داعش با تسلط بر بخشهایی از سوریه و عراق نشان داد که تروریسم در خاورمیانه صاحب دولت شده است و این خطر را تمام دولتهای جهان جدی گرفتهاند.
ایالات متحده، روسیه، ایران و دیگران با وجود رقابتهای شدید منطقهای و بینالمللی بر سر از میان برداشتن این گروه توافق نظر داشتند و طی اقداماتی دامنهدار دولت داعش را برانداختند. این روزها که بار دیگر قدرتها در خاورمیانه شاخ و شانه میکشند و نشانههای احتمال درگیری به چشم میخورد، بازگشت داعش با وجود برچیده شدن از عراق و سوریه دور از تصور نیست.
نباید از یاد برد گروههای داعش و القاعده، محصول فروپاشی دولتها و بازشدن فضای پرهرج و مرج برای بازیگران غیردولتی است. از سوی دیگر، فضای ژئوپولتیک و بسترهای تاریخی و فرهنگی و سیاسی در خاورمیانه به ظهور این گروهها امکان میدهد. با این حال، گفتمان نیرومندی، دستکم در حوزه فارسی زبانان، وجود ندارد که این پدیده را از منظرهای سیاسی و فرهنگی و مذهبی، آنگونه که در مراکز پژوهشی و دانشگاههای غربی رایج است، توضیح دهد.
یکی از نظریههای پرطرفدار در خاورمیانه، ابزاری خواندن داعش به دست قدرتهای فرامنطقهای است تا حضورشان را در این جا توجیه کنند. این دید سیاسی محدود، پاسخ دم دستی و سرراست برای فهم یک پدیده پیچیده برای اذهان عمومی، که اغلب علاقهای به شرح و تفصیل گفتمانی وقایع و پدیدهها ندارند، فراهم ساخته است.
واضح است که گروههای اسلام گرا، از اخوانیهای مصری و خمینیستهای ایرانی تا دیوبندیهای افغانی و پاکستانی، بعد از دهه هفتاد و با ناکامی دولتهای توسعه محور خاورمیانه پسا استعماری، در منطقه محبوبیت سیاسی انکارناپذیر داشتهاند و از دل این جنبشهای فکری و نظامی نهایتاً گروههای خشونت پیشهای چون القاعده و داعش سر برآوردهاند. درست است که داعش با اسلام گرایان مصری و ایرانی تفاوتهای رفتاری و فکریی دارند ولی شباهتهای فکریشان هم کم نیست. البته، برخی از گروههای اسلامگرا پس از رسیدن به قدرت به مقتضای زمان و برای حفظ خود رفتار واقع بینانهای را در پیش گرفتند. ولی نباید از یاد برد که تمام این گروهها در غرب ستیزی، مدرنیته ستیزی، توجیه نابرابریهای جنسیتی، تقابل عقیدتی و جهادی «دارالحرب» و «دارالکفر»، ضدیت با دموکراسی، گروههای مخالف سیاسی، کنترل زنان توسط حجاب و سایر هنجارهای اجتماعی، شباهتهای نظری بنیادینی وجود دارد.
دیوید واسرستاین، استاد تاریخ اسلام قرون میانه، متعلق به آن دسته از پژوهشگرانی است که به جای توضیح سیاسی، به ریشههای فکری و مذهبی داعش توجه کرده است. یکی از گفتمانهای مورد پسند در مورد ظهور داعش، نسبت آن با سیاست خارجی ایالات متحده است. عراق در اثر تهاجم ایالات متحده سقوط کرد و سوریه به خاطر اعتراضات داخلی در بحبوحه بهار عربی وارد جنگ داخلی شد و دولت بشار اسد کنترل مناطق زیادی را از دست داد. در هر دو مورد ضعف ساختاری و حاکمیتی دولت و اختلافات شدید فرقهای زمینه را برای قدرت گیری گروههایی چون القاعده و داعش فراهم کرد که از خشم و نارضایتی محلی و قومی برای جلب و جذب افراد بهره بردند و وارد مرحله براندازی نظامی شدند.
