حکومت نکُشه، کرونا میکشه؛ مردُم قدر نمیدونند!

تلفات کرونا؛ یکی اونهایی که می‌گیرند، یکی اونهایی که حرفش رو می‌زنند

عکس از هادی خرسندی

(در سلسله مصاحبه های «بیله دیگ – بیله تهدیگ»، خواهر ثاریه گشت‌الاسلام، خبرنگار مخصوص گشت ثارالله، با قلم سحرآمیز، سردار شورالاسلام رئیس روابط عمومی «سازمان تولید امامزاده در سپاه» را به چالش میکشد. اینک ادامه آن)

بخش سیزدهم

بسم الله الرحمان الرحیم. برای ادامه مصاحبه به حضور سردار شورالاسلام شرفیاب گردیده بطوریکه آن سردار گرامی یک عدد الاغ نیز گوشه اتاق خود بسته بودند که عرعر نیز مینمود. بنابراین سردار گرامی برای رفع تعجب اینجانب گفتند «ماده میباشد» و اینجانب نیز «خدا ببخشه» عرض کردیم.

لازم به توضیح میباشد که سردار گرامی در ادامه مصاحبه از پشت میز خود بلند شده به سمت آن خر رفته و بطور زایدالوصفی دست به پشتش کشیده بطوریکه آن حیوان از این نوازش خوشش آمده و «عرعربَس» داده و سکوت در اتاق مستولی گردیده و اظهار داشتند:

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

-این را آوردم اینجا از تولید به مصرف. جنس های بیرون خوب نیست. خبر دارید که؟ آیت الله تبریزیان پشگل ماچه الاغ را به عنوان اولین داروی ضد کرونا اعلام فرمودند.

-بله، خبر دارم.

-خودت خوردی؟

-بخورم؟

-بهترین دواست؟

-ولی دود میکنند سردار، نمیخورند که؟

-جدّی؟ نمیخورند؟ پس چرا این پدرسگِ عوضی، گفت بخورم؟

-عوضی گفته سردار. کی بوده؟

-باجناقم! از صبح من دارم پشگل ماچلاغ میخورم. این حیوان را آوردم که تازه اش را بخورم.

خنده ام گرفت. مطمئن بودم که سردار قصد شوخی با من ندارند. احساس کردم بطور زایدالوصفی خجالت کشیده اند. مصلحتاً عرض کردم:

-خوردنش هم بد نیست سردار. بعضی ها هم میخورند!

سردار متوجه بودند که من درست نمیگویم. به شدت عصبانی بودند. فرمودند:

-نه خیر، نمیخورند. حالا فهمیدم. ننجونم هم دود میکرد، من خیال میکردم چون دندان ندارد، دود میکند، در حالیکه اصلاً سفت نیست. مثل راحت الحلقوم است! این حیوان زیاد هم تولید نمیکنه. امیدوارم تا وقتی شما اینجا هستین، خودش را نگهداره. بی ادبیه.

با دندانقروچه ادامه دادند:

-باز من رودست این مردک را خوردم. همیشه یک کلکی به من میزنه. خواهر، چیزی بدتر از باجناق توی قوم و خویش نیست.

-لابد سوتفاهم شده سردار.

-نه خیر، این همیشه به من کلک میزنه.

سردار سری به افسوس تکان دادند و گفتند:

-راستش تقصیر خودم بود. حیف اون خواهرزن.

در اینجا سر درد دل سردار باز شد:

-خواهرزنم خیلی خوشگل بود. همیشه زنم میگفت توی افسراتون یک لایقش را برای زری پیدا کن. ولی من دنبال این بودم که به یک روحانی شوهرش بودیم. یعنی فکر میکردم یک مجموعه خانوادگی سپاهی و روحانی، خیلی کارش تو این مملکت پیش میره. یعنی قدرت نظامی گره بخوره به اقتدار مذهبی. خیلی سمبولیک. اونوقت همه کار میشه کرد!

-چطور آشنا شدین سردار؟

-سر امامزاده. ما میخواستیم یک سری امامزاده شبانه روزی توی مملکت درست کنیم. خب مردم ممکنه شبی نصف شبی، دردی داشته باشند، درمانی بخواهند. ابتکار تأسیس امامزاده بیست و چهار ساعته مال خودمه. شما فکرش رو بکن الان که کرونا اومده امامزاده ها و حرم ها بسته شده، اگر چند تا امامزاده کشیک داشتیم چقدر زندگی مردم عوض میشد.

-چرا نشد سردار؟

-والله، ما یک مشاور مذهبی میخواستیم. با یک طلبه ای توی قم قرار گذاشتیم. توی این برنامه ریزی ها، یک برنامه دیگه هم پیش اومد، خواهر زنمون را دادیم به آقا طلبه! به امید همان پیوند جادوئی. از فرداش فهمیدیم چه غلطی کردیم.

