سهمی که «ما» در قتل رومینا اشرفی داریم

مقامات دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی نقشی مضاعف در قتل رومینا دارند

قتل پدیده‌ی سهمناکی است. وقتی این امر توسط پدر انجام شود و مقتول دختری سیزده یا چهارده‌ساله باشد به تراژدی هولناکی تبدیل می‌شود که وصف‌ناشدنی است. اگر این رخداد را صرفاً به عصبانیت آنی پدر (آخرین حلقه در سلسله‌ای از علت‌ها) نسبت دهیم بخش عمده‌ی داستان را نادیده گرفته‌ایم.

درست است که از نگاه حقوقی تنها قاتل مسئولیت دارد و باید با رعایت آیین دادرسی مورد محاکمه و مجازات قرار گیرد اما در چنین رویدادهایی نمی‌توان از نقش ارزش‌ها، ایدئولوژی، دین، سنت‌ها، رسانه‌ها، تبلیغات سیاسی و فرهنگ‌عامه غفلت کرد. باید دید چه عواملی این پدیده‌ی تصور ناشدنی را رقم‌زده است.

در این نوشته به سهمی که «ما» به‌عنوان جامعه‌ی ایران و جامعه‌ی جهانی در این زمینه ‌داریم اشاره می‌کنم. غرض نه سرزنش بیهوده و تخلیه‌ی روانی بلکه یافتن عوامل و روش‌های پیشگیری و درک مسئولیت‌های اجتماعی است.

حتماً می‌توان با تغییر نگرش‌ها و روابط و نهادها از این امور پیشگیری کرد چنان‌که در بسیاری از جوامع این اتفاق افتاده است. به پنج عامل زمینه‌ساز این‌گونه قتل‌ها در ایران و دیگر جوامع مسلمان اشاره می‌کنم:

غیرت به‌عنوان ارزش اجتماعی و اخلاقی برتر

در ادبیات تبلیغاتی جمهوری اسلامی مدام از غیرت سخن گفته می‌شود. علت این امر ریشه‌دار بودن این حس مردانگی در میان بخش قابل‌توجهی از مردان ایرانی است که از دوران زندگی ایلی و قبیله‌ای به ارث برده و هنوز بر دوش می‌کشند.

بسیاری از این مردان خود با خواهران و دختران و حتی زنان دیگران تا سطح هم‌خوابگی (در خفا) پیش می‌روند (و برخی خانواده‌ها هم بدان‌ها افتخار می‌کنند) اما می‌خواهند همسر خود آن‌ها دست‌نخورده باشد و خواهران و دخترانشان با اجازه‌ی آن‌ها و تحت نظر آن‌ها روابط صمیمی داشته و ازدواج کنند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

این حس مردانگی (که حکومت برای واگذار کردن اجبار حجاب و خانه‌نشین کردن زنان به مردان شیفته‌ی آن است) حتی با شرع قید نمی‌خورد چه برسد به عقلانیت و اخلاق. عواطف پدری و برادری و همسری باید کشته شوند تا این حس، مردان را در جایگاهی برتر بنشاند.

وقتی افراد را که در چنگال روابط اجتماعی درگیر هستند، حرف مردم برایشان تعیین‌کننده است و از حس برتری و اقتدار سرخوش می‌شوند بر سر دوراهی تصور عمومی و عواطف شخصی قرار دهیم نتیجه‌اش ممکن است به قتل عزیزان هم منجر شود.

حتی در همان چارچوب ارزش «برافروختگی و رگ گردن» یا غیرت، قاتل به همان اندازه قربانی است که مقتول چون قاتل (پدر یا برادر یا شوهر) به خاطر آبرو و ناموس‌پرستی که ارزشی والا در جوامع بسته و مردسالار دارند به این جنایت علیه عزیز خود دست می‌زند و بعدازاین قتل تا ابد خود را نمی‌تواند ببخشد.

غیرت مبتنی است بر این باور که زن به مردان خانواده تعلق دارد (مثل ملک) و آن‌ها هستند که می‌توانند وی را به دیگری واگذار کنند. خشونت‌های دیگر خانوادگی نیز با همین حس مالکیت توجیه می‌شود.