اما القاعده و داعش را نمیتوان تنها به عملکرد سیاست خارجی غرب در قبال خاورمیانه، تاریخ استعماری منطقه و یا اختلافات فرقهای و قومی تقلیل داد. داعش مانند هر گروه اسلام گرای دیگر، مجهز به یک ایدئولوژی و روایت برساخته تاریخی است. واسرستاین در کتاب خود مینویسد: «پیام داعش در بنیاد نه سیاسی بلکه مذهبی است. از این رو، موفقیت داعش را باید در پیام های مذهبی و جذابیت آن جستجو کرد. دولت اسلامی[داعش] ما را عمیقاً به گذشته میکشاند. اگر میخواهیم که داعش را بفهمیم و جذابیت آن را برای پیروانش درک کنیم، و منابع فکری آن را بیابیم، باید ریشههای این گروه را پیدا کنیم. ریشههای این گروه در اعماق اسلام تنیده است.»
البته، در این مورد اختلافات زیادی وجود دارد. گروههای شناخته شده و متنفذ مسلمان علیه داعش موضع گرفتهاند. از جمله آیتالله سیستانی، یکی از روحانیون برجسته عراقی، علیه داعش در سال ۲۰۱۴ میلادی فتوا صادر کرد. در هند و اندونزی نیز جمعیت بزرگی از علمای مذهبی علیه داعش موضع گرفتند. ولی، نهایتاً واسرستاین با این نظر مخالف است که داعش و ایدئولوژی آن بخشی از اسلام نیست. او باور دارد که برخی از این علما با داعش بیشتر اختلافات متدولوژیک (روش شناسی) دارند تا فکری. مثلاً، آنها با رفتارهای خشونتبار داعش مخالفاند و دین اسلام را «دین مرحمت» توصیف میکنند. اما نمیشود با این نظر مخالف بود که ایده بازگشت به صدر اسلام که در میان اسلام گرایان خاورمیانه، از مصر تا ایران، از پاکستان تا افغانستان محبوبیت فوقالعادهای داشته است، میتواند به گروههایی چون داعش و طالبان ختم گردد. به گفته واسرستاین، «اکثر رفتارها و ایدهآلهای پیروان داعش آگاهانه و عامدانه بر اساس تاریخ قرون میانه [جوامع اسلامی] الگوبرداری شده است،» که دو نمونه آن احیای برده داری و گرفتن جزیه از اهل کتاب است که در تاریخ کشورهای اسلامی وجود داشت.
طبعاً، کشورهای اسلامی مانند دیگر جوامع، از گذشته تاریخی خود فاصله گرفته و تحولات بنیادین اجتماعی و سیاسی را تجربه کردهاند که بر اساس آن برداشت و زیست دینی مسلمانان نیز تغییر کرده است و بر مقتضیات زمان، کم و بیش انطباق یافته است. از نظر واسرستاین، داعش به تقلید صوری از الگوهای رفتاری صدر اسلام و خوانش لفظی متون فقهی پایبند است تا رویکرد و نگرش تفسیری جدید به مذهب و تاریخ اسلام. داعش با این روند نوگرایانه یا «بدعت آمیز» موافق نیست و آن را دلیل انحطاط مسلمانان به حساب میآورد. از این رو، داعش همانند دیگر اسلام گرایان شعار بازگشت به اسلام اولیه الهیاتی، اجتماعی و سیاسی را سر میدهد. از جمله، این گروه نظام سیاسی مدرن را رد کرده و خواهان احیای خلافت اسلامی است که الگوی حکمروایی صدر اسلام و منبع شکوه و عظمت مسلمانان در قرون پس از آن بود.
