در حالی که هواداران پادشاهی مشروطه برای بازگشت ایران به پیش از ۵۷ فعالیت میکنند، افراد و گروههایی که در آن انقلاب یا فتنه شرکت فعال داشتند، از بازگشت به ۵۷ سخن میگویند. برای چپگرایانی که در آن زمان به دنبال آیتالله خمینی رفتند، بازگشت به ۵۷ به معنای بازگشت به برهه کوتاهی است که در آن، آنان نیز فرصت عرض اندام داشتند، اما دیگر بازگشتیها، یعنی هواداران استحاله، اصلاحات و استمرار، خواستار احیای برهه بعد از آناند؛ برههای که در آن خمینی، با لقب امام، فعال مایشاء شده بود و راه را برای حذف تمامی جریانات سیاسی، البته به جز پیروان ولایت مطلقه، هموار میکرد.
نکته جالب در حال حاضر این است که همه بازگشتیها، از چپ افراطی تا راست دینفروش، میکوشند تا از «رهبر عالیقدر» یعنی آیتالله علی خامنهای، فاصله بگیرند و حتی همه کاسهکوزهها را به خاطر وضع اسفبار کنونی، بر سر او بشکنند. شیبولت* اعلامنشده آنان میگوید طرف رفتنی است! پس بگذار بار گناهان نظام را با خود ببرد.
این فاصلهگیری از خامنهای غالبا با ارجاع هر بحث به خمینی صورت میگیرد. بعضی آیات عظام مانند مکارم شیرازی یا علوی بروجردی در قم، ادعا میکنند که بازگشت به آموزههای «امام»، یعنی خمینی، کلید مشکلات امروز ایران است. آنان بیآنکه نامی از خامنهای ببرند، او را در نقش مشکلآفرین ترسیم میکنند.
آیتالله جوادی آملی، باز هم در قم، نهتنها اختلاف با رهبر را میپذیردــ با نقل قول از حضرت محمد که فرمود: «اختلاف امتی رحمة!»ــ بلکه اوضاع اسفبار کنونی را ناشی از تضادهای درونی «رهبر عالیقدر» میداند. البته باز بیآنکه نامی از او ببرد.
جوادی آملی میگوید: «اگر خواست و میل والی (یا ولی فقیه) یکسان نباشد و اختلاف درونی داشته باشد، از عدالت بازمیماند و نمیتواند در مسیر عدل حرکت کند. کسی که دل و عقل او در مسیر واحدی حرکت نمیکند، از عدالت باز میماند. چنین فردی فاسد و بیمار است و جامعه را نیز بیمار میکند.»
او از این نیز فراتر میرود و میگوید: «جهاد تنها در سنگر نظامی نیست. کسی که آبرو و امنیت کشور را پاس میدارد، گرانی را کاهش میدهد، مشکلات مردم را برطرف میسازد، نیز مجاهد فی سبیلالله است.»
تخریب سیاسی آیتالله خامنهای با مقایسه او با آیتالله خمینی شکل میگیرد. به همین سبب، روحانیون نامبرده مدعیاند که برای حل مشکلات کشور میبایستی پرسید اگر امام حضور میداشت، چه میگفت و چه میکرد؟
از آنجا که نظامهای مسلکی و تمامیتخواه همواره نیازمند یک تکیهگاه معنوی هستند، ناقدان آقای خامنهای برای کنار زدن او، خمینی را تکیهگاه قرار دادهاند. تا چندی پیش، آقای خامنهای فصلالخطاب خوانده میشد؛ یعنی مرجعی که در همه زمینههای دینی و دنیوی، حرف آخر را میزند و بحث را میبندد. در ماههای اخیر اما، این خمینی است که در نقش فصلالخطاب، قرار داده میشود. انتقاد از آقای خامنهای که روزی خط قرمز بود و گاه ممکن بود مجازات اعدام به همراه داشته باشد، اندکاندک صورتیرنگ میشود.
البته خامنهای هنوز به سطح نیکولای چائوشسکو، مستبد بدفرجام رومانی، که خط قرمز حفاظتی را از دست داد، تنزل نکرده است، اما تردید نیست که «رهبر عالیقدر» در همان مسیر بدفرجام قرار گرفته است.
علیاکبر ناطق نوری، رئیس اسبق مجلس شورای اسلامی، خواستار «یادآوری» تعلیمات «امام خمینی» است. او میگوید: «امام میخواست جمهوری اسلامی الگویی برای جهان باشد، اما الان جمهوری اسلامی درس عبرتی شده است برای جهانیان.»
