمومی تا سال‌ها این واقعیت‌ها را نمی پذیرفت. در سال ۱۳۸۵ اما دکتر حمزه فراهتی، ارتشی همراه صمد در هنگام غرق‌شدن، کتاب خاطرات خود را با عنوان «از آن سال‌ها و سال‌های ديگر» در خارج از ایران منتشر کرد و نوشت که چگونه صمد بهرنگی از بخش کم‌عمق آب رودخانه ارس که تا زانوی او می‌رسید به مرور به سمت بخش عمیق رودخانه می‌رود و به دلیل ‌آنکه شنا بلد نبود، نمی‌تواند خود را نجات دهد. فراهتی فریاد «دکتر! دکتر!» را می‌شنود و به رغم پریدن او به آب و شنا به سمت صمد، می‌بیند که پیکر این نویسنده جوان و خوش‌آتیه در موج‌های‌ آب ناپدید می‌شود تا چند روز بعد که پیکر بیجانش به دست می‌آید و البته یکی از باشکوه‌ترین مراسم‌ تدفین در تبریز برایش برگزار می‌شود.

بیشتر از فرهنگ و هنر