علی خامنهای مردی است پرتناقض. پیرمرد ۸۰ سالهای که خود را «انقلابی» میخواند، اما وظیفهاش حفظ وضع موجود به هر قیمت است. سیاستمداری که حرف از آرمان و عدالت اجتماعی میزند، اما بر صدر نظامی تا بن استخوان فاسد نشسته است که در آن، فاصله فقیر و غنی بیداد میکند. مردی که ادعای رهبری انقلاب و فراتر بودن از احزاب موجود را دارد، اما مدام در اختلافات جناحی دخالت میکند. او در ضمن همیشه جوانی خودش را بهروشنی در یاد دارد. پنجاه سال پیش، او جوانی انقلابی و روشنفکر در مشهد بود. همپالکی امثال علی شریعتی بود و مثل او، از روحانیون ارتجاعی زمان خودش، بیزار بود. نه فقط نهجالبلاغه، که فرانتس فانون و سید قطب میخواند، و میخواست مثل بسیاری همسنوسالهایش در سراسر جهان، از تهران تا قاهره و از پکن تا سانتیاگو، نظم موجود را بر هم بزند. در ضمن، میخواست شاعر و نویسنده و سخنپرداز شود. حالا اما میبیند که باید در برابر جوانان خواهان تغییر بایستد و منفور آنها است. شاعر که نشد هیچ، باید شاعران و اهل قلم را سرکوب کند. تناقض «انقلابیِای که دیکتاتور شده است»، علی خامنهای را رها نمیکند. در تحلیل تحرکات سیاسی او، نباید این واقعیت را در موردش فراموش کرد.
در این شرایط است که باید به تحلیل صحبتهای اخیر خامنهای در چهارشنبه گذشته بنشینیم. او در شب شانزدهم ماه رمضان، مطابق معمول با جمعی از نمایندگان تشکلهای دانشجویی اصولگرا دیدار کرد، حرفهای آنان را گوش کرد و خودش هم سخنانی گفت. در مراسم سالهای گذشته، گاه یکی دو دانشجوی غیر اصولگرا نیز در فهرست سخنرانها گنجانده میشدند، اما امسال فقط گروههای دانشجویی بهاصطلاح «حزباللهی» حاضر بودند. اما آنچه بر بسیاری از ناظران که ایران را با عینک دو قطبی «جمهوری اسلامی و مخالفان» یا «اصولگرا و اصلاحطلب» تحلیل میکنند پوشیده است، شکافها و تناقضات عمیقی است که درون این بهاصطلاح «جمهوری انقلابی» به چشم میخورد. چنان شکافهایی حتی میتواند میان اصولگرایان شدیدتر باشد، که نتیجهاش انفجاراتی مانند برخورد شدید حکومت با امثال اسفندیار رحیم مشایی و «جریان انحرافی» است. امید منتظری، تحلیلگر، از معدود کسانی بود که به انتقادات تند محمد حسین صبوری، دبیر «جنبش عدالتخواه دانشجویی» در روز چهارشنبه اشاره کرد. با اینکه فیلم کامل جلسه و سخنان دانشجویان منتشر نشده است، آن میزان از حرفها به بیرون درز کرده که بدانیم، صبوری از «نحوه مدیریت بیت رهبری» انتقاد کرده است. بیت خامنهای شاید بتواند مخالفان اصلاحطلب و غیرحاکمیتی را سرکوب کند، اما در خاموش نگهداشتن جوانان اصولگرا با دشواریهای بیشتری مواجه است؛ بهویژه که خودش از آنها خواسته. است تا «آتش به اختیار» عمل کنند. همین است که انتقادات دانشجویان در رسانههای مختلف مربوط به اصولگرایان تندرو منتشر میشود. آن انتقادات، معمولا با شدیدترین لحن علیه دولت حسن روحانی صحبت میکنند. مشرق نیوز با افتخار از حرفهای صبوری نوشته است و آنرا نشان «آزادی و راحتی دانشجویان در حسینیه بیت رهبری» دانسته است.
صبوری در حرفهایش به فهرستی طولانی از انتقادات اشاره میکند: «سوالات و ابهاماتی نظیر ماجرای تصویب برجام، تلاش برخی برای تصویب لوایح مربوط به «اف. ای. تی. اف.»، انتخاب دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، جلوگیری از تحولهای انقلابی در نهادهایی مثل صدا و سیما، و استفساریه گیری برای بستن دهان کارشناسان». او در ضمن خواسته بود تا «مسئولان بیت رهبری باید پاسخگو باشند و از مصونیت انتساب به رهبری بیرون بیایند».
سال گذشته هم دبیر این تشکیلات، محمد جواد معتمدینژاد، که حدود ۱۷ سال سابقه دارد، از بیت خامنهای انتقاد کرده بود. او به دلیل اظهارات جنجالیاش مدتی بازداشت شد، و سپس جای خود را به صبوری داد.
امثال معتمدینژاد و صبوری در واقع بازنمود «گاردهای سرخ انقلاب فرهنگی چین» در دهه طوفانی ۱۹۶۰ هستند. آن جوانان، خود را طرفدار آتشین مائو تسهتونگ، رهبر وقت حزب کمونیست چین، میدانستند و مائو خود را با آنها همراه کرد تا نخبگان سیاسی و اجتماعی چین را تصفیه کند و البته یکی از بزرگترین فجایع انسانی قرن را رقم زند. خامنهای اما مدبرتر و محتاطتر از آن است که کارهای «مائویی» کند. او همچنین خوب میداند که «انقلاب فرهنگی» چین با مرگ مائو خاتمه یافت و دنبالهاش نه تحکیم حکومت مائوئیستها، که اعدام طرفداران تندرو انقلاب فرهنگی و پایان عملی «کمونیسمِ مائویی»، و جایگزینی آن با گونهای از «سرمایهداری» بود.
در این شرایط است که خامنهای باید در شطرنج سیاست، بازی کند. انقلاب اسلامی ۴۰ ساله شده از همه لحاظ شکست خورده است. بیشتر ریشسفیدهای آن، از جمله امثال حسن روحانی، به این نتیجه رسیدهاند که تلاش برای حفظ آرمانهای آن در قرن بیست و یکم جایگاهی ندارد و در پی استحکام نوعی حکومت استبدادی، اما تکنوکراتیک هستند. بخش عظیمی از جامعه ایران نشان داده است که هیچ سنخیتی با آن نوع انقلابیگری و اسلامیگری که خامنهای و امثال او میخواهند، ندارند. افزون بر این واقعیت، ایران در دو سال گذشته در بحران بیسابقه اجتماعی، اقتصادی، فکری و دیپلماتیک گرفتار شده است. خامنهای همان حس و حال استالین را دارد که در اوج بحران نظامش در دهه ۱۹۴۰ (در پی حمله آلمان نازی) به اطرافیانش میگفت: «لنین دولت را تشکیل داد، اما ما به همه چیز گند زدیم». یعنی بهشدت نگران بقای نظامی است که بنیانگذاریاش، حاصل عمر او و همفکرانش بوده است.
او چگونه میتواند این نظام را حفظ کند؟ چگونه میتواند هم بر جوانان حزباللهی تندرو، اقلیتی جویای آرمانشهری بهدست نیامدنی، تکیه کند، و هم با ریشسفیدهای مدبر و واقعگرا به ساخت و پاخت بپردازد؟ هم صبوری را کنار خود نگاه دارد، و هم ناطق نوری را؟ چگونه میتواند هم چهره انقلابیگری و قدرتمداری در منطقه و جهان را بهخود بگیرد، و هم مانع از غرق شدن کشتی اقتصادی ایران شود؟ هم حسن نصرالله را راضی نگهدارد، هم با مرکل و ماکرون لاس بزند؟ او کوشیده است تا یک استراتژی دوگانه را بهکار گیرد: تشویق کنترلشده جوانان حزباللهی همراه با سوءاستفاده از میهنپرستی و ایراندوستی عموم ایرانیان. یعنی از یک سو از اقلیت حزباللهی برای سرکوب مخالفان و پایدار نگهداشتن نظام استفاده کند، و از سوی دیگر، با پرچم ایراندوستی و بیگانهستیزی بقیه ایرانیان را گرد هم آورد. این خط فکری را میتوان در جای جای «بیانیه گام دوم» که چند ماه پیش به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب منتشر کرد، مشاهده کرد.
سخنان روز چهارشنبه خامنهای، نشان از تدارک او برای انتخابات ریاست جمهوری دو سال آینده میدهد؛ انتخاباتی که میتواند در تعیین آینده نظام نقش مهمی داشته باشد. اکنون سوال این است که خامنهای در گام بعدی خود بین این دو استراتژی، چگونه توازنی برقرار میکند.
خامنهای گفت با «بیان نگرانیها و اشکالات» از سوی جوانان مخالف نیست، اما خواهان احتیاط شد و گفت: «در تعبیرها یک مقداری دقت بشود.» هم گفت: «روحیه نشاط و طلبکاری… خیلی خوب است»، و هم خواست که دانشجویان از چارچوب خارج نشوند و تشر زد که: «لحن انتقاد را خیلی تند نکنید… از افراط و تفریط در بیان بپرهیزید». در پاسخ به انتقادات دانشجویان به خصوصیسازی، که پلتفرم اصلی اقتصادی او در سی سال رهبریاش بوده است، گفت: «اشکالاتی در کار خصوصیسازی هست، منتها اصل خصوصیسازی نیاز مبرم اقتصاد کشور ماست». یعنی تاکید کرد که هیچ امتیازی به چپگرایی اقتصادی دانشجویان حزباللهی نمیدهد.
با وجود انکه حرکات مستقل دانشجویی را در زمینههای کشوری و بینالمللی تشویق کرد، لفظ «آتش به اختیار» را تنها در ارتباط با مسائل «فرهنگی» تکرار کرد. از تجمع در مقابل سفارتخانههای خارجی حمایت کرد، اما گفت «این جور نیست که همیشه از دیوار بالا رفتن خوب باشد» و افزود که «یک جاهایی البته خوب است. در قضیه تسخیر لانه جاسوسی کار خوبی بود.»
اما تیتری که نهاد رهبری برای سخنان خامنهای استفاده کرد، نشان از جوهر حرفهای او دارد: «زمینه را برای روی کار آمدن دولت جوان و حزباللهی آماده کنید».
این را میتوان اولتیماتوم رهبری جمهوری اسلامی به حسن روحانی و همفکرانش دانست، و نشانگر این نکته که او شاید در آخر عمر، واقعا روشی «مائویی» در پیش گیرد و بخواهد دوباره زمام کار را به جوانان اصولگرای «آتش به اختیار» بدهد. میگوییم «دوباره»، چون استفاده او از احمدینژاد برای سرکوب جنبش وسیع اصلاحطلبی، در واقع چنین ماهیتی داشت. اما خامنهای همان هنگام هم پی برد که امثال احمدینژاد، به غولی میمانند که وقتی از چراغ جادو خارج میشود، پویایی خاص خود را مییابد و سر از جاهایی در میآورد که رهبر شاید خوابش را هم نمیدیده است.
خامنهای در حرفهایش تاکید کرد که «من میگویم جوان، منظورم صرفا جوان دهه بیستی نیست. نه، سیساله، سی و پنج ساله، چهل ساله. اینها هم جوانند… اینها هستند که اگر متعهد باشد، میتوانند در نظام مدیریت کشور یک تحول عظیمی را بهوجود بیاورند».
محمد جواد اکبرین، دینپژوه مقیم پاریس و منتقد حکومت، در توئیتر از دعوایی خبر داد که در حاشیه مراسم شب قدر در قم در گرفته بوده است. به گفته او، بحث بر سر آن بوده است که «منظور آقا از دولت جوانِ حزباللهی کی بوده، حتی کار رسیده به مقايسهی سن نامزدهای محتمل! و بعد هم کلی بد و بيراه به هم!»
خامنهای در حرفهایش جوانی خودش را به یاد آورد و در میان خنده حضار گفت: «اگر باور میکنید، ما هم یک وقتی هم سن شما بودیم». او از سختیهای دوران مبارزه گفت: «موانع هم زیاد بود. هم کتک بود، هم زندان بود، هم موانع پولی بود، هم گرسنگی کشیدن بود، از این چیزها هم بود، اما در عین حال حرکت میکردیم، پیش میرفتیم. جوانها امروز باید اینجوری حرکت کنند؛ مثل مبارزات مبارزین دوران طاغوت». در ادامه همین سخنان بود که گفت: «انشاءالله شما جوانها با این حرکتها پیش بروید و زمینه را برای روی کار آوردن یک دولت جوان و حزباللهی آماده کنید»، و افزود: «بنده معتقدم که بسیاری از این نگرانیهای شما و دغدغههای شما و غصههای شما پایان خواهد پذیرفت؛ این غصهها هم البته فقط مخصوص شماها نیست».
خامنهای اما خوب میداند که با خاطره تعریف کردن، روحیه انقلابی ۵۰ سال پیش بیدار نمیشود. این روحیه امروز اگر هم بیدار شود، بیشتر در میان مخالفان او خواهد بود. حتی بسیاری از جوانان آتشی طرفدار او نیز از «جمهوری اسلامی واقعا موجود»، از این نظام سراسر فساد و دزدی و ثروت و ریاکاری، بیزارند و پویاییِ حرکت آنها، بعید است چیزی از «این جمهوری» باقی بگذارد.
او در «بیانیه گام دوم» از «ورود انقلاب اسلامی به دومین مرحله خودسازی، جامعهپردازی و تمدنسازی» خبر داده بود. خامنهای با این الفاظ، بیآنکه بخواهد، شباهت عجیبی بین اوضاع کنونی با آخرین روزهای حکومت شاهنشاهی سابق بهدست داده است: دیکتاتوری در قدرت که از بیماری رنج میبرد؛ رهبری که در گیر و دار بحران اقتصادی جامعه حرف از «زوال تمدن غرب» میزند، و «دروازههای تمدن» را نشان میدهد. باید دید آن «دولت جوان و حزباللهی» که آقای دیکتاتور میخواهد، از کجا بیرون میآید و آیا میتواند جمهوری اسلامی را از میان بحران عمیقش بیرون بکشد، یا نه.