ناطق نوری نیازی نمیبیند که یادآور شود چه کسی الگو را تبدیل کرد به درس عبرت. سخنان او یادآور سخنان نیکیتا خروشچف، رهبر شوروی، در کنگره بیستم حزب کمونیست است که با اعلام نبرد علیه کیش شخصیت استالین، خواستار بازگشت به لنین شد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
ماه گذشته گروهی از چپگرایان پنجاهوهفتی در یک سمینار در فضای مجازی، که در تهران نیز پخش شد، همان ارزیابی را عرضه کردند. آنان نیز تلویحا آنچه را خمینی عرضه میکرد، شایسته ستایش قلمداد کردند و رهبری خامنهای را انحراف از مسیر انقلاب یا دزدیدن انقلاب ترسیم کردند.
مهندس میرحسین موسوی، نخستوزیر اسبق و رهبر محصور جنبش سبز، نیز خواستار بازگشت به دوران طلایی «امام خمینی» است و تلویحا، بیش از سه دهه رهبری خامنهای را مسئول همه مصائب قلمداد میکند. مصطفی تاجزاده، معاون اسبق وزارت کشور که اکنون زندانی سیاسی است، نیز از حفظ دستاوردهای انقلاب چنانچه «امام» ترسیم کرده بود و حذف خامنهای سخن میگوید.
آقای عطاالله مهاجرانی، از وزیران اسبق که مغضوب خامنهای شد و تن به تبعید داد، نیز مقالاتی در ستایش «امام خمینی» منتشر کرده است که پیام تلویحیشان محکوم کردن «رهبری عالیقدر» کنونی است. او نیز خواستار بازگشت به دستاوردهای انقلاب است.
آقای محمد نوریزاد، یک منتقد سرشناس نظام، نیز حریم امام خمینی را نگه میدارد، اما در انتقاد از سیوچند سال حکومت مطلقه خامنهای، با شجاعتی تحسینانگیز سخن میگوید.
این ابهام را در یک بیانیه به نام «روشنفکران» بدون نام و نشان نیز مییابیم. این بیانیه میگوید: «راه برونرفت از معضلات کنونی بازگشت به دستاوردهای انقلاب است.» این بدان معنا است که رهبری خامنهای آن دستاوردها را فراموش کرده است و در عوض، با تبدیل ایران به وسیلهای برای دشمنی با آمریکا و اسرائیل، کشور را به بنبست کشانده است.
بازگشت به خمینی و سینهزنی برای دستاوردهای انقلاب تنها مضامینیاند که در نبرد کنونی قدرت در تهران، جناح هوادار غرب (آنگلوــآمریکوفیل) و جناح روسوفیل را در کنار یکدیگر حفظ میکند. بخش بزرگی از مخالفان چپگرای نظام و مخالفان صادراتی وابسته به جناحهای داخلی کشور نیز مضامین مذکور را نوعی حبلالمتین مسلکی میدانند.
جالب این است که هم «بچههای نیویورک»، هم تاواریشهای رسوفیل و هم مخالفان چپ یا راستگرا و صادراتی رژیم، همچنان پادشاهی مشروطه و بازگشت دودمان پهلوی را بزرگترین تهدید برای آرمانها، آرزوها و فانتزیهای خود میدانند. به همین سبب آنان میکوشند تا بهسرعت، با این فکر که وقت کمی باقی مانده است، عقربه ساعت تاریخ را به بهمن ۱۳۵۷ برگردانند و برنامه ویران کردن آنچه را پهلوی ساخته بود، از سر گیرند. آقای رحیم ازغذی، از تئوریسینهای برجسته خمینیگرایی، از «کارهای ناتمام» انقلاب سخن میگوید.
یکی از کارهای ناتمام، شاید هم مهمترین، تخریب سیاسی دودمان پهلوی بالاخص و گزینه پادشاهی مشروطه به طور کلی است. این دشمنی با پهلوی گاه به سطح کمدی کابارهای تنزل میکند. سهشنبه گذشته وزارت ارشاد به راهنمایان گردشگری دستور داد که از هرگونه یادآوری یا ستایش پهلوی خودداری کنند و مثلا در بازدید از موزه هنرهای مدرن ایران، به گردشگران خارجی نگویند که این موزه با همت شهبانو فرح پهلوی ساخته شد!
اما «کارهای ناتمام» دیگری نیز مطرح میشود. امام خمینی و جانشین او نتوانستند ارتش ایران را کاملا نابود کنند، اما اکنون طرحی که برای انحلال ارتش از طریق ادغام آن با سپاه پاسداران در دوران ریاستجمهوری حجتالاسلام محمد خاتمی تهیه شده بود، از نو موردبحث قرار دارد.
یک «کار ناتمام» دیگر الغای اصلاحات ارضی زمان محمدرضاشاه و بازگشت نظام اربابــرعیتی در شکل تازهای است. بر اساس این طرح که در سخنرانی اخیر نماینده سازمان جهانی غذا و کشاورزی (فائو) در تهران مطرح شد، صاحبان مزارع کوچک با فروش زمینهای خود، ایجاد شرکتهای بزرگ تولید زراعی را ممکن میسازند؛ شرکتهایی که قابل فروش به نهادهای تجاری سپاه یا حتی سرمایهگذاران خارجی خواهند بود. بدینسان میلیونها کشاورز کوچک ایرانی بار دیگر به یتیمان بیزمین مبدل خواهند شد.
یک «کار ناتمام» دیگر لغو تدریجی قانون ملی شدن جنگلها و مراتع و تالابهاــ یعنی یکی دیگر از دستاوردهای دوران محمدرضا شاهــ است، باز هم به بهانه ایجاد واحدهای تولیدی بزرگتر و جلب سرمایه خارجی بهویژه چین.
تغییر نظام فلات قاره در خلیج فارس که بر اساس آن، آبهای آن دریای نیمهبسته بر اساس ژرفاب یا قعرالمیاء [خطالقعر] یا تالوگ بین ایران و همسایگان عرب تقسیم میشود، نیز جزو کارهای ناتمام است. با برنامه جدیدی که اعلام شده، سواحل و آبهای ساحلی تا عمق ۱۲ کیلومتر به قطعات کوچک گوناگون تقسیم میشوند و هر قطعهای با دریافت یک سند مالکیت، قابل فروش به بخش خصوصی داخلی یا سرمایهگذار خارجی خواهد بود. در دوران پیش از ۵۷، سواحل ایران تا عمق ۱۲۰ متری در مالکیت عمومی بود و در نتیجه نمیشد با استفاده از بهانه سرمایهگذاری و خصوصیسازی، نظام سرمایهداری وحشی را در آنجا مستقر کرد
«کار ناتمام» دیگر که خطری برای تمامیت ارضی ایران خواهد بود، ایجاد تردید درباره مرزهای تعیین، ترسیم و تثبیتشده ایران است؛ مرزهایی که به همت محمدرضا شاه و دو نسل از ایرانیان، جزو بزرگترین دستاوردهای ملی ما به شمار میروند. آقای خامنهای و همکاران او تغییر مرزهای شمال غربی ایران را عملا پذیرفتهاند. در حالی که حتی طبق قوانین خود جمهوری اسلامی چنین تغییری بدون تصویب مجلس شورای اسلامی غیرقانونی است. همین قانونشکنی در امضای کنوانسیون حقوقی دریای مازندران (خزر) دیدیم که سرنوشتی مبهم دارد.
آقای بقایی سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی، از آمادگی برای «حل مشکلات مرزی» با همسایگان در خلیج فارس سخن میگوید. در حالی که چنین مشکلاتی واقعیت ندارد. بیانیههایی که بیش از ۳۰ کشور در این زمینه علیه ایران امضا کردهاند، کوچکترین وجاهت قانونی نخواهد داشت.
با این حال، منشور «حزب خیزش ملی» همان ادعای خطرناک را تکرار میکند و مینویسد: «سفرهای رسمی با اعزام فرستادگان ویژه به ریاض، ابوظبی، دوحه، کویت، منامه و مسقط برای گفتگوهای دوجانبه درباره مرزهای آبی و امنیت دریایی شبکههای حملونقل و انرژی و سرمایهگذاری مشترک و همکاری در کنترل افراطگرایی و اقتصاد و فناوری غیرنظامی.»
در حالی که خامنهای به طرف در خروجی تاریخ هل داده میشود، دلبستگان به ۵۷ میکوشند تا شبح خمینی را زنده کنند و به دشمنی خود با محمدرضاشاه پهلوی و دستاوردهای دودمان پهلوی ادامه دهند.
اما خبر خوب این است: جوانان ایران نمیخواهند به «دوران طلایی» امام برگردند. ایرانی که آنان میکوشند پس بگیرند، ایران پیش از ۱۳۵۷ است؛ آن هم در نقش نقطه آغاز دوران پرشکوهتر در تاریخ ایران که در آن، سازندگی جای ویرانی را میگیرد.
---
*مبلغان ادیان ابراهیمی علیرغم بیشمار اختلافات فقهی با یکدیگر همواره با به کار بردن یک واژه یا عبارت خاص خود را بهعنوان عضو خانواده بزرگ مومنان معرفی میکنند. این رمز عبور را در اصطلاح فقهی شیبولت میخوانند. به کار برنده این رمز ممکن است در بسیار موارد با همدینان خود یکدل و یکزبان نباشد، اما به کاربردن شیبولت در واقع علامت میدهد که سرانجام از دایره اعتقادات مشترک فراتر نمیرود.

