در میزگرد «حکومت جهانی» چین و روسیه چه گذشت؟

تلاش پکن و مسکو برای تقویت روابط و رقابت با غرب

۱۰ روز پیش، مسکو میزبان نشستی بود که ۱۵۰ نفر از چین و روسیه در آن شرکت کردند. هیچ کدام از این سخنرانان از رهبران عالی‌رتبه دو کشور نبودند و همین است که نشست‌های این‌ چنینی، بر خلاف گردهمایی‌های پر سر و صدای سران، مورد توجه رسانه‌ها قرار نمی‌گیرند. بیشتر شرکت‌کنندگان، چهره‌های بوروکراتیک، دانشگاهی و رسانه‌ای دو کشور هستند و حرف‌هایشان معمولا حوصله‌سربرتر از آن است که تیتر رسانه‌ها شود و توجه‌ها را به خود جلب کند.

اما توجه دقیق به این نشست‌ها خبر از رویدادهای آرام اما مهمی می‌دهد که هدف از آن‌ها به چالش کشیدن نظام جهانی است. جمهوری خلق چین و فدراسیون روسیه تفاوت‌های بسیاری دارند اما به عنوان دو تنها کشور غیرغربی عضو شورای امنیت سازمان ملل همراهی این دو می‌تواند چالشی جدی برای غرب ایجاد کند. همین است که تلاش استراتژیک غربی‌ها گاه در جهت ایجاد اختلاف بین این دو بوده — واقعیتی که به زمان جنگ سرد نیز برمی‌گردد. در طول آن رویارویی تاریخی، دولت آمریکا به رهبری رئیس‌جمهور جمهوری‌خواه، ریچارد نیکسون، موفق شد روابطی مسالمت‌آمیز با هم مسکو و هم پکن برقرار کند و اما دو قدرت کمونیستی وقت جهان را از یکدیگر دور نگاه دارد. چینِ مائویی متحد نیکسون شد و شوروی دشمن شماره اول پکن باقی ماند.

در ابتدای ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ، که امروز می‌دانیم روسیه به رهبری ولادیمیر پوتین در وقوع آن نقش داشته، بعضی‌ها امیدوار بودند شاهد برعکس شدن این روند باشیم: یعنی این‌بار واشنگتن متحد مسکو شود و کنار این کشور مقابل قدرت خیزان پکن بایستد. در قریب به دو سال که از دولت ترامپ گذشته این‌قدر شاهد بالا و پایین در سیاست خارجه او بوده‌ایم که به زحمت می‌توان از جهت‌گیری استراتژیک این دولت صحبت کرد، حالا چه در این راستا و چه در هر راستای دیگری.

این روزها دولت ترامپ در حالی با چین شاخ به شاخ شده که سیاست‌هایش نسبت به روسیه نیز روشن نیستند. در موارد مهمی مثل موضوع ایران، واشنگتن و مسکو اشتراکات چندانی ندارند. در عین حال اما تلاش چین و روسیه برای بهبود روابط با یکدیگر و ساختن روابط نهادین و دیرپا ادامه دارد. تلاشی که در آن نباید دست بالاتر داشتن چین را فراموش کنیم. چین امروز دومین اقتصاد بزرگ جهان است و به افزایش نفوذ و قدرت خود در سراسر جهان ادامه می‌دهد. روسیه اما تنها در جایگاه یازدهم قرار دارد و اقتصادش به هیچ‌وجه پویایی اقتصاد چین را ندارد. نفوذ بین‌المللی‌اش نیز بیشتر بر بنیان‌های روابطی از جنس نظامی هستند که قدرت کمتری از روابط اقتصادی دارند.

نشست روز پنج ژوئن «میزگرد چین و روسیه با موضوع حکومت جهانی» نام داشت. نشست در مسکو برگزار می‌شد اما دولت چین نقش مهم‌تری در برگزاری آن داشت. «گروه انتشارات بین‌الممللی چین»، بزرگ‌ترین سازمان انتشارات خارجی کشور، و «انجمن دوستی چین و روسیه»‌ دو سازمان‌دهنده اصلی این نشست بودند. «گروه انتشارات»‌ همان سازمان قدیمی است که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب چین در اکتبر ۱۹۴۹ بنیانگذاری شد و در طول سالیان میلیون‌ها کتاب و نشریه به زبان‌های متعدد جهان منتشر کرده است، از جمله چاپ متعدد آثار مارکسیستی به زبان فارسی که در زمان حکومت شاه و با همکاری با مائوئیست‌های ایرانی وقت که همچون خانبابا تهرانی به پکن رفته بودند انجام می‌گرفت.

