درگذشت اسکندر فیروز؛ ۵۰ سال تلاش برای محیط زیست ایران

فیروز در کتاب خاطراتش اشاره‌ای به ۶ سال حبسش بعد از انقلاب نکرده

پس از دوران دلبستگی به شکار بود که فیروز تلاشش را نخست برای سامان دادن به شکار در ایران، و سپس حفاظت محیط زیست صرف کرد-عکس از ایرنا

اسکندر فیروز، یکی از نامی‌ترین چهره‌های عرصه محیط زیست ایران، در روزی درگذشت که آن روز به نام یکی از چهره‌های نامدار تاریخ ایران مزین شده است؛ روز مرگ محمد مصدق در ۱۴ اسفندماه ۱۳۴۴ در احمدآباد.

فیروز بیش از ۹۳ سال عمر کرد و زندگی پرفراز و نشیبش نشان می‌دهد که تا چه اندازه تغییر نگرش داده است. 

از یک شکارچی نامدار که برای شکار به گوشه گوشه جهان می‌رفت؛ از قرقیزستان و مسکو تا شاخ آفریقا، به حافظ و حارس محیط زیست تبدیل شد، تفنگ شکار را به کناری نهاد، دوربین‌عکاسی‌ای را که از سال‌های کودکی با آن مانوس بود به دست گرفت، بنیان‌گذار و موسس سازمان حفاظت محیط زیست شد، و تقریبا ۵۰ سال آخر عمرش را تماما در خدمت و حفاظت و حضانت از محیط زیست سپری کرد و به فردی نام‌آور در این زمینه شهره شد. 

کتاب نوشت، مدیریت کرد، برای دانشنامه معروف ایرانیکا مقالات متعددی در زمینه حیات وحش و گیاهان ایرانی به نگارش در‌آورد، و نامش را به عنوان چهره‌‌ای بسیار موثر در تاریخ محیط زیست ایران به ثبت رساند؛ به نحوی که فعالان محیط زیستی در دوران حیاتش برای او بزرگداشت و نکوداشت گرفتند. 

همان‌هایی که سخت مخالف حیوان‌کشی و شکار بودند و آن را در تضاد با طبیعت و زیست‌بوم می‌دانستند، در دو برنامه مختلف از او و تلاش‌هایش یاد کردند. با این حال، دولت جمهوری اسلامی ایران هیچگاه به شکل رسمی تلاش‌های او را به حساب نیاورد و تجلیلی از او نکرد و حتی برخی از رسانه‌های جریان تندرو همانند تسنیم، در این اواخر از او و فعالیت‌هایش با شک و تردید یاد کردند و انگ وابستگی به او چسباندند.

کودکی و نوجوانی در آلمان و آمریکا

اسکندر فیروز این فرصت را داشت که در خانواده‌ای متمول به دنیا بیاید. پدرش، محمدحسن میرزا، از فرزندان فرمانفرمای بزرگ بود که با رضاشاه نیز اختلافات جدی داشت و عمویش، نصرت‌الدوله فیروز، را رضاشاه به قتل رسانده بود. 

فیروز در کتاب خاطراتش با عنوان فرعی «دو دهه تلاش برای حفظ طبیعت و محیط زیست ایران» اشاره کرده است که «رضاشاه به پدرش بدگمان بود و پدرش که ريیس ستاد ارتش شیراز بود، این را فهمید وسریع از ارتش استعفا داد.» ‌(ص ۱۰) پدرش البته همانند رضاشاه سخت دلبسته آلمان بود و به همین دلیل دو فرزندش (اسکندر و نرسی) را در أوان کودکی برای تحصیل به آلمان فرستاد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

فیروز در خاطراتش از دوران کودکی می‌نویسد که چگونه ایرانیان به کشور آلمان بیش از هر کشور دیگری ارادت داشتند و احترام می‌گذاشتند، چرا که «به باور مردم ایران، آلمان‌ها نیز به ایران، و نه صرفا از بابت منفعت‌جویی، بلکه از جهاتی هم بسیار بجا، علاقه‌مند بودند. 

آلمان طرح ساخت راه‌آهن سراسری را به اجرا در‌آورد (که پل ورسک این طرح تا امروز شهرتی خاص دارد) و کارخانه ذوب‌آهن را برپا کرد…، و سیاست رضاشاه این بود که این رابطه حسنه را با آلمان ایجاد کرده بود، رابطه‌ای که سرانجام آن از دست رفتن تاج و تخت او بود.» (ص ۳)

زندگی در چنین خانواده‌ای و بزرگ شدن در فرهنگ و انضباط آلمانی و سپس کوچیدن به آمریکا و درس‌خواندن در یکی از بهترین مدرسه‌های آن زمان آمریکا در نیوجرسی، درکی چندجانبه به اسکندر فیروز در فهم دنیای امروزین و فراز و نشیب‌های آن بخشید.