از این منظر، داعش را نمیتوان یک گروه سلطنت طلب دانست. زیرا، آنها به اعتبار تاریخی و مذهبی، مقام «خلیفه» را برتر از سلطان و رئیس جمهور میدانند: «لقب خلیفه هم اصالت اسلامی دارد و هم توجیه تاریخی.» واسرستاین بر اساس یکی از احادیث مورد استناد داعش در توجیه خلافت از کتاب «مسند» از امام احمد بن حنبل که از یکی از صحابه پیامبر به نام «حذیفه بن یمان» نقل شده است، میآورد که خلیفه اسلام در واقع ادامه دهنده «راه پیامبر» است. به همین خاطر، خلیفه نه یک سیاستمدار معمولی، بلکه «فردی متقی و آگاه است، عالمی است که به آنچه موعظه میکند عمل میکند؛ مجاهدی است که در راه اسلام میجنگد.» در واقع، اگر از کاراکتر تاریخی خلیفه جهانروای عباسی و عثمانی به دلیل واقعیتهای جدید قدرت در مناسبات بینالمللی بگذریم، «ولی فقیه» نزدیکترین تیپ به الگوی مورد نظر داعش است.
واسرستاین در کتاب خود تلاش میکند که داعش را صرف یک «هیولا»، یک گروه «گانگستری آدمکش» نبیند. این گروه نهایتاً در راستای طرحها و برنامههای «دولت ناب اسلامی» عمل کرد که سایر گروههای اسلامگرا پیش از قدرتگیری آرزوی تطبیق آن را داشتند. بدون شک، داعش در این راه از خشونت بی نظیری استفاده کرد. حتا به باور واسرستاین، شبیه این خشونتها را در سایر گروههای انقلابی، مانند انقلابیون روسی و فرانسوی نیز میتوان دید. آنها برای تحکیم قدرت خود اعمال خشونت شدید را ضروری میدانستند.
از سوی دیگر، داعش با اینکه با ایده خلافت بخشهایی از سوریه و عراق را به تصرف خود در آورد ولی در عمل مجبور شد مانند یک دولت نرمال امروزی، تنظیم زندگی، رفع نیازها و حل مشکلات «اتباع» خود را در اولویت قرار دهد. او به درستی این تناقض داعش (ضرورت و ضدیت توامان با مدرنیته غربی) و البته دیگر گروههای اسلام گرا را به نمایش میگذارد: «داعش در عرصه دین، سیاست، علوم تجربی و فرهنگ دستاوردهای غربی را رد میکرد، اما در عین حال از برخی از پدیدههای فرهنگی غربی گریزی نداشت، چون به لحاظ داخلی معادلشان را نمیتوانست پدید آورد. تجربه هیچ دولتی، از جمله اتحاد شوروی و کره شمالی، خوداتکایی و بی نیازی از غرب را به بار نیاورده است.» به این اعتبار، داعش همان قدر پدیدهای تاریخی است که مدرن. چون، نهایتاً در چارچوب مناسبات موجود قدرت، تن به مناسبات عادی دولتداری داد، تا عمل بر اساس الگوی تاریخی خلافت. در چارچوب همین تناقض بود که تجربه دولت داری اسلام گرایانه اخوانی و خمینیستی در مصر و ایران و «دولت اسلامی» داعش در عراق و سوریه شکست خورد.
ارزش کتاب دیوید واسرستاین در این است که مسلمانان را متوجه ریشههای مذهبی و ایدئولوژیک گروههای افراطی چون داعش میکند و اهمیت نگاه انتقادی و تاریخی به منابع سنتی دینی و الگوهای اسلامی را برجسته میکند، و به ویژه ورشکستگی ایده «بازگشت به گذشته»، چه در شکل مذهبی و چه سکولار آن را، که غالباً ملی گرایانه است، به نمایش میگذارد. به همین خاطر، او عمیقاً باور دارد که شکست افراط گری مذهبی از دل گفتمانهای انتقادی در درون جوامع اسلامی بر میآید تا استراتژیهای ضد تروریسم و افراط گرایی که توسط دولتهای غربی تنظیم میشوند.
شناسنامه کتاب:
دیوید واسرستاین، «پرچمهای سیاسی داعش: ریشههای خلافت جدید»، انتشارات دانشگاه ییل، ۲۰۱۷، ۲۸۰ ص.