چهره‌های شرکت‌کننده در این نشست شاید شهرت رسانه‌ای نداشته باشند اما از مهره‌های پرنفوذ رسانه‌ای و استراتژیک در کشورهای خود هستند. در جنب نشست، نمایشگاه عکسی برگزار شد که هفتادمین سالگرد برقراری روابط دیپلماتیک چین و روسیه را جشن می‌گرفت — روابطی که علیرغم نزاع تاریخی چین و شوروی در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ هرگز قطع نشد. این سالگرد در واقع یادآور تصمیم تاریخی مائو و استالین برای برقراری روابط نزدیک بین چین و روسیه است که در همان روزهای اول پیروزی انقلاب چین با سفر مائو به شوروی و دیدارش با رهبر شوروی محقق شد. حکومت کمونیستی شوروی بیش از ۲۷ سال پیش سرنگون شد و چین نیز علیرغم ادامه حکومت «حزب کمونیست» اقتصادی کمونیستی را کنار گذاشته و نظام سرمایه‌داری را سر کار آورده. اما پکن و مسکو همچنان وجه مشترک مخالفت با لیبرالیسم و دموکراسی رایج در غرب را دارند و در نشست‌هایی مثل این می‌کوشند به این وجه مشترک قدرت ببخشند.

سازمان‌هایی همچون «گروه بحث والدایِ» مسکو و «موسسه مطالعات شرق دورِ» آکادمی علوم روسیه از یک سو و «آکادمی مطالعات چین معاصر و جهان» (که تحت نظر «گروه انتشارات» پکن اداره می‌شود) و «مرکز مطالعات روسیه دانشگاه نورمال شرق چین» در سوی دیگر از نهادهای قدرتمند پشتیبان نشست پنج ژوئن بودند.

از مهمترین سخنران‌های این نشست وانگ شیاهوئی بود، معاون اجرایی اداره تبلیغات کمیته مرکزی حزب کمونیست چین که رئيس نهادی به نام «شورای ملی اتاق فکرهای عالی» است. از روسیه می‌توان به حضور و سخنرانی سرگئی لویزیانین، معاول اول انجمن دوستی چین و روسیه و مدیر موسسه مطالعات شرق دور روسیه اشاره کرد. پشت این نام‌های طولانی و نهادهای بوروکراتیک عزم جزم مسکو و چین برای گسترش روابط با یکدیگر و ارائه نظرات ضدغربی در زمینه «حکومت جهانی» به چشم می‌خورد.

آقای وانگ در صحبت‌هایش بر لزوم نزدیکی چین و مسکو تاکید کرد و از جمله تلاش‌های روسای جمهور دو کشور، شی ژینپینگ و ولادیمیر پوتین، در این زمینه را ستود. او اما به روشنی گفت که این روابط باید بیش از پیش گسترش یابند و از «تغییر اوضاع جهانی» باید در این زمینه استفاده شود.

لویزیانین در صحبت‌هایش از دو پروژه مهم اقتصادی صحبت کرد که در واقع بنیان همکاری دو کشور هستند: پروژه «کمرند و جاده» چین و «اتحاد اقتصادی اوروآسیا»ی روسیه. نابرابری دو کشور و دست بالا داشتن چین را از همین اشاره هم می‌توان فهمید. چرا که «کمربند و جاده»‌ پروژه چندین میلیارد دلاری چین است که ارتباطات دریایی و زمینی جهان را تحت سرمایه‌گذاری این کشور افزایش می‌دهد اما «اتحاد اوروآسیا» تلاش روسیه برای تقویت روابط اقتصادی خود با کشورهای شوروی سابق که هیچکدام پویایی و اهمیت اقتصادی درجه اولی ندارند. لویزیانین در ضمن بر لزوم همکاری استراتژیک در دل ساز و کارهایی همچون سازمان همکاری شانگهای، گروه بیست و «بریکز» (متشکل از برزیل،‌ روسیه، هند،‌ چین و آفریقای جنوبی) صحبت کرد.

سایر سخنران‌ها مشخص‌تر علیه غرب سخن گفتند. مثلا ژو لی، که قبلا در چین معاون وزیر بوده، گفت اتحاد چین و روسیه نه «سایر کشورها» را هدف می‌گیرد و نه تحت تاثیر «ارعاب و دخالت» آن‌ها قرار می‌گیرد.

نکته‌ای که از جلساتی همچون «چندجانبه‌گرایی و حکومت جهانی: ارائه خرد و راه‌حل» مشخص می‌شود این است که چین و روسیه بر خلاف زمان جنگ سرد برنامه‌ای تهاجمی برای یورش به لیبرالیسم و دموکراسی غربی ندارند. اتحاد آن‌ها را حتی می‌توان از جهاتی تدافعی خواند — تلاشی برای مقابله با خواست دموکراسی در کشورهای خودشان و به کرسی نشاندن الگوی غیردموکراتیک و استبدادی‌ خودشان. از آن‌جا که دولت ترامپ دفاع از اقتدار حاکمیت کشورها را بر دموکراسی ترجیح می‌دهد، این می‌تواند فرصت خوبی برای پیشبرد این برنامه از سوی پکن و مسکو باشد. سوال این‌جا است که همکاری نزدیک مستبدینی همچون پوتین و شی در شرایطی که رئیس‌جمهور آمریکا نیز اقتدار را بر مردم‌سالاری ترجیح می‌دهد چه عاقبتی برای نظام جهانی و نهادهایی همچون سازمان ملل خواهد داشت؟‌