عادی‌سازی قتل

حکومت جمهوری اسلامی به‌اندازه‌ی کسانی که در ملا عام به اتهام قتل اعدام می‌شوند قاتل است. در عمل کشتن تفاوتی میان قاتل فردی و دولتی وجود ندارد؛ اما قاتل بودن حکومت از افرادی که برای مراسم اعدام صف می‌کشند و با فرزندانشان به تماشا می‌ایستند رفع مسئولیت نمی‌کند.

حکومت با اعدام در ملا عام قتل را عادی جلوه می‌دهد و کسانی که به صحنه‌ی اعدام می‌آیند به تماشاگران این نمایش عادی شده تبدیل می‌شوند. همه‌ی کسانی که روزی در مراسم قتل یک انسان شرکت می‌کنند در قتل رومینا اشرفی نیز سهم دارند چون در همین صحنه‌هاست که کشتن عادی شده است.

برآمدن این موضوع به حوزه‌ی خودآگاهی غربیان از حدود یک‌صد سال پیش بدین سو به ممنوع شدن این‌گونه مراسم و بعد لغو حکم اعدام در اکثر کشورهای غربی انجامید کاری که ایرانیان برای کاهش نقش خود در قتل‌هایی از نوع رومینا در پیش دارند.

مشکل حقوقی این داستان در چارچوب جمهوری اسلامی آن است که این ماجرا در روایت رسمی از ابتدا به‌صورت فرار دختر سیزده‌ساله با مرد بیست‌ونه‌ساله به خانواده و جامعه انتقال می‌یابد (تا قتل ناموسی به روایت اصلی تبدیل شود) و نه به‌صورت پرونده کودک‌ربایی.

نسبیت فرهنگی

چند دهه است که گروهی از غربیان که خود را ضد استعمار معرفی می‌کنند برای نفی برتری تمدن غربی کج‌راهه‌ای به نام نسبیت فرهنگی را در پیش‌گرفته‌اند. نسبیت فرهنگی می‌گوید هیچ گروهی نمی‌تواند به ارزیابی اعمال دیگر گروه‌ها بپردازد چون گروه‌ها برای اقداماتشان دلایل خود را دارند.

بر اساس این دیدگاه ختنه‌ی دختران یا کشتن دختران به دلیل رابطه‌ی آزاد با پسران توسط مردان خانواده را نباید محکوم کرد چون اصول و ارزش‌های جهانی و انسانی وجود ندارد.

به همین دلیل است که قتل‌های ناموسی مسلمانان در کشورهای غربی توسط گروه‌های باورمند به نسبیت فرهنگی به زیر قالی فرستاده می‌شود. این گروه‌ها معتقدند که طرح این‌گونه اعمال به اسلام هراسی منجر می‌شود.

همه‌ی کسانی که تلاش داشته‌اند هرگونه خشونت مردان مسلمان علیه زنان با اتکا به شریعت یا سنت را توجیه یا پنهان کنند، در قتل رومینا و هزاران رومینای دیگر از هند و پاکستان تا تونس و الجزایر و از کانادا تا بریتانیا سهم دارند.

متاسفانه نسبیت فرهنگی امروز بالاخص در میان گرایش چپ به موضوعی غالب تبدیل‌شده است. آن کجا که رسانه‌ها و هنرمندان و سیاستمداران و دانشگاهیان ده‌ها کشور یک عمل وحشیانه مثل قتل ناموسی را محکوم کنند و روش‌هایی برای مقابله با آن در پیش گیرند و این کجا که در برابر آن زبان ببندند و حتی گزارش ندهند تا متهم به مخالفت با هویت مسلمانی و اسلام نشوند؟

سیاست سفید نمایی

مقامات دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی (در ایرانِ تحت جمهوری اسلامی فرهنگ و رسانه وجود ندارد) نقشی مضاعف در قتل رومینا دارند چون نه‌تنها مبلغ ارزش‌های قبیله‌ای مثل «غیرت مردانه» هستند بلکه از آگاهی عمومی در این زمینه مانع می‌شوند.