در میانه جنگ جهانی دوم و پیش از اعزام به آمریکا، او و خواهرش مدتی در بیروت زندگی می‌کردند تا در نهایت به آمریکا رفتند.

کنار گذاشتن شکار و توجه به محیط زیست

تا قبل از سال ۱۳۴۶، فیروز بیشتر به شکار می‌پرداخت. اما از این سال تحولی در او رخ داد که در صفحه ۲۶۹ کتاب خاطراتش به آن اشاره می‌کند و جالب این که در مقدمه کتاب می‌نویسد که می‌خواست تمامی بخش‌های خاطرات مربوط به شکار را حذف کند، ‌اما «پس از سبک سنگین‌کردن‌ها، سرانجام معتقد شدم که به دو دلیل مطالب مربوط به شکارها را به همین صورت که هست نگاه دارم. یکی این که حذف داستان‌های شکار در اثری که حاکی از سرگذشت خودم هست، یعنی کوچک شمردن فعالیتی و واقعیتی که در جوانی به آن علاقه‌مند بوده‌ام، کار درستی نیست» (ص ۱ پیشگفتار)، و دوم، این که فیروز این رفتن به دل طبیعت و شکار را مبنایی می‌داند برای آشنایی دقیق با طبیعت، و سپس می‌نویسد که اگر درس‌آموزی‌هایی که او از شکارها گرفت نبود، سازمان حفاظت محیط زیست هم به شکل امروزی وجود نمی‌داشت و خبری از پارک پردیسان و … نبود. (ص ۴۲۰)

پس از آن دوران دلبستگی به شکار بود که او تلاشش را نخست برای سامان دادن به شکار در ایران، و سپس حفاظت محیط زیست صرف کرد. هرچند، منتقدانش این ساماندهی را به پوششی برای مدیریت شکار تعبیر کردند.

بخش‌هایی مهم از کتاب خاطرات فیروز، به همین خاطرات شکار مرتبط است که او در کمال صراحت آنها را تعریف می‌کند. شکارهای خاندان پادشاهی و نیز شیخ‌نشین‌های عرب که از جمله آنها می‌توان به مجوز‌هایی که (دولت وقت) به شیخ‌نشین‌های عرب می‌داد اشاره کرد، از جمله در یک نوبت که «گروه خودروهای شیخ‌زاید، بیش از ۳۰ خودرو، به مناطق بهرام گور و بختگان» می‌رفتند، بعد از دو روز«شیخ از شکار و اقامتش اظهار رضایت کرده و برای تشکر از راهنمایی‌های افسر شکاربان مقرب تعداد زیادی سکه طلا (فکر کنم ۹۵ عدد) به او داده و او نیز سکه‌ها را به شیراز فرستاد.»(ص ۲۷۹) 

در دادگاه بعد از انقلاب کسی از فیروز شکایت نکرد، اما به اعدام محکوم شد

نکته جالب توجه و البته غایب در خاطرات اسکندر فیروز، همانا سکوت اوست درباره آنچه در پس از انقلاب بر سرش آمده است. او حتی در فیلمی که رخشان بنی‌اعتماد با عنوان «یک ساعت از یک زندگی» ساخت، از طرح آن خودداری کرد. 

طبیعی است که برای فردی با جایگاه او، که رئیس یک سازمان مهم در زمان شاه بود، دو دوره نماینده مجلس شده بود، حشر و نشر بسیار با دربار و حتی رفاقتی ویژه با برادر شاه داشت، و «با شاهپور عبدالرضا برای شکار به روسیه و آسیای مرکزی و شکارگاه آلتای»(ص ۳۰۸) رفته بود، ماندن در ایران بعد از انقلاب، با آن سطح از اعدام‌ها و دستگیری‌ها، بسیار خطرناک بود. او اما ماند. 

خطر را پذیرفت و ۶ خرداد ۵۸ در منزلش در سامان ونک دستگیر شد. ابتدا به اعدام و سپس با وساطت یکی از روحانیان به حبس ابد محکوم شد، و پس از ۶ سال و هفت ماه، در سال ۱۳۶۴ آزاد شد. 

هوشنگ ضیایی که فیروز در مقدمه کتاب از او یاد کرده است، در بخشی از فیلم مستند به نکته‌ جالبی درباره دادگاه فیروز اشاره می‌کند: «بعد از دستگیری فیروز دادگاه انقلاب از کارکنان سازمان خواست هر کس علیه ایشان شکایتی دارد عنوان کند، و جالب است که حتی یک شکایت هم علیه ایشان نشد.»

تقدیر نهادها و فعالان محیط زیستی

اسکندر فیروز با نزدیک ۲۰ سال فعالیت در زمینه شکار و سپس ۵۰ سال فعالیت علیه همان خواسته‌های دوران جوانی، کارنامه‌ای مقبول نزد اهالی محیط زیست یافته است. 

طبیعی است که نگاه سیاه و سفید می‌توانست او را به حاشیه براند، اما وقتی آدمی از بخشی از تجربه‌های زندگی خود درس می‌گیرد و آنها را خطا می‌داند و آن خطا را علنی بیان می‌کند و به آن معترف می‌شود، و سپس نه تنها به تکرار آن نمی‌پردازد، که سازمانی برای مقابله با آن تاسیس می‌کند، برداشت افکار عمومی از او، گذشت و نکوداشت خواهد بود. 

به همین دلیل، در سال‌های پس از انقلاب و به‌خصوص در یک دهه اخیر که موجی از فعالیت‌های محیط‌ زیستی در ایران پدیدار شده است، توجه به سابقه توجه به محیط زیست و نیز فعالان این عرصه رونقی جدی یافت، و در این میان، توجه به برخی فعالان تاریخ این عرصه هم مطمح نظر قرار گرفت، که از جمله آنها اسکندر فیروز بود، و نشریه بخارا نیز شبی را به نام او اختصاص داد و بزرگداشتی در شان و مقام او برپا کرد.

پیش از آن و در مردادماه ۱۳۹۵ نیز در موزه دارآباد، همزمان با نودمین سالروز تولد او، مراسمی با حضور خود آقای فیروز برگزار شد و تندیسی از او رونمایی شد.

در بخشی از آن مراسم، دکتر حسین آخانی، از دوستان آقای فیروز، به خاطره‌ای از او اشاره می‌کند که به سفر کارل هاینس رشینگر، گیاه‌شناس نامدار اتریشی، در سال ۱۹۷۷ مربوط است که از سطح ارتباطات و درک بالای فیروز از تحولات مرتبط با محیط زیست در خارج از ایران حکایت دارد. 

این گیاه‌شناس در پی تحقیق درباره گیاهان موجود در ایران بود و هنگامی که آقای فیروز موضوع را درمی‌یابد، او را نزد فرح پهلوی می‌برد و در اهمیت کار او در مجموعه فلورا ایرانیکا سخن می‌گوید و اسبابی را فراهم می‌کند که او بتواند با فراغت بال افزونتری کار خود را انجام دهد.

جای خالی خاطرات ۶ ساله زندان

کتاب خاطرات اسکندر فیروز با عنوان فرعی «دو دهه تلاش برای حفظ طبیعت و محیط زیست ایران» ابتدا از سوی ناشری در مریلند منتشر شد و یک سال بعد، «انتشارات تدبیر روشن» آن را در ایران به بازار کتاب عرضه کرد. 

اسکندر فیروز از سام خسروی فرد، روزنامه‌نگار حوزه محیط زیست، یاد می‌کند که در نگارش این خاطرات بسیار به او کمک کرد و ضمن سماجت و پی‌گیری در بیان و نگارش خاطرات، ویرایش و تنظیم کتاب را بر عهده گرفت. ( ص ۱- پیشگفتار کتاب) او در همین کتاب تنها اشاره‌ای به دستگیری‌اش در سال ۵۸ می‌کند و این که «بیشتر یادداشت‌ها‌یی که در سفرها، محل کار، یا خانه درباره محیط زیست و حیات وحش تهیه کرده بودم، با دستگیر شدنم در سال ۵۸ ضبط و از خانه برده شدند» (همان صفحه).

اما به نظر می‌رسد که آدمی با نظم و دقت اسکندر فیروز نمی‌تواند خاطرات دوران ۶ سال و اندی در زندان جمهوری اسلامی را جایی ثبت نکرده باشد. فیروز روز ۱۴ اسفند در لس‌آنجلس درگذشت. شاید دو دخترش، آناهیتا و آذر، که فیروز کتاب خاطراتش را به آن دو تقدیم کرده است، در آینده‌ای نه چندان دور بخشی از آن ناگفته‌های پدر را انتشار دهند.

بیشتر از فرهنگ و هنر