-چه غلطی سردار؟

-این میخواست طرح منو بردار بره با هئيت مؤتلفه اجراش کنه. دعوامون شد. ماجراش زیاده. این هم ما را تهدید کرد.

-چه تهدیدی سردار؟

-آخه قرار بود ما یک سهمی از اون دکل بهش بدیم، ندادیم.

-کدام دکل سردار؟

-همون که دزدیده بودیم. حالا این تهدید کرد که میره ماجرای دزدین دکل را لو میده.

-یعنی به گوش بیت رهبری و آقا مجتبا میرسونه؟

-نه، آنها که در جریان بودند. میخواست به مرحوم هاشمی رفسنجانی راپرت بده. اون موقع هنوز ایشون استخری نشده بود. 

در اینجا اینجانبه با شمع روزنامه نگاری حالیمان شد که سردار گرامی بطور زایدالوصفی حرف های افشاگرانه میزند. در این موقع شاهد از غیب رسید و سردار شورالاسلام از زیر میز خود یک بطری درآورده و استکان را پر نموده و در حال بالا رفتن گفتند:

-به سلامتی.

-نوش جان.

-دوای ضد کرونا. من با کمک این الکل و اون پشگل ها تا حالا از گیر کرونا در رفته ام. از صبح چهارتا استکان از این خوردم با پنج تا پشگل.

سردار گرامی چشم از الاغ که پشت سر من بود برنمیداشتند که خرابکاری نکند. در همین حال پیاله ماست و خیار را از کشوی میز خود درآورده پس از یک قاشق، اینجانبه موقعیت را مناسب دیدم که بعضی اسرار حکومتی را از زیر زبان سردار بیرون بکشم:

-سردار گرامی چه کسی دستور موشک به هواپیمای اوکراینی داد؟

-خواهرجان درسته من مستم ولی با اومدن کرونا دیگه حرف هواپیمای اوکراینی مالیده. کشته های کرونا از کشته های آبان هم بیشتر شده. حکومت نکُشه، کرونا میکشه. پس مردم باید قدر آبان را بدونند.

-به نظر شما تلفات کرونا رو به افزایشه؟

-کرونا الان دو جور تلفات داره. یکی اونهايی که کرونا میگیرند، یکی هم اونهائی که حرف کرونارو میزنن، آمار میدن، انتقاد میکنن، ماسک میخوان، نِق میزنند. با اینها به شدت برخورد میشود و با وثیقه سنگین زندانیشون میکنیم.

-سردار، وثیقه که معمولاً برای آزادی از زندانه.

-نه خیر، وثیقه ندهند، اعدامه.

-سردار گرامی دراین روزها خیلی از سرداران سپاه به خاطر کرونا به بهشت رفتند، آخریش سردار ناصر شعبانی که از ثاراللهی های خودمون بود.

-بعله. رفتند. خب، قبلاًها بعضی هاشون با سقوط هلیکوپتر یا موقع پاک کردن سلاح و یا پشت میز کارشون تیر میخورد توی سرشون ولی حالا کرونا هم هست.

-سردار منظورتون اینه که ...... 

-نه، نه، هیچ منظوری ندارم. همه شون به مرگ طبیعی با کرونا از دنیا رفتند. حتی ممکنه یکیشون در حالیکه کرونا داشته، اسلحه اش را هم داشته پاک میکرده. یا برعکس، در حال پاک کردن سلاحش، کرونا هم گرفته. همه چیز ممکنه.

در این موقع در حالیکه اینجانبه پشتم به الاغ فوق الذکر بود، سردار رزمنده با تعجب و وحشت به الاغ نگاه کرده و بطور زایدالوصفی به من گفتند:

-برنگرد! نگاه نکن! شما بفرما زود برو. مصاحبه تمام تا هفته بعد. خره را فراموش کن. به پشت سرت نگاه نکن، فقط برو ... برو!

اینجانبه هول شده و دستپاچگی کرده، کیف و کاغذ و ضبط صوت را جمع کرده و با تعجب زایدالوصفی از اتاق سردار بیرون آمدیم.

در راهرو همچنانکه میرفتیم صدای بلند سردار را با تلفن می شنیدیم:

-بی شرفها این خری که برای من فرستادین، ماچه خر نیست. نره! .... نمیدانستم ...الان متوجه شدم که الاغ از خودش شفافیت نشان داد! .... نزدیک بود آبرو ریزی بشه ... کی این حیوان را انتخاب کرد برای من؟ .... کی؟ .... باجناقم؟ ... . آی ....

فریاد سردار در تمام قرارگاه پیچیده بود که آژانس آمد و من دور شدم.

بیشتر از