کیانوش عیاری ده سال پیش فیلمی ساخت به نام «خانه پدری». فیلم او به خاطر روایتی از کشته شدن یک دختر به دست پدر و برادرش در دوره قاجار، ۱۰ سال در صندوق توقیف بود و سال گذشته بعد از چند هفته نمایش دوباره توقیف شد.

علت توقیف فیلم سیاه نمایی جامعه‌ی ایران عنوان شد. طنز روزگار این است که آنچه «سیاه نمایی» معرفی می‌شود می‌تواند مکرراً به واقعیتی سیاه تبدیل شود.

به علت شیوع این موضوع در میان مسلمانان مهاجر در جوامع غربی چندین فیلم مستند (خاطرات ناموسی ۲۰۱۳؛ قیمت ناموس، ۲۰۱۴) و داستانی (کشته‌شده توسط پدرم، بروس گودیسون، ۲۰۱۶؛ یک عروسی، استفن استرکر، ۲۰۱۶) با محوریت این موضوع ساخته‌شده است اما این آثار اجازه‌ی نمایش در ایران پیدا نمی‌کنند چون به‌زعم مقامات جمهوری اسلامی سیاه نمایی جوامع مسلمان هستند.

مشکل این نگاه آن است که جامعه‌ای که در قالب فیلم و داستان و رمان و مستند و گزارش و تحقیق به خود نگاه نمی‌کند مدام اشتباهاتش را تکرار می‌کند. جمهوری اسلامی چنین جامعه‌ای می‌خواهد. در یک جامعه‌ی آزاد می‌توان از همه‌ی کسانی که از توقیف فیلم عیاری دفاع کرده‌اند بازخواست کرد.

غیرعادی بودن دوست داشتن و ملاطفت

بوق‌های تبلیغاتی جمهوری اسلامی شبانه‌روز صحنه‌های خشونت‌آمیز تا حد نشان دادن جنازه و خون و صحنه‌های بمب‌گذاری و تکه‌های بدن را پخش می‌کنند اما نشان دادن در آغوش گرفتن برادر و خواهر، پدر و دختر و زن و شوهر ممنوع است. بزرگ‌ترین گناه نمایش بوسه است و نه نمایش اعدام و کشتن. قهرمان فیلم‌های پخش‌شده در تلویزیون دولتی تروریست‌هایی هستند که «کودکان صهیونیست» را می‌کشند و نه مردان و زنانی که عشق می‌ورزند. در چنین فضایی در آغوش گرفتن رومینا توسط پدرش عادی‌تر می‌نماید یا بریده شدن سر وی؟

کسانی که این داستان را بعداً در یک فیلم داستانی ببینند، در نیمه‌های فیلم انتظار دارند که پدر دخترش را پس از پیدا شدن وی توسط مأموران در آغوش کشد و با مهربانی از سر نافرمانی‌اش بگذرد یا وی را به خاطر لکه‌دار شدن ناموسش با داس سر ببرد؟

این انتظارات توسط بوق‌های تبلیغاتی و تعلیمات مداحان و روحانیون بر سر منابر ساخته و پرداخته شده است. مذهب سیاسی‌ای که امروز در ایران با فرهنگ لات‌ها و اراذل و اوباش خیابانی به‌شدت درآمیخته (اسلام‌گرایی شیعه) به‌شدت مسموم و مسموم‌کننده است و می‌توان منتظر میوه‌های کشنده‌ی آن بود.

ممکن است «ما» در میان هیچ‌یک از گروه‌های پنج‌گانه‌ی فوق قرار نگیریم اما همین‌که در برابر این جنایات عظیم سکوت کنیم یا برایمان این امور عادی باشد به‌طور غیرمستقیم سهمی در این داستان داشته و داریم. بدون درک این سهم و نقش، صدها هزار رومینای دیگر با آغوش باز خانواده و جامعه مواجه نخواهند شد.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه